این مقاله را به اشتراک بگذارید
چندی پیش خانم یلدا بیدختینژاد طی یادداشتی در فضای مجازی ادعاهایی را مطرح کردند که واکنشهایی را به دنبال داشت (مثلا اینجا). سرانجام حمیدرضا آتشبرآب طی یادداشتی که برای انتشار در اختیار الفِکتاب قرار داد به این ادعاها پاسخ گفت که در ادامه آن را میخوانید.
***
بر مدار می چرخد
حمیدرضا آتشبرآب
دیگر هیچچیز مثل گذشته نیست. در حیرتم از اعتبار سرسریای که عناوین یافتهاند و شتابی که انگار اغلب ما مبتلا به آنیم. پیشتر اما لابد چنین نبوده که بهصرف ادعا بتوان اصالتی برای گزارههای دیر آمده قائل شد.
ترجمه جز مکاشفه نیست؛ که در کشف هم تنها از بر کردن اوراد کفایت نمیکند. به همین طریق، هزار فرسخ است میان برگردان و ترجمه. این را تمام آنها که بهحق یا ناحق نام مترجم را با خود میکشند، میدانند. اگر قرار بود به مذهبِ سهلانگارترین معلمها هم باشم، باز نباید میگذاشتم حتی یکی از باهوشترین شاگردانم بیآنکه به اندازه کافی در درک کلام روسی و فارسی ورزیده شده باشد، پای در مسیری بگذارد که در بهترین حالت، از او جز یک برگرداننده معمولی نمیساخت. این مشی معلمیست و تخطی از آن، دستکم کار من یکی نیست.
خانم یلدا بیدختینژاد را سالهاست میشناسم. ایشان هم سالهاست من را میشناسند. در کلاسم از بهترینها بودند و استعداد و پشتکارشان همواره قانعم میکرد اندک اعتبارم را روی میز بگذارم. مدتها با خیال آسوده این فرصت را داشتند که در فرایند ترجمه کتابها درگیر باشند، تا سرانجام به این یقین برسم که برای مترجم بودن آمادهاند. که رسیدم و، نام یلدا بیدختینژاد، به شایستگی روی جلد کتاب خود نشست. وظیفه خود میدانستم و همچنان میدانم که موکدا به ناشرشان سفارش کنم تا «با این مترجم کاربلد قرارداد ببندد.» وانگهی چند رمانی هم که بعداً منتشر شد و سرکارخانم در آنها با من همکاری داشت، چیزی نبود جز متنهایی که سالها در کارگاههای ادبیاتی که ایشان هنرجویش بود، صفحهبهصفحه برای عزیزان تحلیل میشد و نکته پوشیدهای را باقی نمیگذاشت. حیرتزدهام، برای کسی که خود سالهاست این متون را درس میدهد و تنها دغدغه حیاتش بوده، چه زحمتی داشته کار روی اینها؟ این متنها که نظیر تمام کارهای گذشته من بی یاری کسی نیز دیر یا زود منتشر میشد و در اختیار علاقهمندان قرار میگرفت. مضاف بر این، در این مناسبات استاد و شاگردی و سپس نیز همکاری، چه اجباری میتوانسته وجود داشته باشد؟ ایشان که هرگز نه دانشجوی رسمی بنده، بلکه صرفاً علاقهمندی شریف بود که محض آگاهی و خواست خود به آموختن به کارگاههای آزاد من میآمدند و پس از این نیز به همین علت مناسبات خود را با بنده ادامه دادند.
تمام این مسیر بدون هیچ تردید آنقدر بیغلوغش و خیرخواهانه و اصولی بود که اگر دوباره برگردم به اولین دیدارمان بهعنوان معلم و شاگرد، باز با خیال آسوده اجازه خواهم داد مترجمی را با کتابهایم تمرین کنند و باز با خیال آسوده برای انتشار کتابشان از تمام اعتبارم خواهم پرداخت. آموختهام که اصرار بر ایستادن روی خط صاف، بیماجرا نیست. اما میپذیرم.
