این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
سهره طلایی؛ زیستن در تابلوی نقاش هلندی
سمیه مهرگان
دانا تارت با شاهکارش «سهره طلایی» توانست جایزه پولیتزر ۲۰۱۴ را از آن خود کند، به فهرست صد چهره تاثیرگذار ۲۰۱۴ مجله تایمز راه یابد، عنوان بهترین کتاب سال ۲۰۱۳ آمازون را کسب کند، یکی از ده کتاب برتر سال ۲۰۱۳ منتقدان نیویورکتایمز را به خود اختصاص بدهد، جایزه ادبیات داستانی زنان ۲۰۱۳ را آن خود کند، مدال اندرو کارنگی را برای تعالی داستان بگیرد و به مرحله نهایی جایزه بوکر و انجمن منتقدان ادبی آمریکا راه یابد. موفقیت کتاب از این هم پیشتر میرود و استیون کینگ رمان را میستاید و میگوید: «دانا تارت نویسندهای شگفتانگیز و در نوع خود بسیار شایسته است.» میچیکو کاکوتانی منتقد نیویورکتایمز با اشاره به عناصر دیکنزی رمان مینویسد: «دانا تارت از پرنده فابریتیوس نقاش هلندی در میانه رمان شکوهمند و دیکنزوار خود مکگافین ساخت، رمانی که تمام استعدادهای شایان توجه داستانسرایی او را در کنار هم در مجموعه هیجانانگیز و موزونی میچیند و لذت شبزندهداری و خوانش آن را به خواننده یادآور میشود.» لوموند آن را «رمانی بسیار مسحورکننده» توصیف میکند. روزنامه ساندی، دانا تارت را رماننویسی در قله هنرنمایی خویش برمیشمرد. مجله تلویزیونی و فرهنگی تلراما «سهره طلایی» را «بسیار ماهر و چیرهدست» و مجله سیاسی و خبری لِپوینت از آن با صفاتی از این دست تعریف میکند: کمدی و تراژدی، بیرحم و لطیف، صمیمی و عظیم، و یکی از آن رمانهای نادری که هرگونه نیاز به الزام و تعهد اجتماعی را از اعتبار میاندازد. مجله بلژیکی هومو نیز این رمان را کتاب سال میخواند. آنچه میخوانید نگاهی است به این رمان، که با ترجمه مریم مفتاحی از سوی نشر قطره منتشر شده است.
دانا تارت متولد ۱۹۶۳ در گرینوود میسیسیپی است. کارش را با سرودن شعر آغاز کرد؛ در سیزده سالگی. اما بعدها به نوشتن رمان، بهویژه رمانهای حجیم و طولانی روی آورد که برای نگارش هر کدام آنها زمان زیادی صرف میکرد: اولین کتاب دانا تارت که رمانی پانصدوچهلصفحهای بود در ۱۹۹۲ منتشر شد که هشت سال را صرف نگارش آن کرد؛ رمانی که میچیکو کاکوتانی منتقد نیویورکتایمز و برنده جایزه پولیتزر نقدنویسی آن را ستود. رمان دوم، «دوست کوچک» (رمانی پانصدوهفتادصفحهای) ده سال زمان صرفش کرد و درنهایت در سال ۲۰۰۲ منتشر شد که برایش جایزه ادبی وی.اچ اسمیت را به ارمغان آورد و بهمرحله نهایی جایزه اورنج راه یافت. یازده سال بعد از «دوست کوچک»، دانا تارت شاهکارش «سهره طلایی» را در سال ۲۰۱۳ منتشر کرد که ده سال را صرف نگارش آن کرد و در اصل طولانیترین رمانش محسوب میشود؛ رمانی هفتصدوهشتادصفحهای.کتابهای دانا تارت حجیماند، ولی او خود را مینیاتوریست میخواند، کسی که با قلممویی به سایز مژه روی یک دیوار بزرگ نقاشی میکشد، در فضایی بزرگ و در زمانی طولانی به تمام ریزهکاریها و جزئیات کار میپردازد. به همین علت است که زمان زیادی را صرف تکمیل کتابش میکند. بر دیوار دفتر کارش نقلقولی هست از پل والری شاعر و نویسنده و فیلسوف بنام فرانسوی که «آشفتگی شرط خلاقیت است.»دانا تارت با «سهره طلایی» که اوج خلاقیت او را میرساند، به دنیای ادبیات بازگشت: «اغلب به من میگویند چرا کتابهایت را سریعتر نمینویسی؟ من تلاشم را کردم تا سریعتر بنویسم، فقط برای اینکه ببینم آیا میتوانم. ولی دیدم نمیتواند روش کار من باشد. اگر بخواهم هر سه، چهار سال یک کتاب بنویسم، بیچاره خواهم شد. اگر جنبه لذتبخشیِ نوشتن از دست برود و مایه لذت من نشود، خوانندگان نیز از آن لذت نخواهند برد. دوست ندارم کتابی باشد که فقط جنبه سرگرمی داشته باشد. منظورم این است چه فایدهای دارد که فقط سرگرمکننده باشد.»