این مقاله را به اشتراک بگذارید
نقد و بررسی فیلم خوک
فاضل ترکمن
برداشت اول
مانی حقیقی هجو کردن را دوست دارد؛ هجو کردن و تا حدی مسخره کردن. شاید خودش اسمش را بگذارد «شوخی»، «موقعیت کمیک» یا هر چیزی از این دست، اما حاصل بسیاری از جنجالسازیهای او در نهایت هجو است. اصلاً به همین خاطر در مستند مهرجویی: کارنامه چهلساله از شوخی بحثبرانگیز داریوش مهرجویی با امید روحانی (به عنوان نمایندهی منتقدان سینمای ایران) خیلی حظ برده بود و دفاع میکند. همان شوخی یا موقعیتی که در فیلم متفاوت میکس، امید روحانی را در حال نقد فیلم تازه خسرو شکیبایی، پشت در توالت میگذارد، در حالی که خسرو مشغول قضای حاجت است!
در تمام طول فیلم مانی حقیقی سعی داشت به عنوان کارگردان و چشم سوم مستند به تمام شاکیان این موقعیت و بهخصوص احمد طالبینژاد ثابت کند که این فقط یک هجو ساده است و چه اشکال دارد که به قول مهرجویی، یک بار هم با قبیلهای شوخی بشود که از صبح تا شب کارشان فقط ایراد گرفتن از نواقص فیلمسازان است. در این زمینه حق با داریوش مهرجویی و مانی حقیقی بود. موقعیت تعریفشده صرفاً فضایی کاریکاتوریزه و یک شوخی رندانه بود که طعنهوکنایهی آن مربوط به تمام فضای نقد و منتقدان سینمای ایران نمیشد، بلکه تقابل طنزآمیز یک منتقد و سینماگر را در موقعیتی تمثیلی به تصویر کشیده بود. بهخصوص که بازیگر آن نقش نیز خودِ امید روحانی بود که آن زمان بیشتر به عنوان منتقد سینمای ایران شناخته میشد.
منتها تفاوت مانی حقیقی با داریوش مهرجویی که استاد ساخت و پرداخت انواع و اقسام طنز و کمدی است، آنجا عیان میشود که در پسِ شوخیهای هجوآمیز حقیقی در آثارش، بهنوعی غرض و عقدهی شخصی دیده میشود. همراه با دعوت عدهی زیادی به جلبتوجه، بدون آنکه شوخی مورد نظر چندان قابلتوجه و قابلتحمل باشد. در واقع این سوژهی شوخی است که بزرگ مینماید، وگرنه محتوای شوخی در سطح میانمایگی باقی میماند؛ مثال بارزش شوخی با عینک دودی عباس کیارستمی در خوک است که اصلاً دلچسب نیست. آن هم با نگاهی از بالا که حسن معجونی میگوید: «احمق آخه توی گالری عینک دودی میزنن؟!» شوخی با ویژگیهای کاریزماتیک یک شخصیت معروف هیچ اشکالی ندارد، اما این فرمت و نوع روایت شوخی است که باعث تفاوت و تمایز آن و در بعضی موارد موجب آزردگی خاطر از جمله در همین مورد میشود. عمران صلاحی در تعریف هجو میگوید: «تمسخر گرفتن عیبها و نقصها به منظور تحقیر و تنبیه که غرض شخصی دارد و ضدمدح است.» و در ادامه توضیح میدهد که «طنز نوع تکاملیافتهی هجو است، چرا که غرض اجتماعی دارد.» از این حیث فیلم منسجمی مثل اجارهنشینها که غرض اجتماعی دارد، با فیلم سردرگمی مثل خوک که غرض شخصی دارد، قابلقیاس نیست و راز ماندگاری اجارهنشینها در نگاه فیلمساز به سوژهی مورد نظر است.
هجو کردن بهخودیخود ایراد نیست و بسیاری از مسائل جهان امروز را میتوان با نگاه هجو مرور و حتی تحریف کرد. یکی از نمونههای کمنظیرش پارودی «هیتلر» در حرامزادههای گمنام کوئنتین تارانتینو است. هجو و نقیضهسازی یک دیکتاتور بزرگ و حتی دستکاری در تاریخ و وقایع مربوط به آن که پرداخت بسیار هنرمندانهای داشت، بدون آنکه هجو هیتلر صرفاً با ظواهر چهره او – که دمدستیترین کار ممکن است – صورت بگیرد. از طرفی سوژهی هجوشده، دیکتاتوری بود که مورد سرزنش تاریخ و بشریت است و تفاوت آن با انتخاب یکی از کارگردانهای بزرگ سینمای ایران و جهان که وجه اومانیستی آثارش از هر حیث تحسینبرانگیز است، قابلمقایسه نیست.
