این مقاله را به اشتراک بگذارید
چند نگاه به «تنگه ابوقریب» ساخته بهرام توکلی
محسن خیمه دور / شرق
داستان فیلم اتفاقات مربوط به رزمندههای گردان عمار است که مانع سقوط تنگه ابوقریب میشوند و با ایستادگیشان باعث میشوند پنج روز بعد از شکست عراق در ابوقریب، قطعنامه پایانی جنگ امضا شود.
فیلم تنگه ابوقریب، جز قدردانی از رزمندگان گردان عمار، سخن تازهای در سینمای جنگ ندارد. دوسوم آغازین فیلم بیدلیل طولانی و کشدار است، اما یکسوم پایانی از منظر فرم اجرائی، دیدنی است. اگر همان یکسوم پایانی به فیلم تبدیل شده بود، هم فیلم بهتر دیده میشد، هم راهی نو در ساخت فیلمهای جنگی گشوده میشد، زیرا پیوند مستند و داستان در همین بخش است که بهخوبی انجام میشود.
با آنکه در فیلم بازیگر زن وجود ندارد، اما فیلم بیشتر زنانه و زنپسند است تا مردانه.
درمجموع، سینمای جنگ در ایران از یک آسیب اساسی رنج میبرد و آن بیتوجهی محض به «نقد جنگ» است. اصرار به تبلیغ برای جنگ، هم مانع «نقد جنگ» و هم باعث تکراریشدن فیلمهای مربوط به جنگ شده است.
جداکردن غیرمنطقی «جنگ و دفاع» از یکدیگر (که یکی از کاراکترهای فیلم هم بهغلط آن را تبلیغ میکند)، یک «مانع ذهنی» در شکلگیری «نقد جنگ» است؛ همان پیشفرض نامعتبری که درونمایه سینمای جنگی ایران است.
****
اوج، سیمرغ، رسول ملاقلی پور
ناهید پیشور
همکاری بهرام توکلی با سازمان اوج با وجود عجیب بودنش به نتیجه ای در خور توجه منجر شده است. تنگه ابوقریب بهترین فیلم جنگی یک دهه اخیر سینمای ایران، خبر از توانایی های تازه ای از سازنده اش می دهد. فیلم کاملا متاثر از سینمای ملاقلی پور است و بدیهی ست که حس وحال سفر به چذابه و مزرعه پدری را ندارد ولی در عوض تکنیک دارد و توان تاثیر گذاری بر نسلی بی خاطره از جنگ. این آخری بزرگترین دستاورد تنگه ابوقریب است. توکلی کمبود درام را با اجرای تأثیر گذار سکانس های جنگی جبران کرده و جای قصه ،به کاراکتر بها داده. کاراکترهایی که در شلوغی سکانس های انفجار و خون گم نمی شوند
اگر قرار است سازمان اوج سیمرغ های مهم و استراتژیک را به خانه ببرد ، هیچ گزینه ای بهتر از تنگه ابوقریب وجود ندارد. بعید است اهدای سیمرغ به فیلمی با این کیفیت فنی اعتراضی را به همراه داشته باشد. ضمن اینکه تنگه ابوقریب خوشبختانه با نگاهی ایدئولوژیک سراغ جنگ نرفته و این هم امتیازی دیگر برای فیلم توکلی است.