دانا تارت میگوید یکی از دلایلی که علاقهای به مصاحبه و گفتوگو ندارد این است که هرچه بیشتر درباره اثرش حرف بزند، «آن اثر بیشتر کذب بهنظر میرسد و من از حقیقت آن بیش از قبل دور میشوم. وقتی از تو سوال میشود که چرا اینطور بوده و چرا آنطور، تو باید دلیل ارائه کنی، ولی جواب واقعی من این است که بگویم نمیدانم.»در سال ۲۰۰۰ دو سال پیش از انتشار «دوست کوچک»، مجسمههای بودا از قرن شانزدهم در بامیان افغانستان به دست طالبان تخریب شد و این مساله دانا تارت را به فکر واداشت و به او ایده داد تا در مورد تروریسم و تخریب آثار هنری بنویسد. در طرحی که در ذهنش میپروراند، کودکی وجود داشت که یک تابلوی نقاشی تمام فکرش را مشغول کرده بود. دنبال تابلویی بود که بتواند جذابیت لازم را برای یک کودک داشته باشد. نقاشیهای زیادی نبودند که دارای چنین ویژگیهایی بوده باشند. تابلو میبایست به اندازه کافی کوچک میبود که یک بچه بتواند بردارد و با خود ببرد. در سال ۲۰۰۳ در سفری که به آمستردام داشت، در حراجی ساتبی یک کپی از «سهره طلایی» را دید که در سال ۱۶۵۴ خلق شده بود و اندازه مناسبی داشت. «سهره طلایی» تصویر زیبا و ظریف و جذاب یک پرنده کوچک است که به جایی که نشسته، زنجیر شده است. دانا تارت میگوید: «در همان نگاه اول، بین من و این نقاشی یکی ارتباط قوی برقرار شد. یک پرنده کوچک، بسیار شجاع و بسیار متین و موقر، و بعد شما آن زنجیر مخوف کوچک را میبینید. یک پرنده در زنجیر استعارهای است برای جان در کالبد بشر، نفس میرود و اغلب دوباره به همان جا برمیگردد. کالبد ما مکانی است که به زنجیر شده است. مکانی که ما در آن گیر افتادهایم. آن موجود تناقضِ انسان را بیان میکند: ما انسانها موجوداتی هستیم که بال پرواز داریم ولی درعینحال به دام افتادهایم.» دانا تارت برای نگارش رمان «سهره طلایی» سفری به دور آمریکا میکند، به هلند میرود و درنهایت سر از رستورانی در لندن درمیآورد.در ابتدای داستان ما با پسر ۲۷سالهای آشنا میشویم که در هتلی در آمستردام خود را محبوس کرده و عرقریزان و در حالتی بین خواب و بیداری روزنامههای هلندی را بدون اینکه یک کلمه از آن را بفهمد، ورق میزند تا شاید جایی اسم خود را ببیند و از روی تصاویر بتواند حدس و گمانهایی بزند و اطلاعاتی کسب کند. شبی خواب مادرش را میبیند، این خواب کوتاه تنها چیزی است که در آن گیرودار مایه تسلی خاطرش میشود و به او آرامش میدهد. در این خواب کوتاه، مادر محبوبش که در نوجوانی او کشته شده، بعد از مدتها به دیدنش آمده است. داستان در همان صفحات اول به گذشته بازمیگردد و ادامهاش در نیویورک میگذرد، تئودور دکر سیزدهساله و مادرش وارد موزه هنری متروپولیتن میشوند تا از باران در امان بمانند. همینطور که تئو در موزه میچرخد، با چشمش دختری را دنبال میکند. دختر که نامش پیپا است، قلبش را میلرزاند. این دختر که از معدود افراد نجاتیافته از عملیات تروریستی است، بهدلیل داشتن تجربه مشابه تنها کسی است که تئو به او احساس نزدیکی میکند و معتقد است او را کاملا درک میکند. مادر تئو در این عملیات تروریستی کشته میشود. تئو خود را در مرگ مادرش مقصر میبیند و در طول زندگی حس سرزنشآمیز و گناهکارانهای نسبت به خود دارد، این مساله روح و روان او را درهم میریزد و فلسفه زندگی در ذهن و افکارش به شکل و نحوه دیگری مطرح میشود. تئو که در لحظه انفجار بمب در بخش دیگر موزه بوده است، بهطرز معجزهآسایی نجات پیدا میکند و موقعی که گیجوویج از موزه خارج میشود با خود انگشتر طلایی همراه دارد که پیرمرد در حال مرگی به او داده است. تئو همچنین تابلوی «سهره طلایی» را با خود از موزه خارج میکند. در طول این سالها تئو به تابلوی «سهره طلایی» که یادآور مرگ مادرش است، میچسبد و درواقع این تابلو سمبل زندگی بیثبات و پرخطر اوست و محوریتی در زندگی او مییابد و رویاها و نشانهها، گذشته و آینده، شانس و تقدیر با آن عجین میشود.
