این مقاله را به اشتراک بگذارید
حاشیههای متن نمایشگاه کتاب
سمیه مهرگان*
صفرم: از انقلاب تا نمایشگاه
از خیابان انقلاب که بهسمت نمایشگاه میروی پوستر «به نماشگاه کتاب نروید! همه کتاباتو در گاجمارکت آنلاین بخر!» به تو نیشخند میزند که نمایشگاه یعنی کتابهای آموزشی؛ مسالهای که سالها است داد همه را درآورده که کتابهای آموزشی را جدا کنید، کتابهای کودک و نوجوان را جدا کنید، کتابهای عمومی را هم؛ یعنی سه نمایشگاه کتاب. و باز البته نه فروشگاه کتاب، که به تعریف واقعی نمایشگاه، یک نمایشگاه کتاب واقعی باشد. این پوسترهای تبلیغی ناشران آموزشی که یادآور این دو تبلیغات قدیمی «سیگار نخرید حتی مالبرو» یا «لاستیک دنا نخرید» است، در تلاش مضاعف برای ریشخند «نه به کتابنخواندن» است؛ شعار نمایشگاه سیویکم.
یکم: ناشران و مترجمان بدلکار
وقتی وارد نمایشگاه میشوی، از حرف آ تا ی را قدم میزنی: راهرو به راهرو، غرفه به غرفه، به اسامی کمترشناختهشدهای در حوزه نشر و ترجمه برمیخوری: آوای مکتوب، آتیلا، آریاسان، احقاف، اهوراقلم، شبگون، ناژ، نظاره، نیکفرجام، نوروزی، کتاب پارس (با کتاب پارسه اشتباه نگیرید)، یاران، راه معاصر (با صدای معاصر اشتباه نگیرید)، پویان، ولی، پدیده دانش (با پدیده شاندیز اشتباه نگیرید) نقش نگین، پارمیس و نامهای بسیاری که بهخوبی نقششان را بهعنوان ناشر در سایه ایفا میکنند. به این فهرست، لیست بلندبالایی از مترجمان بدلکار یا همان مترجمان در سایه را باید افزود که سهم بسزایی در ارتقای فرهنگ بدلکاری داشتهاند.
ماجرا از چه قرار است؟ بله، نمایشگاه کتاب طی چند سال اخیر، فرق اساسی با سالهای پیش از خود دارد. مهمترین فرق آن، رشد قارچگونه نسل جدیدی از ناشران و مترجمانی است که میتوان از آنها بهعنوان مترجمان در سایه یا بدلکاران نام برد. آنطور که در صحنههای خطرناک فیلم، بدلکاری جای بازیگر اصلی نقش ایفا میکند، در اینجا نیز مترجمان و ناشران بدلکار بهجای ناشر و مترجم اصلی کتاب دست بهکار خطیری میزنند تا بهنوعی، آنطور که در سیاست داریم، یک دولت در سایه تشکیل بدهند. آنهم با بدلیجاتی که تحتعنوان کتاب ارائه میدهند. بهبیانی دیگر، ناشر خود بدل است و محصولش بدل دیگری.
دوم: بنجلکتابهای خارجی
هنوز چشمت از بدلیجات عبور نکرده که به ناشرانی برمیخوری که جنسهای بنجل غربی را با عنوان «از پرفروشهای نیویورکتایمز» یا توصیفهای مضحکی که مثلا در هنگام خواندن این کتاب یک جعبه دستمال کاغذی همراهتان داشته باشید، «داد» میزنند. نمونههای وطنی این کالاهای بنجل غربی که اتفاقلا خیلی بهتر هم هستند، کم نیست، اما متاسفانه خرید این بنجلکتابهای غربی که به چاپهای بیست تا پنجاه هم رسیده پزِ «نه به کتابنخواندن» شده است.
سوم: مترجمان چندزبانه
همینطور که غرفهها را قدم میزنی و از مترجمها و ناشران بدلی میگذری به نام مترجمهایی برمیخوری که خود را مترجم اصل و چندزبانه میدانند. برخی از آنها هویت دارند و آنها را میشناسیم، برخی را نه. مثلا مترجم بدلکاری است که هم «صدسال تنهایی» را از اسپانیایی ترجمه کرده هم «مزرعه حیوانات» را از انگلیسی. ولی هیچ هویت خارجی ندارد. از این مترجمهای بدلکار چندزبانه که بگذریم، میرسیم به مترجمهایی که از هر زبانی ترجمه میکنند. کیومرث پارسای از اسپانیایی و انگلیسی ترجمه میکند، و مثلا ترجمه «این ناقوس کیست» را که مترجمان انگلیسیزبان از انگلیسی ترجمه کردهاند، دوباره از انگلیسی ترجمه کرده است. آنهم وقتی ایشان خود را مترجم اسپانیایی میدانند و همه آثار مارکز را به شکلی افتضاح در نشر آریابان منتشر کردهاند.