برداشت دوم
خوک هجوی تکاملنیافته، بلاتکلیف و محافظهکارانه است. تکاملنیافته چون مدام همان غرض شخصی در لابهلای فیلم دیده میشود و سطح شوخیها پایین است. طوری که تنها دستاورد فیلم، انتقام شخصی یک سینماگر از فضای کاری و همکاران مختلف خودش تلقی میشود. فیلمساز حتی در نقیضهسازی شخصیتهایی که نمود بیرونی دارند، تکلیف خودش را مشخص نمیکند. کدهایی میدهد از جمله ممنوعازکاری حسن که تا حدودی یادآور وضعیت جعفر پناهی است، اما با کدهای دیگری برای رفع اتهام احتمالی از خودش، درصد این شباهت را پایین میکشد. از طرفی هیچ موضع مشخصی نه درباره شخصیت اصلی فیلم دارد – که یک کارگردان مغضوب قدرت است – و نه پروندهی قتلهای زنجیرهای هنرمندان و روشنفکران را باز میکند. از این جهت نیز برای تطهیر خودش، در ابتدای فیلم قتل ابراهیم حاتمیکیا، رخشان بنیاعتماد و حمید نعمتالله را وسط میکشد تا بگوید موضوع پیشرو، هیچ ارتباطی به واقعیت تاریخی این حادثه در ایران ندارد و موقعیت کارگردان، یک موقعیت فرضی، ساختگی، بههمریخته و هجوشده است که در آن هیچ کارگردانی با هیچ طرز فکری (حتی حاتمیکیا!) امنیت ندارد.
اما سؤال اینجاست که ساخت یک موقعیت فرضی با در نظر گرفتن شباهت فراوان آن با سلسله حوادثی تلخ در تاریخ کشور، چه علتی میتواند داشته باشد؟ از سوی دیگر چرا تصمیم کارگردان حتی به عنوان کارآگاهی که باید گره داستان فیلمش را باز و قاتل زنجیرهای را معرفی کند، مشخص نیست؟ چرا پایانبندی مثل فضای کلی فیلم دچار شک و ابهام است؟ در ابتدا به نظر میرسید که با توجه به وضعیت تراژیک زندگی و کار حسن، با یک گروتسک مواجه باشیم، اما همه چیز به شکل لودهای تقلیل پیدا میکند. نه قاتل مشخص میشود و نه حتی گمانهزنی کوچکی درباره او شکل میگیرد. حتی مأمور بازجوی اطلاعات که آرامش و منطق و مهربانیاش شباهت زیادی به بازجوهای اخیر فیلمهای سینمای ایران از جمله مصادره (مهران احمدی) و ساعت پنج عصر (مهران مدیری) دارد، اطلاعی از علت قتلها و قاتل پرونده ندارد و در عوض مثل فیلم مدیری، پیکان ملامت را به سمت مردم میگیرد که از قضا ناآگاه و دمدمیمزاج هستند و تمام اطلاع و قضاوت آنها بر اساس شبکههای مجازی صورت میگیرد؛ طوری که انگار تمام جرایم حتی همین قتلهای زنجیرهای در فیلم زیر سَر کاربران فضای مجازی است! پس همان بهتر که این فضا را فیلتر کنند، تا آرامش به تمام جامعه بازگردد!
فیلمساز حتی با شخصیت حسن روراست نیست. شخصیت حسن درمانده اما مقصر، متوهم، لاابالی و غیرانسانی است؛ تا جایی که حتی در زمان کشتهشدن صمیمیترین دوستش (سیامک انصاری) به فکر فیلمگرفتن از خودش و پستگذاشتن برای اینستاگرام است تا همرنگ جماعتی باشد که میخواهند رسوایش کنند. در واقع آنچه دنیای حسن را تیرهوتار کرده است، تنها و تنها مردم هستند. حتی مردم برای تهدید و کشتن او هشتگ و چالش راهاندازی میکنند و در این میان مقامات نقشی در آزار و ارعاب او ندارند. ترس او از مأموران نظامی صرفاً توهم نشان داده میشود و با سکانس خوابدیدن حسن که مأموران او را در ناکجاآبادی رها کردهاند، این تئوری توهم توطئهی حسن کامل میشود. چرا که جز مردم و کاربران فضای مجازی و حتی همکاران سینماییاش، کسی کاری به کار او ندارد!
برداشت سوم
فیلم در کنار مضامین آشفته و ملالآوری که دارد، همچنان ردپایی از هنر کارگردانی مانی حقیقی بر جای گذاشته است. سکانس انفرادی حسن و برگزاری کنسرت با راکد تنیسی که در خیالش هست یا سکانس روح شیوا (لیلا حاتمی) که برای راهنمایی حسن آمده است (با آن طراحی لباس و چهرهپردازی و جلوههای ویژه بسیار مناسب و استاندارد) و همچنین لحظات مفرحی که بیشتر مربوط به تقابل مادر (مینا جعفرزاده) با حسن است، یا لحظهی ورود دزدکی حسن و دوستش به خانهی همان کارگردان صاحب عینکدودی برای مچگیری از شیوا. ضمن اینکه همهی بازیها از جمله بازی حسن معجونی و نقشهای مکمل، چشمگیر و هدایت شده است. اما اندیشه و فیلمنامه از پایبست ویران ساختهوپرداخته شده است و شاید هدایت سرمایهگذار در این موارد نیز بیتأثیر نبوده باشد.
ماهنامه سینمایی فیلم