در دنیای واقعی این نقاشی در قرن هفدهم خلق شده و کار فابریتیوس نقاش هلندی است، وی شاگرد رامبراند بوده و در ۳۲سالگی وقتی کارخانه باروتسازی نزدیک کارگاهش منفجر میشود، کشته میشود. این تابلوی نقاشی هماکنون در موزه هنری شهر لاهه نگهداری میشود. وقتی تئو در روزنامهها میخواند نقاشی سهره طلایی در انفجار از بین رفته، تصمیم میگیرد سکوت کند و تابلو را نزد خود نگه دارد. داستان به زندگی تئو در ده سال پس از آن عملیات تروریستی میپردازد. از اقامت موقتش در خانه یکی از همکلاسیهایش که از خانوادههای ثروتمند و سرشناس نیویورک است، تا حضورش در لاسوگاس و زندگی در کنار پدری قمارباز، بعدها تئو به شغل دلالی مبلمان عتیقه میپردازد و سروکارش به خلافکاران و جنایتکاران میرسد. در قلب رمان، به دوستی و صمیمیت دو پسربچه میپردازد که در عین داشتن وجه اشتراکهایی دنیایی متفاوت از هم دارند. تئو در همان روز اول مدرسه با این پسر اوکراینی دوست میشود و بوریس که شخصیتی بهیادماندنی دارد، نهایت خلافکاری است، از دزدی و میگساری گرفته تا خرید و فروش مواد.طرح داستان و شخصیتپردازی و ادبیات قوی این رمان خواننده را تا پایان بهدنبال خود میکشد و خواننده یکنفس این رمان قطور را میخواند. لحن محزون رمان به زیبایی نگارش شده و با هر حزن دیگری فرق دارد و با اینکه خط اصلی داستان حزن و اندوه است، درک و بینش تئو و زیرکی و هوشش به رمان آهنگی شیرین و جذاب میدهد. داستان از زبان اولشخص روایت میشود و همزمان مستقیم و شفاف نگاهی به گذشته دارد و با بازنگری گذشته به حال و آینده میرسد. در جایجای داستان ما با دلنگرانیهای نوجوانی و درعینحال یأس و نومیدی و هیجانات جوانی روبهرو هستیم. سروکار داستان در یکی از درخشانترین بخشهای خود به یک مغازه عتیقهفروشی وسایل چوبی میرسد، تئو این مغازه را در پی ماجرای مرموزی کشف میکند، این مغازه مکانی جادویی است و تئو را بهشدت مجذوب خود میکند، مکانی است که به قول تئو ساعتهای دیواری آنجا وقتهای متفاوتی را اعلام میکنند و زمان در آن معنای خود را از دست میدهد و با حضور در آن مغازه میتوانی به گذشته بازگردی، گذشته را ترمیم کنی و طرحش را تغییر دهی و مانع آن عملیات تروریستی شوی و مانع مرگ مادر. تئو در کنار ترمیم وسایل چوبی به ترمیم خود نیز میپردازد. عشق او به عتیقه نمادی از عشق او به گذشته است، گذشتهای که مادر زنده بوده و در کنار او به خوشی زندگی میکرده است. سالها حس گناه و عذاب وجدان، سالها در رنج دنیای هپروت مواد به تئو آموخت که عشق و علاقه به چیزی محبوب و عزیز میتواند درد تنهایی را در زندگی تسکین دهد. رمان «سهره طلایی» رمانی مهیج، قصه عشق و تعمقی است در باب جنبه رهاییبخشی هنر؛ رمانی تکاندهنده با شخصیتپردازی درخشان و پرشور: دختری مسحورکننده و جذاب به نام پیپا، مرد درستکار و شریفی به نام هابی که شغلش مرمت وسایل چوبی عتیقه است، پسر روسی بزهکار و تهیمغر به نام بوریس و گانگسترها و کلاهبرداران. دانا تارت در «سهره طلایی» تلاش میکند اثری ارائه کند که خوانندهاش در آن غرق شود، قدم به دنیایی متفاوت بگذارد؛ اثری که در حقیقت، بعد از پانصد صفحه، جایی که سایر رماننویسها اغلب به پایان کلام خود میرسند و قلم را زمین میگذارند، او با واردکردن و معرفی گانگسترهای بینالمللی شوروحالی تازه به رمان خود میدهد و فصلی جدید میگشاید و هر لحظه که خیال میکنید به «سهره طلایی» دست یافتهاید، میبینید سهره گریخته و دست شما به آن نمیرسد. داستانی با کشف این نکته که قدرت عظیم یک تابلوی نقاشی میتواند ذهن آدمی را غرق در خود کرده و بهعنوان سنگر در برابر پیروزی حتمی و گریزناپذیر مرگ عمل کند.
آرمان
‘