این مقاله را به اشتراک بگذارید
در حاشیه تعطیلی کتابفروشی ها
نخواندنکتاببهزمینمانمیزند!
محمدحسین شیریان
کتابخوانی بهترین لحظات روزگار نوجوانی و جوانیمان را تشکیل میداد. برای من، پیش از آن، کتابخانه مدرسه کوروش در کوچه سعدی! به اقتضای سن و هیجانی که داشتیم کتابهای پلیسی- جنایی جفت و جور بازیهای کوچه و خیابانمان بود. هم دوچرخهبازی میکردیم هم خط– خط و تخته بلبرینگهای غران و مستمان اوج درک لحظات ناب و لذتی بود که به تنمان تزریق میشد. تعطیلی یکی از شعب انتشارات و کتابفروشی آسیا و تبدیل آن به اغذیهفروشی، تهیه کشک بادمجان و کوفته ناب! از کودکی با آثار تولیدی انتشاراتی آسیا همدم بودم و همه کتابهایی که از پرویز قاضیسعید خواندهام نتایج فعالیتهای آنها بوده است. بهخاطر میآورم؛ کتابفروشی و کرایه کتاب عمو حسین درست کنار کوچه حاج لطفاله جولا، نزدیک میدان وزیری که کتابهای جیبی را روی یک پلاستیک کنار پله مغازهاش پهن میکرد. پرداخت ورودیه و رفت و آمد به قهوهخانه کارگری کنارش که عمو حشمت ادارهاش میکرد، با داستان حضور ما و دیدن مسابقات فوتبال غیر مستقیمش، با فیلمهای سینمایی در تلویزیون که تازه به کرمانشاه آمده بودو سیطره ما بر صندلی و نیمکتهایی که مثل سینمای آن روزگار جای سوزن انداختن نبود، ارتباط ما را با کتاب حفظ میکرد. گذر از بساط کتابهای وسوسهانگیز عمو حسین که نمیدانستی کدام کتاب را کرایه کنی شبی یکریال! اوج هیجان بود. از میان کتاب پلیسی و جنایی؛ »خون در دخمههای گنج، وحشت در ساحل نیل، لاوسون در آشیانه مرگ، و مجموعه کتابهای لاوسون و سامسون« نوشته پرویز قاضی سعید، »عشق و زندگی نوشته جک لندن« با ترجمه همین نویسنده معروف کدام را برداریم، دغدغه مهم ما بود! پول تو جیبی ما خرج، کرایه کتاب، دیدن فوتبال در قهوهخانه و آب آلوی »حسین تهرانی« نرسیده به میدان شهناز، میشد. اما آن کرایه کتاب، قصه پر ابهت مسابقه کتابخوانی با بچههای محله برزدماغ داستان دلانگیز زندگی کودکی ما بود. با بستهشدن هر انتشاراتی غصهمان افزون میشود. »خبرگزاری کتاب« یک گزارش رنجآور از تعطیلشدن شعبه انتشارات آسیا منتشر کرده است. این کتابفروشی که از سال ۱۳۳۹ تاسیس و تا همین چند هفته پیش پاتوق کتابخوانهای تهرانی بود پس از ۵۸ سال تعطیل شدهاست. فرزند زندهیاد محمود عطایی مدیر این انتشاراتی به خبرگزاری خانه کتاب گفته است؛ بهدلیل اختلاف نظر با شریکش ناچار به این تغییر شغل شده است، چون، کاغذ گران شده و متقاضیان کتابخوانی هر روز کمتر میشوند. اگر عموحسین کتابفروش کرایهای محله ما، امروز زنده بود، روی پله مغازه کوچکش، از غصه سرش را روی زانویش میگذاشت و های، های میگریست. دیدن تصویر روی جلد کتاب جیبی »معبد مرگ« نوشته پرویز قاضی سعید چاپ انتشارات آسیا، ذهنم را مشغول کرده است. یک مرد با کُلتی در دست، از مُشت یک مرد تنومند با سری طاس دارد به زمین میخورد. شاید آنچنان معتاد نخواندن کتاب شدهایم که ما هم داریم تلو- تلو به زمین میخوریم و نمیتوانیم برخیزیم.
منبع نقد حال