این مقاله را به اشتراک بگذارید
گذشتهام رودخانهای است شوم!
نگاهی به کتاب «گربهی درون» اثر ویلیام اس. باروز/ ترجمهی مهدی نوید
هوشیار مجتبوی
ویلیام باروز از آن دست نویسندگانی است که ما ایرانیها از او چیزی نخواندهایم… یعنی تقریبا چیزی نخواندهایم… تک و توک شعرهای باروز، کتابی با عنوان «کریسمس گردی» با ترجمهی فرید قدمی که به نوعی پیشانوشتی است بر شاهکار نویسنده، یعنی "ناهار عریان" و کتابی که امسال با ترجمان مهدی نوید منتشر شد: «گربهی درون». شاهکارهای داستانیِ بلندِ او را دو اثر میدانند؛ Naked Lunch که به «ناهار عریان»، «ناهار لخت» یا «سور عریان» ترجمه شده است و Junkie که «تزریقی» یا «گردی» نوشتهاند، و هیچ کدام هم فارسی نشده است و نخواهد شد.
ویلیام باروز را در کنار جک کرواک و آلن گینزبرگ، جزو سه شخصیت مهم نسل بیت آمریکا برمیشمرند. شاید او در میان این سه تن به خاطر سبک زندگی عجیبش و زندگی جنون آسایش بیشتر شهرت داشته باشد. شاید برای همین هم دامنهی تاثیرگذاری باروز فراتر از ادبیات به فرهنگ عامه هم سرایت کرد. جی.جی.بالارد و کتی اکر در جرگهی نویسندگان، خوانندگانی نظیر بتی اسمیت و کرت کوبین(گروه نیروانا) و فیلمسازی نظیر دیوید کراننبرگ تحت تاثیر اندیشهی ویلیام باروز قرار گرفتند و هر یک به نوعی آثاری ملهم از نوشتههای باروز خلق کردند.
باروز را میتوان از نسل نویسندگانی نظیر مارکی دوساد دانست، با همان نیروی ویرانگر و آشوبگر که توانست با نوشتههاش نقدهای کوبندهای به نظام فرهنگی آمریکا وارد کند. زندگی غریب این نویسنده تا سالها مثل افسانهها و متلهای معاصر گوش به گوش شده است… کشتن زنش یا قطع کردن انگشتش خیلی زود او را روانهی زندانِ کوچکِ نویسندگان دیوانه کرد.
***
«گربهی درون» اما جلوهی دیگری از این نویسندهی آمریکایی است. جلوهای لطیف و مهربانانه در نثری شاعرانه، که البته عمدتا با شمایل نوشتاری باروز غریبه است. «گربهی درون» را میتوان رمانی کوتاه و اپیزودیک دانست با موضوع کلی «گربه» که البته در هر قطعه مخاطب را با سوژهای دیگر مواجه میکند. «گربهی درون» از طرفی یک اعتراف نامه کوچک است: «گمان نکنم کسی بتواند حدیث نفسی به کلی صادقانه بنویسد. مطمئنم احدی تاب خواندنش را ندارد: گذشتهام رودخانهای است شوم.» ویلیام باروز اگر زنده بود و در ریویویی میخواند که این کتابش را استعارهای بلند توصیف کنیم خوشایندش نمیافتاد، اما در سراسر «گربهی درون» خصوصا نیمهی دوم اثر رد پای امر نمادین به شکل استعارههای انسانی دیده میشود. گربههای کتاب باروز البته که جاندارند و به شدت عینی توصیف شدهاند، و البته که باروز حتی تاکید کرده است که گربهها را برای اینکه گربهاند دوست دارد و نه حواشی جذابی نظیر ملوس بودن یا خرخرکردنهای دوست داشتنیاشان، اما این گربهها طی روند کوتاه «گربهی درون» به شمایلی کاملا انسانی استحاله میشوند. درست مثل جملهی پایانی این کتاب؛ جایی که باروز مینویسد: «گربههای درونایم. گربههایی که نمیتوانیم تنها راه برویم، و برای ما تنها یک جا هست.»
«گربهی درون» ساختاری اپیزودیک و متشتت دارد، به این شکل که هر صفحه صاحب قطعهای است مجزا که در آن نویسنده از گربههاش نوشته است. اما در عین حال متنِ کتاب به سوی وحدتی یکپارچه میل میکند. در اولین قطعه کتاب چنین میخوانیم: «4 مه ۱۹۸۵٫ چمدانم را برای سفری کوتاه به نیویورک میبندم تا با بریون راجع به کتاب گربه صحبت کنم…» این بند را میتوان نمایانگر وجه فراداستان «گربهی درون» بدانیم؛ وجهی که خبر از مصنوع بودن ساختار کتاب میدهد. باروز بار دیگر از این ترفند به شکلی آشکار در نیمهی نخست کتاب بهره میبرد. در پایان قطعهای که با جملهی «دنبال سرپناه مناسبیام برای اسموکی.» پایان مییابد، به اپیزود صفحهی ۳۹ میرسیم و میخوانیم: از مرور این یادداشتها، که صرفا خاطرات سالیان حضورم در استون هاوس است، کاملا منزجر شدهام. گه گاه، به گذشتهام که مینگرم، فریاد میزنم: «خدایا، کی است این؟» از این جا که نگاه میکنم در هیئت کاریکاتوری به غایت زشت از کسی جلوه میکنم که به قدر کافی وحشتناک است… با لبخند ابلهانه، مغرو، بی احساس… «سگی ماتحتش را گاز گرفت.» «از رفتنش کمابیش احساس گناه میکنم»…«همچون پسربچهی عربی که میداند آتش به پا کرده»…صدای ملکهی پیر و جوشی انگلستان… «دنبال سرپناه مناسبیام برای اسموکی.»
به این طریق نویسنده با استفاده از ادواتی که ذیل ابزار نگارش اثر پست مدرنیستی طبقه بندی میشود، نحوهی شکل گیری «گربهی درون» را به ما نشان میدهد. چه کسی برای نوشتن یک رمان چنین ساختاری انتخاب میکند؟ و چه کسی گربههاش را تا این میزان به سوژهی یگانهی کتابی بدل میکند؟ باروز در «گربهی درون» به طرزی دیگر اثری بدیع میآفریند. نه تنها با انتخاب سوژهاش، که با طرزِ دیگرگون نوشتارش.
اگر مخاطبان نثرِ باروز میخواهند وجه شاعرانهی این نویسنده/شاعر را ببینند، «گربهی درون» پیشنهاد مناسبی است. زبان، در این کتاب صرفا کارکرد انتقال پیام را ندارد. گاه خود زبان شکلی از سوژهی اثر میشود؛ مثل گربهها، و گاه شکلی از طرز نوشتن کتابِ «گربهی درون». مهدی نوید در ترجمهی این وجه از اثر باروز هیچ کم کاری نکرده است. وسواسِ او در انتخاب برگردانهای فارسی، آهنگ و ایقاع کلمات و همین طور فرمِ منسجم زبان در سراسر کتاب، نثری دلچسب خلق کرده است که بی شک سودای باروز هم بوده است. عینیت شاعرانه، ذهنیت و برآیندی شاعرانه هم میطلبد. گربههای «گربهی درون» به شکل شعر بر ویلیام باروز فرود میآیند، و او نیز آنها را همچون شعر به نگارش درآورده است.
به نقل از الف کتاب
****
«گربهی درون»
نویسنده: ویلیام اس. باروز
مترجم: مهدی نوید
ناشر: چشمه، چاپ اول ۱۳۹۶
۱۰۶ صفحه؛ ۱۰۰۰۰ تومان