****
نقدی بر فیلم «تنگه ابوقریب» ساخته بهرام توکلی
تنگنای ابوقریب
علی فرهمند/ شرق
«تنگه ابوقریب» از معدود فیلمهایی است درباره جنگ که «سینما»ست؛ سینمایی اما زیادهگوی که یکجاهایی در مسیر روایتش لَنگ میزند اما میدانی آنچه -گاهی- بر تصویر مینشیند «سینما»ست؛ چون تصویر است که حرف میزند و این مدیون اشراف کارگردان است به وظیفهاش که البته ساده به دست نیامده و چند شوخی تصویری را -به جز نخستین اثر سینماییاش- روانه پرده کرده تا چنین فیلمی تأثیرگذار ساخته شود. «تنگه ابوقریب» یک گام فروتر از فیلمی خوب ارزیابی میشود؛ فیلمی است متوسط که یعنی ضمن رعایت بدیهیات و استانداردها، درصدد «سینماشدن» بوده و جاهایی به آن دست یافته و از این روی، توان تحریک عواطف انسانی را دارد؛ اما چرا تنها -گاهی- این اتفاق میافتد؟
متن دوپاره فیلم، اصلیترین ضربه را زده و فیلم را در نیمه نخست، خستهکننده، کُندریتم و پرحرف -با حرفهایی بیحاصل- جلوه داده. دوپاره است چون بهراحتی فیلم را میتوان به دو بخش تقسیم کرد: بخشی که حوصله را سر میبرد و بخشی که -اگر سالن سینما را ترک نکرده باشیم- چهها که نمیکند. داستان فیلم هم از دومین تکه آغاز به کار میکند و بنابراین آنچه در نیمه نخست میبینیم، تقریبا اضافی است. نیمه نخست فیلم، به قصد شناساندن آدمها و روابطشان و فضا و موقعیت شکل گرفته اما حرفهایش نه در راستای شناخت تماشاگر نسبت به آنچه میبیند بلکه در مسیری انحرافی -و خارج از داستان- است. به راستی صحنه نخست چه دردی را از فیلم دوا میکند؟ آیا جز این است که میخواهد تعلق خاطر چهار شخص اصلی داستان را به تماشاگر القا کند؟ و آیا به هدفش میرسد؟ حرفها که درباره همه چیز هست و همه چیز میرساند جز آنچه فیلمساز میپنداشته و انگار «بهرام توکلی» -در صحنه نخست فیلم- همچنان در «من دیهگو مارادونا هستم» گیر کرده و حرفهایش را نباید جدی گرفت و نقش تصویر در این صحنه خیلی طولانی «آبهویجبستنی»خوری چیست؟ ضبط صرف تصاویر -و بدتر؛ تصویرکردن آنچه به حرف درآمده- و از این روی، میتوان گفت نخستین صحنه، یک نمایش رادیویی است که تنها یک پلانش حرفی دارد؛ نمای آخر از صحنه نخستین: چهار صندلی خالی که از سرانجام آدمهایش میگوید. قصد فیلمساز این بوده که پس از شناساندن چهار شخصیت اصلی داستان، در صحنه بعدی موقعیتی دراماتیک را معرفی کند؛ حال آنکه هدف صحنه نخست ناموفق و به تبع آن، صحنه بعدترش بیمعنی از کار درآمده، ضمن اینکه عناصر کلیشهای فیلمهای موسوم به دفاع مقدس نیز در این صحنه به چشم میخورد مثل دعوای «حسن» (امیر جدیدی) بر سر ترکنگفتن میدان جنگ و آن مرسومات همیشگی از قبیل یواشکیبازگشتن به خط مقدم که اضافی است و تناسبی با آنچه بعدترش میبینیم، ندارد. این دو صحنه بلند، نیمی از فیلم را تشکیل داده و مقدمهای است برای صحنههای دیگر؛ اما مقدمهای نافرجام -و به راحتی قابل حذف؛ البته به جز بخشهای مربوط به شناساندن «علی» که به قصد عکاسی، شوق جبهه دارد و قسمتی که «مهدی پاکدل» به نوعی پیشداستان را به ذهن تزریق میکند؛ اما سؤال اینجاست که اگر معرفی کاراکترها و بعد ترسیم موقعیت و فضا -در این دو صحنه- به بار ننشسته، چطور نیمی دیگر به درستی شکل میگیرد؟ پاسخ این است که فیلمسازان اغلب مخاطب را کندذهن فرض میکنند و به مفروضات آدمها نسبت به آنچه در اجتماع دیده و شنیدهاند، اعتنایی ندارند و به همین سبب، زیادهگویی میکنند. در «تنگه ابوقریب»، چهار کاراکتر اصلی اتفاقا زمانی باورپذیر میشوند -و تماشاگر برایشان دل میسوزاند- که در دلِ جنگ قرار دارند و چطور این اتفاق میافتد؟ با ضبط تصاویری که موقعیت را میسازد و از ذیل این اتمسفر، چهار کاراکتر اصلی باورپذیر میشوند. فیلمساز هم قصد نزدیکی مرسوم سینمای کلاسیک را به آنان ندارد و به دنبال بهتصویرکشیدن ویژگیهای فردی نیست چون اصلا در آن موقعیت، فردیت بیمعناست. به همین سبب هم در طول نیمه دوم -و برابر با آنچه از این چهار نفر میبینیم- تصاویری است که حول جنگزدگان، کودکان بیسرپرست و دیگر سربازان میگردد. قهرمان فیلم هم نه این چهار نفر که «علی» است؛ عکاسی که موقعیت وادارش میکند به کشیدن ماشه به جای برداشتن عکس. سبک دوربین اما کاری را که «علی» در قبالش ناتوان است، پیش میگیرد -و چونان یک ناظر- با دوربینی که روی دست است -و درست به کار رفته- آنچه میبیند را میگیرد. حتی زمانی تحت تأثیر انفجار، موج میگیردش و به اصطلاح؛ «اسلوموشن» میشود و این همان سینمایی است که در فیلمهای مربوط به دفاع هشتساله -تقریبا- بیسابقه بوده است.
