این مقاله را به اشتراک بگذارید
پاریس از چشم کمیسر مگره
ژرژ سیمنون چگونه «بزرگترین بلژیکی» شد؟
«بزرگترین بلژیکی»! این عنوان باشکوهی بود که دولت بلژیک در سال ۲۰۰۵ نزدیک به ۳۰ سال بعد از مرگ ژرژ سیمنون به او اهدا کرد تا یاد نویسنده بزرگ را برای همیشه در تاریخ بلژیک جاودانه کند. نویسندهای که یکی از پرکارترین نویسندگان قرن گذشته دنیا بود. شمار داستانهایی که به صورت رسمی نوشته است، بیش از ۲۰۰ اثر است و احتمالا شمار فراوانی داستان نیز با نامهای مستعار ناشناخته نوشته است. زبان زندهای در دنیا نیست که آثار او به آن ترجمه نشده باشد. شمارش تعداد دقیق نسخههای کتابهای او که تاکنون به فروش رفتهاند، در عمل ناممکن است. داستانهای او را نقطه عطف تبدیل گونه کارآگاهی از شبهادبیات به ادبیات میدانند. معتقدند نسل بزرگ کارآگاهینویسان بعد از او در اروپا و آمریکا از او تاثیر گرفتهاند. او را کسی میدانند که رمان پلیسی را از اتاق نشیمن زنان خانهدار به کتابخانه دانشگاهها برد. تمامی کارگردانان فرانسوی شناختهشده از مارسل کارنه و ژان رنوار گرفته تا ژولین دو ویویه از آثار او نسخه سینمایی اقتباس کردهاند. ولادیمیر ناباکوف که همیشه نسبت به نویسندگان داستانهای پلیسی اکراه داشت و هیچوقت حاضر نبود پانتئون ادبیاش را به آثار نازل آنان آلوده کند، درباره سیمنون گفته بود: «اگر یک نفر ثابت کرده باشد ایده نسبت معکوس کیفیت و کمیت همیشه برقرار نیست، او است. خوشحالم که هیچ روسی به اندازه او نمینویسد.»
سیمنون که مدتها به کار خبرنگاری برای روزنامه مشغول بود، توانست اطلاعات قابل توجهی از دنیای جرم و جنایت به دست بیاورد و به این ترتیب از زمانی که نویسندگی را بهعنوان شغل اصلیاش انتخاب کرد، پروندههای متعدد در ذهن داشت. بدون شک نقطه عطف در کار او خلق شخصیت «کمیسر مگره» بود که بهسرعت توانست جای خودش را در میان کارآگاهان معروف تاریخ و پای سیمنون را به انتشارات معروف گالیمار باز کند. مگره تا پایان دوران نویسندگی سیمنون همراه او پیش آمد و تا همین امروز هنوز هم یکی از پنج کارآگاه معروف و شناختهشده در میان مردم دنیاست.
به مناسبت چهارم سپتامبر، سالمرگ ژرژ سیمنون تصمیم گرفتیم نگاهی کوتاه به شخصیت مگره و آثار سیمنون داشته باشیم. سیمنون گفته بود: «دوست دارم وقتی درباره مگره حرف میزنند، ناخودآگاه کمی محترمانهتر بنشینند.» حتی اگر مگرهها را نخواندهاید هم بد نیست به احترام «بزرگترین بلژیکی» خواستهاش را عملی کنید.
ژرژ سیمنون با خلق کارآگاه مِگره نگاه متفاوتی به جغرافیای پاریس کرده است
ژرژ سیمنون حدود ۳۰ سال پس از مرگش یکی از نویسندگان بزرگ و فراموشناشدنی ژانر جنایی و معمایی به شمار میرود؛ نویسندهای که با خلق کارآگاه مگره نام خود را در ادبیات جهان ماندگار کرد.
واقعیت این است که یکی از کارکردهای داستان، نوعی کارکرد توریستی است، به این معنا که وضعیتها و آدمهایی را به ما نشان دهد که احتمالا جز این طریق امکان آشنایی ما با آنها نمیبود، یا با ارائه آلبومی از تصاویر مختلف وقایع و حسهایی را یادآور شود. بسیاری از دوستداران داستانهای جنایی هیچگاه با قربانی یک قتل آشنایی نداشتهاند یا آشنا نمیشوند، اما نمونه روشنی از مقوله نخست است.
ادبیات جنایی از بدو پیدایش در مقام نوعی آژانس سفری خلاق عمل کرده است؛ مشتریها را بدان سوی مرزها برده و آنها را با فرهنگهای ناشناخته آشنا کرده است. داستانی که معمولا سرآغاز اینگونه ادبیات تلقی میشود، «قتلهای خیابان مُرگ» نوشته ادگار الن پو است که در پاریس میگذرد. از آن به بعد این گونه ادبی به صورتی مستمر در مقام بلیت سفرهای بزرگ عمل کرده است.
آگاتا کریستی، که بهخاطر ثروت و همچنین ازدواج با یک باستانشناس، جهانگرد قهاری بود، هرکول پوآرو را با قطار اورینت اکسپرس، تورِ دریایی نیل و سفرهای هوایی بدین سوی و آن سوی فرستاده، سفرهایی را توصیف کرد که بعید به نظر میآید اکثر خوانندگان آثارش در زندگی واقعی هیچگاه امکان تجربه آنها را بیابند.
