این مقاله را به اشتراک بگذارید
چند نگاه به «چهارراه استانبول» ساخته مصطفی کیایی
اهمیت حرفه ای بودن
حمید رضا امیدی سرور/ مدومه
محسن کیایی یکی از معدود ثمره های سینمای حرفه ای این سالهاست. فیلم به فیلم، پیش رفته و جایگاه خودش را محکم کرده است. اثبات این مدعا خیلی هم سخت نیست، کافی است فیلم کمدی و سبکِ آغاز کارنامه اش را کنار تازه ترین ساخته اش، چهار راه استامبول، بگذاریم تا ببینیم چه مسیر طولانیای را طی کرده تا بدین جا رسیده. جایی که برخی با کم لطفی آن را به اشکال مختلف فرو میکاهند، جایی است که لااقل میتوان آرزو کرد که ای کاش دیگر فیلمسازانی که جربان بدنه سینمای ایران را نمایندگی می کنند نیز بر آن ایستاده بودند. همین که بتوانی فیلمی سرگرم کننده و خوش ساخت را پیش روی تماشاگران سینما بگذاری که اگر بازیهای درخشانی ندارد ، اما بازیگران فیلم توانسته اند در حد قابل قبولی از پس نقشی که بر عهده آنها گذاشته شده بر آیند. اگر مضمون فیلم روی نقطه های بحرانی جامعه دست نمی گذارد، اما از مایه های اجتماعی گرایانه خیلی دور نیفتاده است. اگر به سراغ یکی از اتفاقات مهم ماه های گذشته (سوختن و ریزش ساختمان پلاسکو) می رود، به خوبی از آن در دل درامی پرهیجان بهره می گیرد و لحظه های تاثیر گذاری را هم در رابطه با آن تصویر می کند که اجرای خوبی هم دارند و مهمتر از همه اینکه از این سوژه که شاید خیلی ها چشمشان به دنبال آن است، به نحوی استفاده نمی کند که شهید بشود! بنابراین اگر کسی هم بخواهد فیلمی در باره ساختمان پلاسکو و فاجعه پیش آمده بسازد، باخبال راحت می تواند به سراغ آن برود.
کیایی با موفقیت از این حادثه استفاده کرده است تا قصه خودش را روایت کند و از آن به عنوان ابزاری برای تاثیر گذاشتن بیشتر روی مخاطب استفاده کند. اما این بدان معنا نیست که فیلم فقط متکی به همین ایده است و چیز دیگری در چنته ندارد. بلکه برعکس کیایی با تبحر انرژی حاصل از کنش های شاخه های مختلف فیلم را به سمت ساختمان پلاسکو هدایت کند و نهایتا لحظات پرکششی را برای تماشاگر این فصول فیلم تدارک ببیند.
چهار راه استامبول نمونه خوبی است از یک سینمای تجاری خوش ساخت که هم خوشایند تماشاگر عام است و هم مخاطبان جدی تر را اذیت نمی کند.اگر از کلیشه ها استفاده می کند همانقدری است که برای روایت یک فیلم داستانگو به آن احتیاج دارد و فیلمساز می داند کجا باید از آنها فاصله گرفت و سرانجام با یک پایان نسبتا باز جلوه ای متفاوت برای فیلم به ارمغان بیاورد.
………….
موجسواری روی احساسات مردم
سعیده نیکاختر / فیلم
هنوز یک سال از ماجرای سوختن و ریختن ساختمان پلاسکو نگذشته است که فیلمی با همین اسم و با همین موضوع ساخته میشود. این قدر اسم فیلم روی مردم تأثیر میگذارد که از همان ابتدا با پیشفرض متأثر شدن، پای پرده مینشینند. مصطفی کیایی استاد پیچیدگی و ریتم تند در سینماست و مخاطب او را به همین عنوان میشناسد و برای همین خودش را برای دیدن فیلمی اکشن آماده میکند.