****
درباره دو فیلم «تنگه ابوقریب» و «سرو زیر آب»
دو اثر جسورانه
محسن بیگآقا/ فیلم
مقایسه ویژگیهای دو فیلم دفاع مقدسی میتواند در نوع خود جالب باشد. تنگه ابوقریب را بهرام توکلی با بودجهی خوبی – از زبان تهیهکننده فیلم در نشست مطبوعاتی بیش از پنج میلیارد تومان – ساخته است، اما برای ساخت سرو زیر آب بودجهی کمی در کار بوده که آن هم با دشواری زیاد فراهم شد.
تنگه… اولین فیلم جنگی سازندهاش است و تعداد زیادی بازیگر و هنرور و ابزار و ادوات نظامی دارد – در حالی که قبلاً سازندهاش در فیلمهایش با بازیگران و شخصیتهایی به اندازه انگشتان دست کار کرده بود – و سرو… توسط فیلمسازی آشنا با سینمای جنگ ساخته است که برای فیلم جنگیاش ملکه برنده جایزه هم شد.
هر دو فیلم به لحاظ کیفی آثار قابل توجهی هستند و فیلمسازان خوب بلدند تماشاگر را جذب خود کنند و در لحظههایی حتی متأثرشان کنند. در تنگه… شاید به اندازه کل سینمای ایران بمب و گلوله و خمپاره ترکیده – یا به قول رزمندهها در فیلمهای جنگی نخود فرستاده شده! – در حالی که در فیلم پساجنگی سرو… گلولهای شلیک نمیشود و جنگ را از رفتار رزمندههای سابق و خاطراتشان پی میگیریم. باشهآهنگر برای ساخت فیلمش بیش از شش سال تلاش کرده است، در حالی که گفته میشود گروه سازنده تنگه… حدود شش ماه درگیر فیلمبرداری دشوار اثر بودهاند.
تنگه… مثل دیگر آثار توکلی – گرچه این بار بدون اشاره – از آثار دیگر ادبی و سینمایی تأثیر گرفته است. از دست رفتن قهرمانانش طی فیلم، تماشاگر را به یاد رمان امید اثر آندره مالرو میاندازد که شخصیتهای آن ناگهان کشته میشوند و رمان با مبارزان دیگری ادامه پیدا میکند. فیلم همچنین صحنههایی شبیه به راههای افتخار (استنلی کوبریک)، نجات سرباز رایان (استیون اسپیلبرگ) و ستیغ هاکسا (مل گیبسن) و… دارد، در حالی که سرو… اثری اقتباسی نیست و مضمونی را مطرح میکند که اریژینال، خاص – و به لحاظ سازوکارش – ویژه سینما و کشور ایران است.
تغییر شدید ژانر در مسیر کاری توکلی خیلیها را گیج کرده و حتی برخی را به موضعگیری واداشته است. اما پایداری باشهآهنگر و بازگشتش به مضمون فیلم اولش فرزند خاک از یک طرف چندان سبب تعجب نشده، اما از طرف دیگر حضور خانواده زرتشتی و دید ضدقومیتی و فراخ او سبب حساسیتهای فرامتنی شده است. به نظر میرسد رفتار هر دو فیلمساز حرفهای و قابل تحسین بوده است، چه کار توکلی که به مسیری متفاوت – و حتی از نظر عدهای بدبین متناقض – پا گذاشته و چه باشهآهنگر که از تکرار مضمون حساسش نهراسیده است.
توکلی در تنگه… سعی میکند با ارجاع تاریخی به یک واقعه مهم در طول جنگ، به فیلمش هویت و مکان و زمان بدهد و در پایان، فداکاری جمعی از جانب افراد بینامونشان را به نمایش بگذارد، در حالی که باشهآهنگر مضمونهای ارزشمند فلسفی نظیر عدم اهمیت جسم پس از مرگ، جابهجایی شهیدان و فداکاری حتی بعد از مرگ با اهدای جسد خود به دیگران را مطرح میکند. درخت سروش هم در پایان با ایدهای درخشان از زیر آب بیرون میآید. در فیلم اول پلانسکانسهای متعددی کار شده و بخشی از فیلم مثل تابلوهای نقاشی از کار درآمده است، در حالی که در فیلم دوم جزییات قصه و مفاهیم عمیق تماشاگر را تکان میدهند.
