این مقاله را به اشتراک بگذارید
ملودرامهای دلوکایی- ایتالیایی
سمیه مهرگان
اری دلوکا نویسنده مینیمالیستی است که بیشتر با زبان شاعرانه و شهود ادبیاش که بر زمینه عاطفه و تخیل شکل میگیرد، شناخته میشود. او در داستانهایش واقعیت و خیال را باهم میآمیزد و جهانی خلق میکند که مختص اوست؛ جهانی که برای او ادبیات است، و همین ادبیات است که او را واداشته تا بنویسد؛ و خود او در اینباره میگوید: «ادبیات تا پایان دنیا هم ماجراهایی برای تعریفکردن دارد. تجربه، شناخت و سنت توسط کلی داستانهای شفاهی یا نوشتاری به ما رسیده و نسل بشر همیشهروزگار داستانسرا و روایتگر بوده و خواهد بود. یک سری تکنولوژیهای نوین نمیتواند لذت تاریخی داستانسرایی را دگرگون کند.»دنیای کتابهای دلوکا دنیای کوچکی است از تکهتکههای جهانی که او خالق آن است؛ کتابهایی که خود یک جهاناند؛ جهانی در شرح شهود که توصیف گوشههای اعتزالآمیزی که نویسنده و قهرمانانش از آنجا به فضاهای عظیم، به همه دنیا نگاه میکنند. انگار از پنجره کوچکی در حال تماشای همه وسعت جهان باشی. و البته در حال تامل درباره حسوحالی که با این تماشا همزاد و همراه است. فضای کتابهای دلوکا فضایی «روحانی» است؛ روحانیتی که به ملودرامی از نوع دلوکایی ختم میشود.
«مونتهدیدیو» یا «کوه خدا» یازدهمین و مهمترین اثر اری دلوکا است. کتاب با این جمله اوستا اریکوی نجار شروع میشود: «روزا یه لقمه بیشتر نی!» راوی سیزدهساله بینام رمان داستان زندگیاش در همین نجاری میگذرد. او از اولین روز کاریاش در اینجا شروع میکند به نوشتن یادداشتهای روزانهاش روی رول کاغذ و از زندگیاش در مونتهدیدیو (محلهای در شهر ناپل) مینویسد: از رافانیلو، پینهدوز قوزی که گوشهای از دکان اریکوی نجار کفشهای اهالی ناپل را تعمیر میکند و آرزوی پرواز دارد، و از ماریا دخترهمسنوسالش که زندگیاش با او وقتی هدیهای در روز تولدش دریافت میکند، سمتوسوی دیگری میگیرد: «بومرنگ»ی که او را بههمراه ماریا به دنیای بزرگترها پرتاب میکند؛ این دو نوجوان سیزدهساله ناپلی، که یکدیگر را با معصومیت کودکی به شکل ساده و صمیمی دوست دارند، سعی دارند پیلههای اطراف را از هم بگسلند و به دنیای بزرگترها گام بگذارند…
روایت گزارشگونه اری دلوکا درباره وضعیت مهاجرت انبوه و غیرقانونی به ایتالیا در دو دهه اخیر، ماجرای داستان کوتاهی به نام «آسمان در یک آخور» است که در کتابی مستقل به همین نام منتشر شده است. ماجرای این کتاب درواقع روایت فرار یکی از سربازان ایتالیایی از ارتش این کشور در سالهای پایانی جنگ جهانی دوم است و اتفاقا پدر خود نویسنده-ستوان آلدو دلوکا-شخصیت اصلی این گزارش داستانی است. البته انگیزه اصلی دلوکا در نوشتن این داستان گزارشگونه اشارهای است به وضعیت مهاجرت انبوه و غیرقانونی به ایتالیا در دو دهه اخیر و فجایعی است که در پی آن روی داده است.
«وزن پروانه»، اثر دیگری از دلوکا است که شامل دو داستان بلند است: یکی «وزن پروانه» و دیگری «ملاقات با یک درخت». وزن پروانه، داستان مواجهه و برخورد یک پیرمرد شکارچی و پادشاه بزهای کوهی است که هر دوی آنها بهعنوان بهترین عضو در میان همنوعانشان انتخاب شدهاند. سالها است هردوشان در یک قلمرو زندگی میکنند و میدانند که آن روز بخصوص، روز آخر است؛ کتاب زبانی شعرگونه و بیانی حماسی دارد و دلوکا در این اثر با کنارزدن عناصر اصلی جمله مثل فاعل و فعل، زبان را به مفهوم خاص آن بهکار میگیرد و ساختار آن را میشکند. تکهتکههایی از جملات بریدهبریده میسازد که برای خواننده زحمت کنار هم گذاشتن قطعات، پرکردن فضاهای خالی و طراحی چارچوبهای داستان باقی میماند.
«ملاقات با یک درخت»، داستان یک کاج کوهی در ارتفاعات فانس است که نویسنده سالی یکبار از آن بالا میرود تا به درخت سلامی بدهد و در کنار و زیر سایه آن بنشیند و داستانش را بنویسد. ملاقات با یک درخت، داستان فقدان و تنهایی بشر امروز است و دلوکا این ارتباط دوسویه بین انسان و درخت را پیرنگ و درونمایه اصلی داستانش قرار داده تا این فقدان و تنهایی را بهتر نشان دهد. درخت تنهای دلوکا، انگار یادآور «درخت بخشنده» شل سیلور استاین است. خواننده در این داستان، با نثری شاعرانه به مدد تخیل قوی دلوکا همراه میشود تا خود را در این ارتباط مونولوگ که یک تکگویی بلند است، پیدا کند؛ ارتباطی که در مرزهای واقعیت و رویا پرسه میزند تا تنهایی درخت و انسان را به آغوش بکشد.