چهارراه استانبول با ترکیب بازیگران فیلم قبلی کیایی، یعنی بهرام رادان و محسن کیایی و سحر دولتشاهی ساخته شده است. اشک مخاطب را هم درمیآورد اما نتیجه چیزی نیست که باید باشد. فیلم عملاً از چند دزد قمارباز حمایت میکند و آخرسر هم کار به رستگاری اینها میانجامد. با اینکه رادان و کیایی به یک زوج هنری خوب سینمایی تبدیل شدهاند اما خواستههای انساندوستانهی مخاطب را برآورده نمیکنند. شاید اگر فیلم به ماجرای پلاسکو وصل نمیشد مخاطب میتوانست بیشتر آن را دوست داشته باشد. ساختمان ریخته، خانوادهها متأثرند، مردم داغدارند… اما قهرمانان فیلم اصلاً ناراحت نیستند و دنبال کار خودشان هستند.
حیف همه زحمتهایی که صرف جلوههای ویژهی سوختن پلاسکو شده است. انگار حادثهی ریزش ساختمان وسط فیلم گذاشته شده است که توجه و همدردی مردم را جذب کند و بعد رهایشان کند. بعد هم با چند شعار کمرنگ و وصلهخورده دهان مخاطب را ببندد که پلاسکو خیلی وقت است با جنسهای چینی ریخته است و این شما هستید که خبر ندارید! هر چهقدر رادان و کیایی در چهارراه استانبول خشک و نچسبند و خلاف هنجارهای جامعه حرکت میکنند، سعید چنگیزی رییس قماربازها عالی و بینظیر است؛ یک ضدقهرمان واقعی از آن دست آدمها که با تمام وجود میخواهیم در فیلم از بین برود.
***
چهارراه استانبول (مصطفی کیایی)
ضدپلاسکو
خشایار سنجری/ فیلم
مصطفی کیایی در سالهای اخیر در جلب آرای مثبت هر دو طیف مخاطبان جدی و عام سینما موفق بوده است. او که فیلمنامههای آثارش را هم مینویسد، در وجه تماتیک، وجوه مشترکی را در فیلمهایش دنبال میکند؛ از جمله جوانانی ناکام و سرگردان که در گذران عمر خود درماندهاند. کیایی با بهرهگیری از این جوانان تباهشده، منطق تهاجمی شخصیتهایش را باورپذیر میکند و طغیان آنها را به نمایش درمیآورد. کیایی در ضدگلوله، خط ویژه و بارکد با طراحی نشانههای خاصی از فرهنگ عمومی در بستر قصهای پرکشش، مخاطب را به تماشا واداشت. او با به میان آوردن یک بحران مرکزی، روابط شخصیتها را رو به جلو حرکت میدهد و نقاط اوجش را با مواجههی قهرمانان و ضدقهرمانان شکل میدهد.
روایت، نقل دو یا چند رویداد است که به لحاظ منطقی به هم مرتبطاند و از طریق یک مضمون ثابت به صورت یک کل، شکل میگیرند. اما در چهارراه استانبول کیایی آن قدر مدهوش ایدهی آتشسوزی ساختمان پلاسکو شده که با تمرکز روی گنجاندن این واقعه در ساختار فیلمنامهاش از روایت بازمیماند و وارد جهان فیلم دیگری میشود. در میانهی تعقیبوگریزهای جذاب دو گروه، ناگهان به کارزار پلاسکو پرتاب میشویم و رشادت آتشنشانان را میبینیم؛ آتشنشانانی که مسلماً مستحق چیزی بیشتر از چند پلان پراندوه در پرده دوم فیلم هستند.
فیلم قبل از ورود به پلاسکو، همچون آثار قبلی کارگردانش، مخاطب را پشتسرهم درگیر داستانهای فرعی و کنشهای شخصیتها میکند و با چاشنی طنز، همراهی او را برمیانگیزاند. اما پس از ورود شخصیتها به موتورخانه پلاسکو، ضرباهنگ قصه با لکنت مواجه و فیلم دولحنی میشود. یکی از کارکردهای ریتم، تنظیم کردن جابهجایی بین تنش و رهاییست. اما در فیلم آخر کیایی پس از ورود به پلاسکو، ریتم کارکرد خود را از دست میدهد و قصه درجا میزند. تلاشهای بعدی فیلمساز برای عبور از این معبر بیشتر جنبهی فرار به خود میگیرد و توسل به چالش جدالهای زنوشوهری از یک سو و ازسرگیری قصهی فرار شخصیتها از سوی دیگر، نمیتواند داستان را به مسیر اصلی خود بازگرداند. ریتم که همواره از نکات قوت فیلمهای پیشین کیایی بود در چهارراه استانبول به نقطه ضعف فیلم بدل میشود و به کلیت اثر آسیب میرساند.
