این مقاله را به اشتراک بگذارید
ما اینجا داریم میمیریم
در آثار نویسندگان زن خیلی کم مشاهده کردهام که در افکار فمینیستی خود کمی تخفیف بدهند و تعصبهای زنانگی را وارد عناصر داستانی نکنند، متاسفانه با اینکه اغلب آنها این استعداد را دارند که نویسندهای درخشان بشوند، معهذا با وجود این موانع، دگماتیسم ادبی بهراحتی به آثارشان راه پیدا میکند و آنها متوقف میشوند. ما نمینویسیم تا ثابت کنیم زن هستیم یا مرد، ما مینویسیم تا ثابت کنیم موجودی بیطرفیم که میخواهیم دنیای دوروبر خودمان را خوب قضاوت کنیم. در رمان «ما داریم اینجا میمیریم» نوشته مریم حسینیان (نشر چشمه) این قضاوت، اصولی و منطقی رخ میدهد؛ به دور از تعصب زنانه. و این امتیازی است درخور توجه که باعث شده رمان خوب خوانده شود. فرم و تکنیکی که گاه سرشار از رگههای رئالیسم جادویی است، به یک نسبت شخصیتها را وارد بازی میکند. از همان شروع خواندن رمان، انسان مفتون روشی میشود که برای سامانبخشیدن به زمان و مکان، تکنیک روایی را در حدوحدود فضا، خوب ابداع کرده است. هر نویسندهای با خلق اثر خود چیزهایی به ما میآموزد تا رفتاری مناسب با زمان و مکان در ما پدید آورد؛ و مریم حسینیان رمان خواندنیاش را با تکیه بر چنین روشی همذاتپنداری را در خوانندهاش بهوجود میآورد.
-جمشیدخان، عمویم که باد همیشه اورا باخود میبرد
بختیار علی نویسنده خلاقی است، این خلاقیت را اولینبار در رمان «آخرین انار دنیا» با کشف کردم. بختیار علی این جرأت را دارد که نویسندهای ساختارشکن باشد. و شیوه رئالیسم جادویی به او این امکان را داده تا سرزمینش را از خرافات و باورهای غلط گذر دهد، نه آنچنان که نویسندگان لاتین میکنند. رئالیسم جادویی او مخصوص سرزمینی است که «جمشیدخان» را از درونش بیرون کشیده است. اگر در آثار نویسنده، این ژانر ادبی اتفاق میافتد، اصالت اقلیمی و بومی با دستمایههایی سرشار از تاریخ و فرهنگ، دنیایی متفاوت خلق میکند؛ دنیایی که هربار با خواندن داستانها و اشعار دردآلودش، از نو گونهای از زندگی را به یاد ما میاندازد. «باد» در این رمان «جمشیدخان، عمویم که باد همیشه اورا باخود میبرد» (ترجمه مریوان حلبچهای، نشر نیماژ) تمثیلی زیبا و درخور تحسین است؛ چراکه گاه در جایجای رمان به نشانه تبدیل میشود و به موضوع عمق میبخشد. هربار که باد جمشیدخان را از زمین بلند میکند و به مکان دیگر میبرد، او تا مدتی حافظه خود را از دست میدهد و شخصیتش دچار تغییر میشود؛ این تغییرِ ناگزیر در سرتاسر رمان، زبانِ تاریخ را میگشاید تا ما این واقعیت را درباره قومی که مدام در توفان تاریخ ناپیدا و پیدا میشود جدی بگیریم. بختیار علی بیاینکه تاریخ سرزمینش را بر گُرده داستان بنشاند، ابتدا زیباییشناسی یک ستم ابدی را در شیوه رواییاش نشان میدهد؛ چراکه میخواهد تاریخ را مهار کند و روحیه شاعرانه را در هماهنگی فرمیک به روشنی بیان نماید. این رمان خواندنی را نباید از دست داد.
*داستاننویس. از آثار: باغ استخوانهای نمور