کاوه میرعباسی که خودش را مترجم اسپانیایی، فرانسه و انگلیسی میداند هم به همین سرنوشت دچار شده است. وقتی ما مترجم انگلیسی خوب به اندازه کافی داریم، و نیاز داریم که مترجمهای اسپانیایی و آلمانی و فرانسوی ما کتابهای این زبانها را ترجمه کنند، ایشان زبان اسپانیایی و فرانسوی را به امان خدا رها کرده و آمده «مزرعه حیوانات» و «1984» و «جاناتان مرغ دریایی» را ترجمه کردهاند. ترجمههایی که اصل آن در بازار کتاب موجود است و به هیچوجه ضرورت ترجمه دیگری را نمیطلبید.
پرویز شهدی از جمله مترجمانی است که از فرانسه ترجمه میکند. اما وقتی به لیست بلندبالای ترجمههای ایشان نگاه میکنی میبینی از هر زبانی کتاب ترجمه کرده است. آثار داستایفسکی را از فرانسه، آثار نویسندههای انگلیسیزبان را از فرانسه، آثار نویسندههای آلمانیزبان را از فرانسه؛ یعنی شما در هیچکجای دنیا با چنین بلبشویی در نمایشگاههای بینالمللی کتاب برخورد نمیکنید جز ایران.
قاسم صنعوی و احمد گلشیری هم از مترجمهای فرانسه و انگلیسیزبان هستند که در کارنامهشان از هر زبانی میتوان اثری یافت. بیوک بوداغی مترجم آلمانیزبان هم آثار آمریکای لاتین را از آلمانی ترجمه میکند. رضا علیزاده آثار امبرتو اکو و احد علیقلیان آثار داستایفسکی را از انگلیسی ترجمه کردهاند، ونداد جلیلی هم از مترجمان جوانی است که در کارنامهاش آثار ایتالیایی و انگلیسی و اسپانیاییزبان بسیار است. مژده دقیقی هم از داستانهای کوتاه نویسندههای مختلف با زبانهای مختلف و البته آثاری از انگلیسی و روسی ترجمه کرده. به این فهرست میتوان بیشتر مترجمهای ایرانی را افزود: از محمد قاضی گرفته تا لیلی گلستان، رضا رضایی، اسداله امرایی، عبداله کوثری و دیگران.
شاید در نمایشگاه کتاب، به اسم مترجمهای معدودی بربخوری که فقط از زبان اصلی ترجمه کردهاند: ابوالحسن نجفی، مهستی بحرینی، محمود حسینیزاد، مهشید میرمعزی، محمود حدادی و چند مترجم دیگر؛ یعنی پدیده از این زبان به زبان دیگررفتن در مترجمهای ایرانی امر بیمثالی در دنیاست. و گاه میبینیم که مثلا مترجمی از مارکز یک کتاب ترجمه کرده و بعد رفته اثری از کامو ترجمه کرده، و بعد بهعنوان کارشناس و صاحبنظر با نشریات مصاحبه میکند و نظرات کارشناسانه میدهد. این هم از عجایب نشر و ترجمه در ایران است.
چهارم: از نمایشگاه تا انقلاب
وقتی از نمایشگاه نه، فروشگاه بینالمللی کتاب تهران پا بیرون میگذاری و به راسته دستفروشهای انقلاب سر میزنی متوجه میشوی این بلبشو همهجا بیداد میکند. ناشران زیرزمینی و دستفروشها بهشکل افسارگسیختهای کتابهای پرفروش را گزینش میکنند و بهنام خود چاپ میکنند و میفروشند. از عجایب خیابان انقلاب این است که برخی از پخشیهای کتاب مثلا کتاب پرفروشی را از ناشرش چنددهنسخه میگیرند و آن کتاب را یا خود بازترجمه میکنند یا همان را در تیراژ دیگری منتشر و به سراسر ایران پخش میکنند. و عجیبتر اینکه نه وزارت ارشاد، نه شهرداری، نه هیچ نهاد دیگری، کاری برای این فساد افسارگسیخته نمیکنند، اما تا میتوانند برای ممیزی کتابها وقتشان را میکُشند.
* روزنامهنگار و داستاننویس