*****
چهارراه استانبول (مصطفی کیایی)
مردد در انتخاب روایت
علی شیرازی
فیلم جدید کیایی بهمانند ساختههای قبلیاش چیزهای زیادی برای دوست داشته شدن توسط تماشاگر دارد: زوج حالا تقریباً جاافتادهی بهرام رادان و محسن کیایی که اینجا اولی یک بدهکار فراری و عبوس است و بار طنزآمیز فیلم بیشتر روی دوش دومی افتاده، صحنههای مستندمانند حادثه پلاسکو و به هر حال خردههوشی که در ردوبدل شدن تلفنهای اشتباهی افراد به همدیگر (به سبب جابهجاشدن گوشیها) و رخدادهای ناشی از آن به کار رفته است. مجموعه این المانها نیز به فروش بالای فیلم در اکران کمک زیادی خواهند کرد.
اما مشکل فیلم درست از جایی شروع میشود که کیایی یک دلیل مهم موفقیت نسبی و گاه خوب آثار قبلی خود را دستکم در میان سینماروها به دقت در نظر نگرفته و (شاید) با تکیه بر آن موفقیتها این بار با اعتمادبهنفس کامل دست به کار ساختن فیلم جدیدش شده است. در واقع اصلیترین مشکل چهارراه استانبول شاید این باشد که فاقد یگانگی لحن بیان در انتخاب نوع روایت (و تا حدی ژانر) است. فیلم تا حدود نیمساعت اولیه، حالوهوای ساختههای قبلی فیلمساز را داراست و خوشمزگیهای احد (کیایی) در کنار شرایط مالی بد و ورشکستگی بهمن (رادان) این توقع را در بیننده ایجاد میکند که با ساختهی شاداب و فرحبخش دیگری از مصطفی کیایی (و تیم در این سالها شکلگرفته و به هر حال جوابدادهاش) روبهرو است اما در ادامه با بههمآمیختن داستان، این وحدت لحن و بیان در داستان و روایت از بین میرود و بیننده با فیلمی روبهرو میشود که در صحنههایی میکوشد کمیک باشد، در صحنههایی تلخ و تراژیک است و در این راه حتی شکل هندی و شعاری به خود میگیرد (آن فریادها و جملهای که سه بار توسط مهدی پاکدل در شکایت از خدا بیان میشود به همراه شکل اجرای سکانس که اسلوموشن و قدیمی است و تازه به شیوه فیلمهای دهه ۱۳۶۰ آواز حزین علیرضا قربانی را هم روی خود دارد) و سرانجام نیز وقتی تماشاگر منتظر پی بردن به خبر مرگ سه جوان در موتورخانه پلاسکو یا به شکلی نجات آنها توسط آتشنشانهاست میبینیم که این بار هم این سه با نوعی تردستی و دودرهبازی از مهلکه میگریزند و در ادامه باز هم شاهد مویههای خانواده و دوستان آنها هستیم که بسیار نچسب است. آب سرد هم موقعی روی صورت تماشاگر ریخته میشود که به شیوه قدیمی و بخشنامهشدهی سینمای ایران، به تماشای پایانبندی مینشیند.
****
چهارراه استانبول (مصطفی کیایی)
فروپاشی
سیدرضا صائمی/ فیلم
چهارراه استانبول بهواسطه ماهیت قصهاش، یک اتفاق چندپهلوست که سویههای متفاوتی از تراژدی تا ابهام و معما با رگههایی پررنگ از تعلیق و نقد اجتماعی و حتی حماسه را در خود دارد که این موقعیت چندگانه در قاب مصطفی کیایی در یک درهمتنیدگی با داستانی چندضلعی، صورتبندی میشود.
