این مقاله را به اشتراک بگذارید
چند نگاه به «دارکوب» ساخته بهروز شعیبی
محمدرضا بحرانی/ شهروند
فیلم دارکوب به کارگردانی بهروز شعیبی یک فیلم اجتماعی است. مسائلی از قبیل اختلاف طبقاتی، فقر، اعتیاد و حاشیهنشینی در این فیلم مورد توجه قرار گرفته است. این فیلم با انتخاب پرسوناژهایی از طبقات مختلف اجتماعی همزمان فرهنگ، سبک زندگی، معضلات و مشکلات آنها را بررسی و مقایسه میکند. فیلم سعی میکند به شکلی منصفانه و دردمندانه مسائل و مشکلات زنان و خانواده را مورد بررسی قرار دهد.
مشخصا با دو زن از دو طبقه اجتماعی و فرهنگ متفاوت مواجه هستیم. مهسا (با بازی سارا بهرامی) زنی است از طبقه فرودست اجتماعی که همه چیزش را باخته و چیزی برای از دستدادن ندارد. به همین دلیل در راه دستیافتن به خواستهاش بیپرواست و خود را به آب و آتش میزند. او ثبات موجود را میشکند. بلوا به پا میکند تا به هدفش برسد. از سویی دیگر، با نیلوفر (با بازی مهناز افشار) مواجهیم. او زنی تحصیلکرده از طبقه متوسط است. در موضع ثبات قرار دارد و به همین دلیل آشفتهشدن وضع موجود را برنمیتابد و در بازگرداندن ثبات اولیه میکوشد و گردونه درام حول انرژیهایی که این دو پرسوناژ از دو سو وارد میکنند، به گردش درمیآید. مرد قصه (با بازی امین حیایی) در طول قصه همواره نقش کاتالیزور و انتقالدهنده را برعهده دارد.
در این میان سرکهایی که فیلم به بهانههای مختلف به محلههای حاشیه شهر میکشد، روی دیگر سکه پرزرقوبرق اجتماعات شهری که همان حاشیهنشینی است را به مخاطب مینمایاند. آدمهایی که از داغ بیپولی مجبور به فروش نوزادان خود هستند، تا شاید از طریق این معامله آینده خود و فرزندشان را تأمین کنند. اجتماعی هولناک از تریاکفروشان، تنفروشان، فرزندفروشان و اساسا هر چیزی که قابل خریدوفروش باشد.
فیلم با طراحی صحنه دقیق و توزیع مناسب رنگهای سرد و گرم میان سکانسهای مختلف، به فراخور نیازهای حسی هر سکانس به خوبی توانسته پاساژهای حسی هر سکانس را با عناصر رنگی مورد نظر تقویت کند. همچنین طراحی دقیق و درعین حال واقعی محلههای مختلف حاشیهنشین امری صعب و دشوار بوده که طراح صحنه به خوبی از عهده آن برآمده است. این شکل از صحنهپردازی آنچنان دقیق طراحی شده که در بعضی سکانسها نظیر سکانس پارک، تنه به مستندهای اجتماعی میزند.
دوربین بهروز شعیبی در این فیلم دوربینی پویا و جستوجوگر است. دوربینی که خود را به میانه واقعه میاندازد و با واقعه درگیر میشود. به همین دلیل پرتاب مخاطب از چالشهایی که فیلمنامه تدارک دیده، به چالشهای بعدی با همراهی و همگامی دوربینی متحرک همراه است.
بازی بازیگران در قطبهای مختلف داستان خیلی خوب و یکدست از آب درآمده است. بازی یکدست بازیگرانی چون جمشید هاشمپور، امین حیایی، مهناز افشار و سارا بهرامی درنهایت منجر به تولید فیلمی قابل تأمل و مسألهدار شده است.
****
کاوش در زیر پوست شهر
محسن جعفریراد / فیلم
دارکوب در ادامه نگاهی ساخته شده است که در دهلیز (فیلم اول بهروز شعیبی) نمود عینیاش را میشد جستوجو کرد؛ یعنی پرداختن به معضلهایی که «زیر پوست شهر» جریان دارند و میتوان با داستانگویی سینمایی طرح پرسش کرد و به ابعاد مختلفشان پرداخت.
داستان درباره زنی است که به خاطر اعتیاد، شوهر و فرزندش را از دست میدهد و چند سال بعد میخواهد فرزندش را به دست بیاورد؛ اما او آن قدر به شمایل یک معتاد آوارهی کارتنخواب درآمده است که حتی کودکان هم از او میترسند. شعیبی در ترسیم این شخصیت سعی کرده است کمی جسورانه عمل کند؛ به طوری که از معدود دفعاتی است که یک مادر قرارست نقش معتادی در حد و اندازه یک مرده متحرک را ایفا کند! سارا بهرامی در راستای اجرای درست شخصیت و نقشآفرینی، یکی از بهترین بازیهای کارنامهاش را ارائه کرده است. او بهدرستی خاستگاه شخصیت و انگیزههایش را واکاوی کرده و در صحنههایی آن قدر در قالب نقش فرو رفته است که آدم نگران سلامتیاش میشود؛ موضوعی که نشان میدهد او از تجربه و ریسک نمیهراسد و بازیهای خوبش در فیلمهایی مثل خانهای در خیابان چهلویکم و ایتالیا ایتالیا اتفاقی نبوده است. او بازیگری است که سعی میکند به شاخوبرگهای نقشهای خود اضافه کند و کار دقیقش روی صداسازی و زبان بدنش در دارکوب، بر این خلاقیت صحه میگذارد.
اما در پردازش شخصیت و بازی بهرامی، در یک کلیت نمیتواند به نتیجهای ثمربخش تبدیل شود، چرا که شعیبی در برخورد با دیگر اجزای اثرش، کلیشهای عمل کرده است؛ از خانهی قمرخانمی که به پناهگاه زنان و دختران بیکس بدل شده است و در پرداخت از شکل تلویزیونی فراتر نمیرود تا شخصیتپردازی که آدمها بیشتر حضور فیزیکی دارند و غیر از بهرامی، بقیه تکبعدی به نظر میرسند و امکان همذاتپنداری با آنها سلب میشود.
استفاده بیش از حد از موسیقی، دیگر ضعف فیلم است. تقریباً هر جا که دیالوگی نداریم از موسیقی استفاده شده است و همین موضوع فضایی سانتیمانتال را برای فیلم به همراه آورده است. ضمن اینکه آن قدر پرداخت مشکلات شخصیتها پرسوزوگداز است که انگار نیازی به موسیقی توضیحدهنده و احساساتگرا نیست. در میزانسنها هم کمتر خبری از دستاوردهای شعیبی نسبت به دو فیلم قبلیاش است. البته مشخص است که تلاشی برای اجرای متقاعدکننده و باورپذیر صورت گرفته است از جمله سکانسهای پرتنش درگیری آدمها که خیلی خوب از آب درآمدهاند؛ اما خود شعیبی با دهلیز و سیانور کاری کرده است که ما انتظار بیشتری از سومین فیلمش در مقام کارگردان داشتیم.