در سالهای بعدِ قرنِ گذشته، خوانندگان، شنوندگان و تماشاگران داستانهای کارآگاهی از طریق «مِگره» ژرژ سیمنون با فرانسه آشنا شدند و امروزه بریتانیاییها از طریق داستانهای جنایی فوقالعاده پرفروش سوئدی استیگ لارسون و هِنینگ مانکِل با فرهنگ اسکاندیناوی آشنایی بیشتری یافتهاند.
از آنجا که روشهای پلیسی بر رسیدگی به جزئیات تکیه دارند، داستانهای پلیسی نیز برای یک چنین بررسیهایی مفیدند. نویسندگانی که در زمینههای عاری از جنایت کار میکنند، به توصیف دقیق کارِ یک شخصیت داستانی، لباس، درآمد یا پیشزمینه خانوادگی او نه نیازی دارند و نه هم معمولا تمایلی. ولی از آنجایی که رکن اصلی یک تحقیق جنایی بر تیزبینی و جزئیات استوار است، یعنی شناسایی انگیزه قتل بر اساس موقعیت افراد، دارایی یا میلِ به داشتنِ افراد، نویسندگان داستانهای جنایی معمولا انبوهی از جزئیات اجتماعی را فراهم میآورند؛ صورتهای غذا، جداول آمدورفت قطارها، مارکهای مُد روز، مغازهها، داستانهای جراید.
داستان جنایی ذرهبینی است که غالبا اثر انگشت تاریخ را پیش از آن که برای سیاستمداران یا روزنامهنگاران آشکار شود، هویدا میسازد. و همانگونه که در تحقیقات جرمشناسی معمول است، هر مدرک جدیدی خود میتواند رد تازهای را آشکار سازد. البته بر خوانندگان کهنهکار این حوزه واضح و مبرهن است که سلطان بیچونوچرای اینگونه، هنوز هم سرآرتور کانن دویل (۱۹۳۰ – 1859) و شرلوک هلمز است که در فاصله سالهای ۱۸۸۷ تا ۱۹۲۳ پا به عرصه حیات نشر نهاد و از آن دوره تاکنون نیز در دیگر حوزههای تفریح و سرگرمی نیز حضوری لایزال داشته است. سایه هلمز به اندازهای دیرینه و گسترده بوده است که هرکس بعد از او و در هر فرهنگی، در مقام خلق داستانهای کارآگاهی برآمده، مجبور بوده است به نحوی عامدانه مراتب سرسپردگی یا اعراض خود را از ساکن خانه شماره ۲۲۱ / ب، خیابان بِیکِر اعلان دارد.
هرکول پوآرو از آن رو تابعیتی بلژیکی یافت که اگر آگاتا کریستی او را به صورت یک شخصیت انگلیسی خلق میکرد، ویژگیهایش از لحاظ روشهای شهودی، دیرجوشی، وسواس در خوراک و رفتار او را به نسخه برابر با اصل هلمز بدل میکرد. بعد از هلمز و پوآرو، مهمترین کارآگاهی که در کانون توجه قرار داشته، کمیسر ژول مِگره است که او نیز با جای گرفتن در محیط پاریس از الگوی اصلیاش جدا شده، هر چند از برخی جوانبِ هلمزی بیبهره نیست (هوش فوقالعاده، یک پیپ) که شاید آن را بتوان بهعنوان نوعی نشانه وامداری از سوی خالق این چهره، ژرژ سیمنون، نویسنده بلژیکیالاصل اما فرانسویمآب، نیز محسوب داشت.
نسل به نسل و ملت به ملت، هنوز هم هلمز به نحوی مستمر در قالب نمونه اولیه و اصلی این گونه ادبی ایفای وظیفه میکند. گرایش کارآگاهان داستانی به حساسیت و تعقلی به مراتب بیش از همتایان واقعی آنها با تاسی از کارآگاه اهلِ فکر و تامل کانن دویل خلق شدهاند.
از زمانی که کارآگاه مگره خلق شد، گشتوگذارهای او در پاریس و نحوه رفتارش با مجرمان و همینطور نحوه کشف جرایم در کوچه پس کوچههای پاریس و شهرهای مختلف فرانسه تصویری متفاوت از این شهر به جا گذاشت. پاریس بدون شک در ادبیات شهری است با ویژگیهای مختلف و هر نویسندهای از آن تصویری متفاوت ساخته است. آنچه از پاریس در رمانهای بالزاک تصویر شده، بهشدت با آنچه در برخی رمانهای نویسندگان مهاجر انعکاس یافته تفاوت فراوان میکند. اما در این میان تصویر این شهر است در رمانهای جنایی و معمایی. پاریس در این رمانها شهری است سیاه با جغرافیای خاص که محل وقوع قتلهاست. پاریس از چشم کارآگاه مگره تفاوتهای اساسی دارد با همه شخصیتهای ادبی در رمانهای فرانسوی.
چلچراغ