فیلم را میتوان در ذیل سینمای داستانی-مستند قرار داد که تراژدی آن خلق نمیشود، بازسازی میشود و دشواری کار دقیقاً در همین نقطه رقم میخورد که فیلمساز باید بهنوعی از یک رخداد آشنا در ذهن مخاطب، آشناییزدایی کند. البته آشناییزدایی نه به معنای بازتفسیر واقعه که به معنای باز روایت آن، تا بتواند رئالیسم فاجعه را در صورت و متن درام، گنجانده و از درون آن به رمزگشایی مجدد بپردازد.
اما ضعف اصلی فیلم هم درست در همین جا رقم میخورد که این ترکیب در نهایت به یک سنتز و یگانگی دراماتیک نمیرسد و چندپارگی آن با وصل شدن به فروپاشی پلاسکو به عنوان محور اصلی، رفو نمیشود. نهفقط حادثه در چهارراه استانبول رخ میدهد که خرده قصه نیز قرار است در تقاطع پلاسکو به هم برسد تا نقد درونی بر مدیریت بحران، ظرفیت دراماتیک پیدا کند. البته گریزی از داستانپردازی برای شرح یک رخداد واقعی نیست تا فیلم به ورطه مستند صرف نیفتند اما پیچومهرههای این خرده قصهها بهدرستی چفت نمیشود تا بتوان فونداسیون قصه را بر زیرساختی محکم استوار کرد یا ردای مناسبی بر کالبد پلاسکو و فروپاشی آن دوخت. با این حال کیایی در ترسیم و بازنمایی فضای روحی و روانی پیرامون این حادثه و انتقال این حسوحال به مخاطب و همراه کردن او با اضطراب و دلهرهی این تجربه جمعی تلخ، تا حدود زیادی موفق است که نباید بازی خوب مهدی پاکدل در نقش آتشنشان را در این بازآفرینی دستکم گرفت. فیلم البته داستان پرکشش و ریتم مناسبی دارد و در جلوههای ویژه بصری، آتش گرفتن پلاسکو موفق عمل کرده است و باورپذیری آن را تضمین میکند. بازی بهرام رادان، تکرار زوج رادان-کیایی و برخی موقعیتهای کمیک بیموقع، یکدستی فیلم را مخدوش میکند اما در نهایت میتوان چهارراه استانبول را از حیث تأثیرگذاری بر ذهن و احساس مخاطب بدون اینکه دچار سانتیمانتالیسم اغراقشده شود، فیلمی قابل توجه دانست به اضافه یک بازی چشمگیر از سعید چنگیزیان.
*****
در حسرتِ نخِ تسبیح
ارسیا تقوا/ فیلم
کلی دلیل وجود دارد که بخواهیم فیلم را دوست داشته باشیم. زوج آسوپاس بهرام رادان و محسن کیایی که در بارکد فضای خاص و سرخوشانهای را رقم زده بودند، قصههای موازی که قرار بوده در هم تنیده باشند، ریتم تند، دیالوگهای قطاری و مهمتر از همه قصهی پلاسکو و آتشنشانها که بغضِ دردناک و فراموشنشدنی سال گذشته یک ملت است.
