این مقاله را به اشتراک بگذارید
فلسفه قرن بیستم، مختصر و مفید
نگاهی به کتاب «فلسفه معاصر اروپایی» اثر ا. م. بوخنسکی؛ ترجمهی شرفالدین خراسانی
دکتر علی غزالی فر*
اگر یک گلوله برف کوچک را از بلندیهای یک کوه روی دامنه برفی بغلتانیم، هر چه پایینتر رود، بر حجم آن افزوده میشود. به کوهپایه که میرسد، چه بسا به عظمت یک ماموت باشد. جریان تاریخ فلسفه غرب بیشباهت به این مثال نیست. فلسفه غرب در سرآغاز خود، در سده ششم پیش از میلاد، مجموعه کوچکی از چند نظریه کلی بود. اما هر چه جلوتر آمده بر وسعت آن افزوده شده است. در قرن بیستم تکثر و تنوع فلسفه در غرب به حدی رسید که از جهت کمیت چند برابر کل میراث فلسفی پیش از خود است. این دامنه گسترده فلسفه غرب در قرن بیستم، شناخت همهجانبه آن را بسیار دشوار کرده است. البته اگر فیلسوف، فلسفهدان و منطقدان ممتازی همچون ژوزف ماریا بوخِنسکی (۱۹۰۲-۱۹۹۵) اقدام به چنین کاری کند، قطعا از پس آن بر میآید.
بوخنسکی اصالتا لهستانی است، اما بیشتر در کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی به تدریس و تحقیق در زمینه فلسفه و منطق مشغول بود. حوزه تخصصی او فلسفه نوتومیستی و منطق جدید است. وی آثار درخشان خود را در زمینه فلسفه و منطق به آلمانی مینوشت و تاکنون فقط دو اثر از او به فارسی ترجمه شده است که اثر حاضر اولین آنهاست. بیشتر نوشتههای او مختصر و فشرده هستند و در طراز تخصصی بالایی قرار دارند. فقط چنین کسی میتواند فلسفه اروپایی قرن بیستم را در دویست صفحه گزارش کند.
بخش یکم، "پیدایش فلسفه معاصر"، اگرچه حجم آن سی صفحه بیشتر نیست، اما یک درآمد بسیار عالی برای فلسفه معاصر است. این بخش تسلط کمنظیر نویسنده بر کل جریانهای فکری معاصر را به خوبی نشان میدهد. او در این قسمت ویژگیهای فلسفه قرن نوزدهم، بحرانهای فکری اواخر آن قرن و اوائل قرن بیستم، جریانهای فلسفی اصلی و فرعی این دو سده و مشخصات کل جریانها را با دقت بیان میکند. در پایان، چارچوب کلی فلسفههای معاصر اروپایی را ترسیم میکند و همه فلسفههای این دوران را در شش گروه دستهبندی میکند که بخشهای دوم تا هفتم کتاب را تشکیل میدهند. این شش بخش به ترتیب عبارتند از: ماتریالیسم، ایدهآلیسم، فلسفه زندگی یا حیاتگرایی، پدیدارشناسی، اگزیستانسیالیزم و فلسفههای وجود. منظور از عنوان آخر آن دسته فلسفههایی است که متافیزیکی هستند؛ فلسفههایی که به طور مشخص نیکولای هارتمان آلمانی، آلفرد نورث وایتهد انگلیسی و چند فیلسوف فرانسوی آنها را نمایندگی میکنند. اما از همه مهمتر جریان فلسفی نوتومیسم است که به باور بوخسنکی نیرومندترین جریان تفکر فلسفی معاصر است. البته به علت اهمیت فراوانی که منطق ریاضی در قرن بیستم داشت و نقش موثری که در آن ایفا کرد، فصل پایانی کتاب به توضیح کلیات مباحث و مبانی این منطق اختصاص دارد. نکته دیگر اینکه، اگرچه عنوان کتاب نشان میدهد که فلسفههای اروپایی مد نظر هستند، اما یک جریان فلسفی غیراروپایی نیز در آن جای گرفته است؛ یک فلسفه کاملا آمریکایی. فلسفه در آمریکا کاملا تحت تاثیر فلسفه اروپایی بود. ولی یک استثناء مهم وجود دارد؛ پراگماتیسم. پدران این جریان مهم و موثر فلسفی همگی آمریکایی بودند؛ یعنی چارلز سندرس پیرس، ویلیام جیمز و جان دیوئی. پراگماتیسم در اروپا نیز رواج یافت اما پراگماتیسم اروپایی تحت تاثیر پراگماتیسم آمریکایی است. از این روی، بوخنسکی فصلی را هم به این جریان فلسفی اختصاص میدهد.
