این مقاله را به اشتراک بگذارید
داستانهای چندصدایی
سیروس جاهد*
«شکارچیان در برف» مجموعهداستانی ۱۳۵ صفحهای است نوشته نسیبه فضلاللهی که پیش از این برای برخی داستانهایش برنده جشنواره ملی داستان ایرانی (۱۳۸۶) و برگزیده جایزه ادبی بوشهر (۱۳۹۳) شده بود. «شکارچیان در برف» در اصل اولین مجموعهداستان چاپشده وی به شمار میرود؛ مجموعهای شامل هشت داستان. داستانهای کتاب با زاویه دیدهای مختلف نوشته شدهاند، از اولشخص تا سومشخص، حتی در داستان «یحیا»، نویسنده از زاویه دید یک مرد (حمید) داستان را روایت میکند و بهخوبی موفق میشود تا با باریکبینی یک نویسنده زن، احساساسات درونی ناشی از اضطراب، نگرانی و تشویش مرد و نیز نگاه او را به شرایط روحی اطرافیانش با مهارت به تصویر بکشد که بیتردید کار چندان سادهای نیست.
همه هشت داستان مجموعه واجد فضای متفاوتی هستند؛ در این داستانها از پیرنگ، روابط علت و معلولی، حس تعلیق و مهمتر از همه شخصیتمحوری آشکار خبری نیست؛ آنگونه که در دیگر داستانها شاهد آن هستیم؛ بهواقع میتوان اذعان داشت که داستانها به فرمی کاملا مدرن و متفاوت از جریان کنونی داستاننویسی ایران نوشته شدهاند. هیچیک از داستانهای مجموعه بر شالوده شخصیت بنا نشده است و شخصیتها که در برخی از داستانها پرشمار هم بهنظر میآیند، همگی از توازنی نسبی برخوردارند و ساز خود را مینوازند، اما این نواختن بهصورتی نیست که ناهماهنگی بین اجزا و لایههای پنهان و پیدای داستان ایجاد کند، درواقع نویسنده مانند موسیقیدانی چیرهدست، در داستانهایش از بافتی چندصدایی استفاده میکند؛ یعنی ما تنها شاهد یک یا دو شخصیت محوری نیستیم که فقط صدای خود را به گوش ما برسانند، بلکه همزمان آواهای مختلفی را میشنویم، این واگویههای درونی و گفتوگوهای بیرونی گرچه خط ملودیک واحدی را دنبال میکنند اما درعینحال از همصدایی نیز غافل نیستند و این سبک نگارش از مشخصههای بارز مجموعه محسوب میشود؛ مشخصهای که کمتر در ادبیات داستانی امروز ما به چشم میخورد. این شیوه در داستان «خواهران دوقلوی برونته» که بهلحاظ دراماتیک پرتبوتابترین و جذابترین داستان مجموعه به حساب میآید، بهخوبی خود را نشان میدهد. داستان با شرح سفر دو خواهر یعنی گیتی و سوری شروع میشود و در ادامه دو شخصیت ماندانا و مردی که در تعقیب اوست نیز به داستان اضافه میشوند و هر کدام از این چهار شخصیت نقشی مساوی با دیگر شخصیتها دارند و کنش و واکنش خاص خود را به نمایش میگذارند. میدانیم که برونتههای نویسنده سه خواهر بودند: شارلوت، امیلی و آن، اما اینکه نویسنده چرا از نام برونتهها بهعنوان سمبلی برای داستانش استفاده کرده است بر ما روشن نیست، بااینحال «خواهران دوقلوی برونته» داستانی است با فضاسازی خوب، دیالوگهای عالی و حس تعلیق مناسب که خواننده را تا انتها بهدنبال خود میکشاند. این ویژگی بر اکثر داستانهای مجموعه حاکم است.
داستانهایی که خواندنشان بیتردید برای خواننده معمولی سخت خواهد بود و البته برای خواننده جدی ادبیات نیز چندان آسان نیست؛ زیرا همانطور که اشاره کردیم داستانهای مجموعه از نظر فرم، درونمایه و استفاده از عناصر داستانی، کاملا متفاوت با جریان داستاننویسی متداول امروز محسوب میشوند؛ چراکه داستانهای منتشرشده این سالها، اغلب با کمترین نوآوری و خلاقیت همراه هستند و به نحو شگفتانگیزی بهلحاظ فرم و درونمایه شبیه یکدیگرند.
بیشتر داستانهای مجموعه بر اساس موقعیت شکل گرفتهاند، موقعیتهایی که اغلب هیجانانگیز و پرتنش نیستند و همه ما هر روز در زندگی روزمره با آنها روبهرو میشویم و به سادگی از کنارشان میگذریم، اما تنها نگاه ژرف یک نویسنده است که میتواند با ظرافت و دقت نظری ستودنی این لحظهها را با جزئیات دقیق ثبت و ضبط کند و بدون شرح و توصیفهای غیرضروری و با شیوهای نمایشی، از آنها داستانهایی ارزشمند همچون «همزن»، «خواهران دوقلوی برونته» و بهویژه «شکارچیان در برف» خلق کند.
داستان «شکارچیان در برف» با سه شخصیت شکل میگیرد، زن، مرد و نقاش. در اینجا داستانی را میخوانیم که مثل دیگر داستانها فاقد ماجرایی هیجانانگیز است، بااینحال حس تعلیق قویای دارد و اضطرابی گنگ را به خواننده انتقال میدهد. اینکه این حس حاکم بر فضای داستان از کجا نشأت میگیرد چندوچونش بر ما پوشیده است، چون نویسنده اطلاعاتی در این مورد به ما نمیدهد. خواننده نمیداند چرا مرد از اتاق بیرون نمیآید تا خود با نقاش که مرد غریبهای است، وارد گفتوگو شود. آیا میان زن و مرد اختلافی وجود دارد؟ آیا زن از مرد دلچرکین است که اینچنین با مرد نقاش وارد گفتوگوی دوستانهای میشود؟ علت وجود سوسکها که ناگهان در همهجای خانه پیدا میشوند از چیست؟ آیا وجود سوسکها نشانه بحرانی در خانه است که ما از آن بیاطلاع هستیم؟ همه اینها میتواند باشد و درعینحال هم نباشد، زیرا اهمیت چندانی ندارد. اهمیت داستان از آن رو است که دیالوگهایی بسیار قوی و باورپذیر دارد که در نهایت ایجاز میان شخصیتها ردوبدل میشوند و داستان را به جلو میبرند. هیچ کلمه یا جمله اضافهای که قابل حذفشدن باشد در داستان به چشم نمیخورد و همهچیز بهدرستی در جای خودش قرار گرفته است. داستان بهگونهای نمایشی بیان میشود و خواننده خود را در جریان داستان که چون رودی آهسته به پیش میرود، شناور احساس میکند. همه اینها و بسیاری چیزهای دیگر که من بهعنوان خواننده از درک آن ناتوانم داستان «شکارچیان در برف» را به داستانی ماندگار در ادبیات ایران بدل میکند. نسیبه فضلالهی با نوشتن این مجموعهداستان نشان داده است که شناخت درستی از ادبیات کلاسیک و مدرن ایران و جهان دارد و با خلاقیتی که از آن برخوردار است یقینا در آینده خالق داستانهای کوتاه و بلند بسیار خوبی خواهد بود.
* منتقد و داستاننویس
به نقل از آرمان