اما متأسفانه این اجزا تلخوشیرین، در عمل ترکیبِ بدیعی به وجود نیاوردهاند و این عناصرِ خوب، با وجود تلاش طاقتفرسای کیایی حاصلِ دلچسبی ندارد. به نظر میرسد اشکال اساسی را باید در نگاه کارگردان دید. لحن شوخ و طنزآلود کیایی که در بارکد فضایی منحصربهفرد ایجاد کرده یا در عصر یخبندان زوالِ طبقهی بورژوا را بهخوبی تصویر کرده بود، این بار با تصویر دردناکی که از اوضاع جوانهای مملکت میدهد جفتوجور نمیشود. تقسیم نامتناسبِ احساسات در صحنهها باعث میشود که مخاطب فرازوفرودهای فیلم را آن گونه که سزاوارست از منظرِ هیجانی درک نکند. فیلم، پلانهای جذاب کم ندارد. در یکی از بهترین صحنهها رادان به همسرش میگوید پلاسکو خیلی قبلتر از آتش گرفتن فرو ریخته بود، زمانی که تولیدیهای پوشاک بسته شدند و فروشندهها جنس چینی توی بازار ریختند. اما همین صحنه به نحوی شکل نگرفته است که در تداوم حسهای قبلی باشد و بتواند مخاطب را با خود همراه کند؛ در نتیجه مخاطب در سیر تسلسلی ادراک فیلم به بنبست میرسد. جزایرِ پراکندهی قصههای فیلم در حسرت نخِ تسبیحی هستند که آنها را به هم بدوزد.
*****
داستان تمام وسوسههای زمین!
مصطفی کیایی به همراه منوچهر هادی را میتوان بفروشترین فیلمسازهای نسل نوی سینمای بدنه یا تجاری ایران دانست که خوب نبض مخاطب عام را میشناسند و در آثار اخیرشان توانستهاند با تزریق مایههای طنز و فانتزی فیلمهای اجتماعی پرفروشی نیز بسازند. داستان مصطفی کیایی اما روشنتر و قابل تحلیلتر است. کیایی خوب قصه میگوید و خوب کشمکش و گره در فیلمنامهاش قرار میدهد و از این رو تماشاگر عام از روند فیلمهای کیایی خسته نمیشود و طنازیها و شیرینیهای شخصیتهای فیلمهایش که در بارکد و چهارراه استانبول بر عهده برادرش محسن کیایی بوده است، فضایی دلچسب و خوشایندی را برای تماشاگران فراهم میکند.
چهارراه استانبول که ردپایی از عدالتخواهی و مبارزه با فساد و شعارهای اینچنینی فیلم خط ویژه، پیچیدگی داستانی و گرههای متعدد فیلم عصر یخبندان و زوج تکراری و طناز رادان- کیایی را از فیلم بارکد در درون خودش دارد، فیلمی با ضرباهنگ تند و پلانهای اغلب بسته با کاراکترهای متعدد است که طوری طراحی شده که ماجرای سوختن ساختمان پلاسکو را یادآور شود و بدینسان درامی پرشخصیت طراحی شده که همگی در چهارراه استانبول و ساختمان پلاسکو سرنوشتشان گره میخورد.
فیلم خیلی جذاب و بدون مقدمه زیاد شروع میشود و شخصیتها و روابطشان به خوبی به مخاطب معرفی میشود تا زمانی که به ماجرای پلاسکو و فروریختن ساختمان میرسیم. ترسیم فضای آن اتفاق با توجه به ذهنیتی که تماشاگر از آن حادثه دارد، خیلی جذاب و واقعی از آب در نیامده و همچنین فضای شعاری و انتقادی که فیلم از زمان حادثه به بعد میگیرد تأثیر مخرب و معکوسی در باورپذیری و نزدیکی مخاطب با فیلم و کاراکترهایش دارد. چهارراه استانبول به نظر میآید زیادی کش مییابد و پرگویی شخصیتها و نقشههای متعدد و پیچیدهای که شخصیتهای اصلی فیلم در هنگام چنین حادثه مهیبی به ذهنشان متبادر میشود و سعی میکنند در آن شرایط چنین پلانهایی را طراحی کنند، سبب میشود نیمه دوم فیلم جذابیت نیمه اول را نداشته باشد و طراحی کاراکترهای متعدد که در نیمه نخست فیلم خلق شده به سختی و به زور در نیمه دوم سر هم بندی و به هم مربوط میشود تا چهارراه استانبول را نتوان با وجود استارهای متعدد و جذابیتهای تبلیغاتی و غیرواقعیاش فیلمی درجه یک در کارنامه کیایی به حساب آورد.
البته با تمام این کاستیها چهارراه استانبول از همین حالا یکی از مهمترین فیلمهای سال آینده از نظر جذب مخاطب و فروش در سینماها پیشبینی میشود.