هر دو فیلم بازیگران زیاد و معتبری دارند؛ تنگه… کمتر و سرو… بیشتر. اما راستش حضور این میزان از بازیگران مهم، چندان توجیه ندارد. در یکی از فیلمها، بازیگر معتبری در نقشی فرعی حضور دارد که حتی یک کلمه هم گفتوگو ندارد. جزییات بیشتر بماند برای زمان نمایش عمومی.
****
قهرمان در هنگامه خشم و زخم و خون
امین فرجپور (شهروند)
تنگه ابوقریب نه بهترین به معنای تام و تمام که بهخصوص در جنبههای فنی سینما بهویژه با آن فیلمبرداری و موسیقی درخشانش یکی از بهترین فیلمهای جشنواره است. فیلمی تکاندهنده با یک تیم بازیگری موفق که بهخصوص از این نظر که با فیلمنامهای ناتوان از پرداخت عمیق شخصیتها، دیالوگنویسی سینمایی، طراحی فضا و باورپذیری جغرافیای محل رزم، قادر به ارایه تصویری دوستداشتنی از یکسری رزمنده بیشناسنامه شده و تماشاگر را با خود همراه کردهاند، کارشان شایان توجه است؛ به عبارت بهتر حمیدرضا آذرنگ، امیر جدیدی و جواد عزتی با بازی در نقش قهرمانانی بیشناسنامه، بیگذشته و ناشناس با این خطر بالقوه مواجه بودند که فقط در میدان نبرد تقلا کنند؛ اما سرنوشتشان برای تماشاگر چندان اهمیتی پیدا نکند؛ اما آنان هنرمندانه این پیچ بزرگ را پشت سر گذاشته و تأثیری تکاندهنده بر مخاطب میگذارند، تا جایی که در پایان فیلم میشود گفت تماشاگر همان قهرمان شده و از چشم خانه او است که هولناکی جنگ را مینگرد؛ این اوج هنرمندی بازیگران و البته بهرام توکلی در مقام کارگردان است.
در حقیقت باید گفت تنگه ابوقریب با تمام آسیبها و ضعفهایش که بهویژه سناریوی تکخطی فیلم را دچار کرده، با تمام دیر راه افتادن همین داستان تکخطیاش، با تمام شائبههای سرمایهای، فکری و اعتقادی پس و پشت اثر، اما از نظر فنی و بصری دستاورد ویژهای در سینمای ایران است. فیلم نشان میدهد اگر کارگردان کارش را در سینمای جنگ بلد باشد، اگر بودجه و عوامل کارکشته در اختیار پروژه قرار گیرد، اگر فیلمساز اندک بهرهای از هوش و شعور داشته باشد تا شعارهای ایدئولوژیک سرمایهگذار فیلم را با بهانه و بیبهانه در بوق و کرنا نکند، جنگ در ذات خود آنچنان گیرایی و جذابیتی دارد که بتواند یک ساعتونیم تماشاگر را پای فیلمی بیداستان بنشاند و او را میهمان ضیافت زخم و خون و مرگ کند؛ چنانکه در پایان وقتی از سالن بیرون میآیی، سنگینی فشار حضور در میدان نبرد بر ذهن و روانت باشد. به این دلیل هم هست که بهرام توکلی را در این فیلم کارگردانی موفق و پیروز مییابیم. از فیلم پیداست که هدف اصلی این کارگردان در فیلم تنگه ابوقریب فضاسازی و روبهرو کردن مخاطب با خشونت عریان و دردناک جنگ بوده و وقتی تماشاگر خود را چنین زخمی از فشار فیلم بر شانههای نحیفش حس میکند، به این معناست که بهرام توکلی به هدفش در این فیلم رسیده است.
تنگه ابوقریب البته چیزهایی فزونتر از تبحر تکنیکی و فنی نیز دارد. فیلم چنان سلحشورانه و در عین حال ضدجنگ است که بیزاری را در وجود تماشاگر موجب شود و او را در مواجهه با لحظههای خونبارش و در تجربه هولناک قهرمانانش درگیر کند.
تنگه ابوقریب را میشود از دیدگاهی دیگر نیز نگریست؛ بهعنوان مثال از نگاه منتقدی که در جایی نوشت: هر چند این فیلم با توجه به بودجهای که در اختیار داشته، کارگردانی ویژهای ندارد. یعنی که این پول سرمایهگذار است که این فیلم را ساخته؛ که وقتی تجربههایی چون امپراطور جهنم، سوءتفاهم و حتی به وقت شام را میبینیم، چنین تحلیلی پا در هوا جلوه میکند.
