این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به فیلم «پل خواب»، نخستین ساخته بلند اکتای براهنی
پسران بدون پدران
احمد طالبینژاد
اینکه در آشفتهبازار هجوم فیلمهای یکبارمصرف به گیشه سینماها بشنوی فیلمی بر پرده رفته که اقتباسی است از رمان جاودانه «جنایت و مکافات» داستایوفسکی و درعینحال سازنده این فیلم هم پسر رضا براهنی، یکی از تأثیرگذارترین نویسندگان، شاعران و پژوهشگران ادبی این سرزمین؛ یعنی اکتای براهنی باشد، انگیزه کافی برای دیدنش را ایجاد میکند و مهمتر اینکه در اوج بیتفاوتی و بگویم ناامیدی با فیلمی روبهرو شوی که سروشکل خوبی دارد، کارگردانیاش روان و بیادا و اصول است و سازندهاش نخواسته با پرگویی و الاکلنگبازی سوادش را به رخ بکشد، نکته ارزشمندی است. هرچند دخالتهای آشکاری در فیلمنامه باعث مخدوششدن وجه ادبی کار شده و کلیت فیلم را به بیماری فرافکنی که در این سال و زمان بسیار شایع شده مبتلا کرده است. توضیح لازم دارد؟ عرض میکنم. از جمله قواعد نوشته و نانوشته در کار فیلمسازی، عدم نمایش طرز مصرف و آلات استعمال مواد مخدر است، اما در پل خواب برای نخستینبار کل اصول و آیین مصرف ماده مخدر شیشه با وضوح کامل نشان داده میشود، چون این وجه به گمان من از سوی همان افرادی که اشاره شد، به بدنه این داستان روانکاوانه وصله شده تا بگویند راسکولنیکوف وطنی (شهاب – ساعد سهیلی) بر اثر مصرف مواد مخدر دست به چنین جنایتی زده، نه از روی استیصال و بدبختی و مبتلاشدن به بیماری روحی و روانی که ناشی از شرایط اجتماعی است. جامعه ما که عیبی ندارد، این مواد مخدر بدمصب است که باعث بروز چنین افعالی میشود؛ مثلا کشتن یک پیرزن پولدار غرغرو که با نفرت از جامعه خود انتقاد میکند. البته ممکن است این وصلهپینهها با نظر موافق اکتای براهنی همراه بوده باشد. او هم تقصیری ندارد. پس از سالها این در و آن درزدن و دوگانهزیستن – در ایران و کانادا – و این اواخر درگیرشدن با بیماری فراموشی پدر و اکتای با نوشتن یک مقاله درخشان در آخرین شماره مجله تجربه، تصویر هولناکی از این موقعیت ارائه کرده و هنگام خواندنش چندبار اشکم سرازیر شد، خواسته است به هر قیمتی فیلمش را بسازد و از این سرگردانی و پادرهوایی خود را نجات بدهد که لازمهاش کوتاهآمدن است؛ کاری که بسیاری دارند میکنند و خرشان را از پل میگذرانند و از قدیم گفتهاند از این ستون به آن ستون فرج است. باری. پل خواب با وجود این وصله ناجور، در کلیتش فیلمنامهای ساده، روان و ظریف دارد، بهویژه با شخصیتهای اصلیاش، از جمله شهاب و پدرش با بازی درخشان اکبر زنجانپور، دوست شهاب؛ محسن – که نماد خوبی است برای نسل جوان و وامانده ما که از ناچاری به انواع خلافها مجهز شده – با بازی درخشان هومن سیدی که برای نخستینبار توانستم با لذت او را نگاه کنم، برخلاف نقشهای دیگرش در این سالها که همه کپی هم بودند و حتی شخصیت کمی اغراقشده خانم قدیمی که درمجموع رفتار تحقیرآمیزی نسبت به همه، بهویژه شهاب دارد که آدمهای قابلباوری هستند و نمونههایشان دوروبرمان فراوان یافت میشوند. بهلحاظ کارگردانی ایراد گلدرشتی در فیلم یافت نمیشود؛ مگر اینکه از فیلمبرداری بدون کنتراست فیلم ایراد بگیریم که در آن صورت میتوانست وجه روانکاوانه و اکسپرسیونیستی داستان را برجستهتر کند، اما ساختن فضاهایی مثل خانه شهاب و پدرش غیرکلیشهایترین فضای خانوادگی است که در این سالها در سینما و تلویزیون دیدهایم. رفتار سرشار از مهر پدر که میکوشد مایه دلگرمی و پشتوانه فرزند درمانده و شکستخوردهاش باشد و این شاید شخصیترین بخش فیلم هم باشد. چون اکتای دستکم در دو مقالهای که درباره پدرش نوشته، تقریبا چنین حالوهوایی را ترسیم کرده است. حالوهوای آژانس کرایه ماشین، بهویژه محل استراحت و روابط رانندهها و میهمانی خانم قدیمی هم از نظر میزانسن خیلی جذاب و پرکشش از کار درآمدهاند. طراحی لباس و چهره هم به باورپذیری لحظهها کمک کرده، بهویژه صحنهای که شهاب تصمیم به کشتن خانم قدیمی گرفته و او را میبینیم که گرمکن قرمزرنگ پوشیده و نمونههایی از این دست که به گمانم برای اثبات اینکه این کارگردان جوان که احتمالا تحصیلات سینمایی هم دارد، میتواند به آینده حرفهای خود امیدوار باشد یا بهتر بگویم، تهیهکنندگان میتوانند روی این جوان حساب باز کنند. این فیلم میتوانست مثل برخی فیلمهای صرفا جشنوارهپسند، مخاطب داخلی را فراموش کند و فقط برای سازندهاش امتیازهایی بههمراه داشته باشد، اما مخاطبان عام هم با گرمی از آن استقبال کردهاند و درعینحال فیلم آبرومندانه و حتی جشنوارهپسندی هم از کار درآمده و تا یادم نرفته بگویم که نقش جهانگیر کوثری بهعنوان تهیهکننده در ایجاد حالوهوای معتدل فیلم کاملا روشن و برجسته است.
شرق