هیچوقت کاری به واسطهها نداشتم. حالا هم کاری به آنها که اصالتشان در دلالیِ حرمتها و حریمهاست، ندارم؛ اما همچنان که هرچه فکر میکنم – و پیامکها و ایمیلها و یادداشتهایم نشان میدهد – در سابقه معاشرتم با خانم یلدا بیدختینژاد جز احترام و قدردانی نمیبینم و، در حیرتم چرا ایشان بیآنکه یک بار، حتی یک بار کوچکترین اشارهای به کوچکترین ناخوشایندی کند، اینطور نامنصفانه و از دور و دروغین، شمشیرِ نامعلومی را از رو بستهاند.
باید به دو نکته اشاره کنم. نخست آنکه نقش خانم بیدختینژاد در ترجمه کتابهایم بدیهتا بیشتر از نقش شاگردی نبوده که نزد استادش مشق ترجمه کرده است. این را هر دستاندرکار منصفی میداند. درنهایت این کار من بود که نسخههای مشق کارآموز را تصحیح و در بسیاری موارد بازنویسی کنم و از آن ترجمه بسازم؛ ترجمههایی با قوام و انسجام، مشخص و متشخص.
نکته دوم: تمام مدتی که در جریان ترجمه کتابهایم بودند، مبلغ ناقابلی به ایشان پرداخت میکردهام. مبلغی که حتی تا اردیبهشت ۱۳۹۷ نیز از پیش پرداخت شده است. در این بین، همواره با علاقه و احترام مقالههایی را که در تفاسیر کتابها به نام ایشان میآمد، با ویرایشی سنگین و چندباره و باوسواس آماده میکردم و مبلغ مذکور در تمام مدت که ایشان روی کار کتاب خود و مقالات مستقلشان نیز متمرکز بودند، طبق وعدهی دوستانهای که داشتم، پرداخت شده است. در جریان مناسبات کاملاً محترمانهمان هرگز وعدهی دیگری چه شفاهی و چه کتبی ندادهام که به آن عمل نکرده باشم و اگر هم چنین بوده در عجبم که چرا حتی یک بار چنین نکتهای عنوان نشد.
سالهاست بیباج و بدون تعارف، در تنهایی و عاشقانه برای حرفهام تلاش کردهام و از این پس نیز چنین خواهم کرد. معتقدم دنیا بر مدار میچرخد.
تا بیقرارِ گردون، اندر مدار باشد/ وندر مدارِ گردون، کس را قرار باشد
پینوشت اول:
در این مدت عدهای با انتساب اتهاماتی واهی تلاش کردند به اعتبار من خدشه وارد کنند. بیشک حق هرگونه پیگیری و اقدام قانونی علیه این افراد را برای خود محفوظ خواهم داشت.
پینوشت دوم:
در ذیل با نهایت احترام چند ادیت از نمونههای بسیار را میآورم تا صرفا مشخص شود متنها تا چه میزان بارها با وسواس تطبیق و حک و اصلاح میشده است. موارد خطا با رنگ زرد مشخص و با رنگ سبز ادیت شده و گاهی متن روسی یا جاافتادگی را نیز با رنگ جداگانه در متن آوردهام.
نقل از الف کتاب
2 نظر
آراز
سِرورِ ترسو چرا کامنتهایی را که علیه دارالشفایی منفور بود پاک کردی؟ تهدیدت کرد؟
ناشناس
از یادداشت آقای آتش بر آب چنین برمیاید که کار ایشان در نهایت ویراستاری بوده نه مترجمی. و بهتر بود که نام خانم را به عنوان مترجم می آوردند و نام خودشان را به عنوان ویراستار. در ضمن این که شما به کسی حقوق بدهید، ولو حقوق زیاد، و او ترجمه کند و به نام شما چاپ شود این قابل قبول نیست. این یادداشت سندی در محکومیت نویسنده است.