نکته مهم تنگه ابوقریب این است که بهرام توکلی این فیلم را برای موسسه اوج ساخته؛ یعنی با یک فیلم ارگانی – سفارشی مواجهیم که میتوانست سیمای این کارگردان جوان را مکدر کند؛ اما توکلی نه تنها به سلامت از این ورطه جسته که حتی تلاشش را میشود سرمشقی نامید برای موسساتی که میخواهند در راستای اهداف و نیات ایدئولوژیکشان سرمایهگذاری کنند، ولی نمیدانند دست هنرمند اگر برای آفرینش باز نباشد، بیشک فیلمی متوسط نیز حاصل نخواهد آمد. این را تمام فیلمهای شکستخورده سیوچند سال سینمای ارگانی شهادت میدهند.
*****
جنگ به روایتی دیگر
محمد تقیزاده (شهروند)
تنگه ابوقریب بیش از هر چیز تصویری جدید، واقعی و قابل باور از جنگ و مناسبات آن دوران ارایه میدهد؛ و این تصویر آنچنان قدرتمند و واقعی نشان داده میشود که تماشاگر عام و خاص تحت تأثیر قرار میگیرند و تجربهای تازه و نگاهی نزدیک به مهمترین اتفاق ۴۰ساله اخیر تاریخ ایران بعد از انقلاب از آن را به دست میآورد.
سبک بصری و اجرای فیلم شباهت زیادی به آثار مستقل سینمای آمریکا و تحت تأثیر فیلمهایی چون قفسه رنج از کاترین بیگلو قرار دارد و توکلی خواسته با این فیلم تصویری نو و تجربه نشده از رشادتها و شهامتهای رزمندگان جنگ ارایه دهد. تصویری بدون شعارزدگی و سطحینگری با آدمها و قهرمانهای زمینی و سمپاتیک.
فیلمساز با وجود خلق لحظات و فضاهای تأثیرگذار و واقعی خیلی نتوانسته به آدمها و درونشان نزدیک شود و کاراکترهای فیلم را به تماشاگر معرفی و نزدیک کند. حجم زیادی از صحنههای بمباران و جنگی که انصافا هم خوب از آب درآمده، باعث شده فیلمساز مقهور این فضاسازی شود و درام شخصیتها کمتر و ضعیفتر پرداخت شود.
تأثیر سعید ملکان تهیهکننده مولف سالهای اخیر سینمای ایران بر این فیلم قابل چشمپوشی نیست. تهیهکننده آرتیست و آشنا به سینمایی که بهترین آثار این سالهای سینمای ایران از برادرم خسرو تا ابد و یک روز و ویلاییها تا همین تنگه ابوقریب حاصل تلاش و ممارست این چهرهپرداز و سرمایهگذار مجرب سینمای ایران بوده است. در این سینمای بدون برنامه و استراتژی ایران که کمدی ساختن فقط ارزشمند و سودآور نشان میدهد، امثال سعید ملکان نماد اصالت هنر و تأثیر اصالت بر تماشاگران و مخاطبان جدی سینماست.
با وجود پیشرفت زیادی که از نظر تکنیکی در فیلمهای امسال جشنواره روبهرو بودیم، از استفاده از هلیشات به وفور در فیلمبرداریها تا جلوههای ویژه پرهزینه و عمدتا ضعیف، تنگه ابوقریب فیلمی است که تجربه جدید بصری برای تماشاگر ایرانی به ارمغان آورده و اجرای بهرام توکلی بهعنوان کارگردان لحظات نفسگیر و پرالتهاب جنگ هشتساله را بهخصوص برای نسلهای جدیدتر قابل لمس کرده است.
تنگه ابوقریب در کنار به وقت شام و سوءتفاهم سه فیلمی هستند که سازمان هنری اوج سرمایهگذاریاش را برعهده داشته است و به نظر میرسد که ظهور سازمان صاحب درآمد و نفوذی همچون اوج نوید ایجاد کمپانی قدرتمند و تازه ظهوری را در سینمای ایران میدهد که نفس حضورش هرچند به سبب تولید فیلمهای ارزشی و خاص باشد، مفید فایده است، ضمن اینکه مدیران اوج با انتخاب فیلمسازهای متنوع از طیفهای فکری مختلف نشان دادهاند که قصد نگاه یکسویه و تکراری به همان پدیدههای ارزشی را نیز ندارند.
****
تنگه ابوقریب
کارگردان و فیلمنامهنویس: بهرام توکلی
بازیگران: جواد عزتی، حمیدرضا آذرنگ و امیر جدیدی