این کتاب اگرچه یک گزارش منصفانه است، اما بیطرفانه نیست. بوخنسکی در پیشگفتار این اثر، که مترجم آن را ترجمه نکرده است، تصریح میکند که بیطرفی در باب صدق و درستی فلسفهها برخلاف روح فلسفه و توهین به فیلسوفان است؛ زیرا هدف آنان شناخت درست حقیقت و تمایز میان واقعیت و ضد آن است. لذا او در مواجهه با فلسفههای گوناگون دیدگاه خاص خودش را دارد و آن را نادیده نمیگیرد. ترتیب ارائه مباحث نیز کاملا ارزشی است؛ یعنی از نادرست به درست. بر این اساس ماتریالیسم سستترین فلسفه و نوتومیسم قویترین فلسفه معاصر اروپایی است. البته داوری بوخنسکی به گزارشها راه پیدا نمیکند. هر فلسفه همانطور که هست گزارش میشود و تنها در پایان هر بخش نقدهای خود را به آن فلسفه ذکر میکند. این نقدها را نیز مترجم حذف کرده است.
کتاب بوخنسکی در سال ۱۹۵۱ منتشر شد و طبیعی است که فقط فلسفههای نیمه اول قرن بیستم را در بر میگیرد. مترجم برای اینکه خواننده از فلسفههای اروپایی نیمه دوم این قرن هم بیخبر نباشد، ضمیمه مفصلی به اندازه خود متن اصلی به آن افزوده است و فلسفههای دهه پنجاه، شصت و هفتاد میلادی را بازگو میکند. با توجه به گرایش اصلی مترجم، طبیعی است که بر جریانهای چپ مارکسیستی نو تمرکز کند. برای این منظور ابتدا اشارهای به وضعیت فکری و اجتماعی اروپا پس از جنگ جهانی دوم صورت میگیرد. سپس اندیشههای چهار فیلسوف نامدار مکتب فرانکفورت توضیح داده میشود؛ یعنی ماکس هورکهایمر، تئودور آدورنو، هربرت مارکوزه و یورگن هابرماس. در بخش بعد، دو متفکر بزرگ مارکسیسم فلسفی، جورج لوکاچ و ارنست بلوخ، نیز به تفصیل بررسی میشوند. اندیشههای مارکسیستی ژان پل سارتر نیز از قلم نمیافتد. بخشی هم به ساختارگرایی فرانسوی اختصاص دارد؛ چرا که برخی از بزرگترین ساختارگراها مارکسیست بودند و بالعکس؛ برای مثال لوئی آلتوسر. اما رویکرد چپ مترجم او را به جریان نومارکسیسم محدود نکرده است. از این روی در دو بخش بعدی به تفصیل اندیشههای فلسفی ویتگنشتاین متقدم و متاخر و عقلگرایی انتقادی کارل پوپر را گزارش میکند. روی هم رفته این ضمیمه مفصل که یک تالیف کامل است، چون به زبان فارسی و برای خواننده ایرانی نگاشته شده، یک درآمد روشنگر و آموزنده به شمار میآید.
آنچه بوخنسکی انجام داده است در واقع ترسیم چارچوب اصلی و نشان دادن خطوط کلی فلسفه غرب در نیمه اول قرن بیستم است. اساتید میتوانند آن را به عنوان یک درسنامه لحاظ کنند و هر بخش را طبق صلاحدید خود در جهتهای مورد نیاز بسط دهند. دانشجویان تحصیلات تکمیلی نیز میتوانند از آن به مثابه راهنمای مطالعات گستردهتر و تخصصیتر استفاده کنند. به ویژه که منابع اصلی در پایان کتاب معرفی شده است. بوخنسکی در این اثر نقشه یک سفر پرماجرا و هیجانانگیز را به ما نشان میدهد. روشن است که هیچ نقشهای هر چقدر هم که خوب و دقیق باشد، جای خود سیر و سفر را نمیگیرد. و البته برای داشتن یک سفر خوب نیز لازم است نقشه خوبی داشته باشیم.
*دکترای فسلفه
به نقل از الف کتاب
****
«فلسفه معاصر اروپایی»
نویسنده: ا. م. بوخنسکی
مترجم: شرفالدین خراسانی
ناشر: علمی و فرهنگی، چاپ چهارم ۱۳۸۷
۴۴۲ صفحه، ۱۶۵۰۰ تومان