این مقاله را به اشتراک بگذارید
تاریخ نوین رضا جولایی
مونا رستا
نیمه نخست دهه نود خورشیدی همراه بود با بازگشت رضا جولایی پس از سالها سکوت به عرصه ادبیات خلاقه ایرانی و بهتبع آن، فضای اندیشگی فارسیزبان. در سالهای اخیر تجدیدچاپ برخی از آثار این نویسنده مانند «سوءقصد به ذات همایونی» یا «شب ظلمانی یلدا» و چاپ نخست رمان جدیدی به نام «یک پرونده کهنه» -که برایش جایزه بهترین رمان سال احمد محمود را هم به ارمغان آورد- بهزعم بسیاری از منتقدان نشان از پیشرفت و قوامیافتن مولفههای آثار جولایی در سالهای سکوتش دارد، بار دیگر نام او را به میان آورد و درحالی که او دلیل خود برای دستکشیدن از انتشار آثارش در این سالها را دیده و خواندهنشدن آنها توصیف میکند، بحث بر سر چندوچون داستانهای قدیمی و جدیدش را به یکی از موضوعات مطرح در نشریهها، جمعها و محفلهای ادبی تبدیل کرد.
شاخصترین ویژگی در آثار جولایی، ارتباط داستانهایی که او مینویسد با تاریخ است. این شاخصه درعینحال با بحثهایی که درباره ارتباطهای نوین ادبیات و تاریخ بهصورت کلی بهدنبال دارد، بحثبرانگیزترین مولفه آثار او را نیز رقم زده است. ارتباط تاریخ و ادبیات مساله تازهای نیست. درواقع، این دو مقوله ارتباط دیرینهای باهم دارند که حتی میتوان آن را تنگاتنگ توصیف کرد. اما آنچه در آثار جولایی تازگی دارد، نگاه او به تاریخ و رفتارش با این مقوله است که بیش از عقبه کلاسیک، برآمده از نظریهپردازیهای متاخر درباره ارتباط تاریخ و ادبیات است. جولایی در آثارش، متاثر از تاریخگرایی نوین، با نگاهی تعاملی از تاریخ بهره میبرد و داستانهایش را بر بسترهایی تاریخی به جریان میاندازد. به این معنا که بخشی از کلیت پیرنگ برگرفته از یک واقعه تاریخی است و باقی آن با روابط علی و معلولی خلاقهای که نویسنده به داستان افزوده است، کامل میشود. راه و روش نویسنده در ارتباط با کاراکترها نیز کموبیش به همین صورت است؛ بهاینترتیب که بسته به آن واقعیت تاریخی که نویسنده بستر داستانش قرار داده، ناگزیر از پرداختن به برخی شخصیتهای تاریخی نیز شده و حتی هنگام پرداخت کاراکترهایی که خود به داستان افزوده است، به سبب وقوع داستان در برهه مشخصی از زمان، ناگزیر از پیش چشمداشتن پارهای ملاحظات عرفی و قالبی بوده است. بهاینترتیب و بهدنبال پرداختن به موضوعات و مقاطع تاریخی، نویسنده پیشفرضهای موجود از شخصیتها و جریانات تاریخی در ذهن خوانندگانش را به مبارزه میطلبد و با تلاش برای برقراری تعادل میان این پیشفرضها با جهان داستانی که برمیسازد، خود را به چالش میکشد. تاریخگرایی نوین از سوی دیگر به عملینبودن ارائه یک تصویر دقیق و بیطرفانه از آنچه در گذشته اتفاق افتاده اذعان دارد و این وضعیت را ناشی از ذهنی و شخصیبودن شرحهای تاریخی توصیف میکند. جولایی نیز با همین ایده است که بهسراغ یک واقعیت تاریخی میرود و با رویکرد و انتخابهای مخصوص به خودش، یکی از روایتهای متکثر بالقوه از آن واقعیت را مکتوب میکند. او خصوصا در رمان اخیرش به نام «یک پرونده کهنه» با پیادهکردن چندصدایی، به اجرای این ایده نزدیکتر شده است. این درحالی است که او برای مثال در رمان «شب ظلمانی یلدا» با نظرداشتن به تکنیکهای کلاسیک شرقی، الگوی داستانهای تودرتو را برای روایت داستان خود برگزیده است. از همین روست که در نگاهی کلی میتوان گفت جولایی در اثر اخیرش بیشتر از امکانات پساکلاسیک رمان بهره گرفته است و این گزاره را میتوان علاوه بر تکنیکهای روایی به زبان داستانهایش نیز تعمیم داد.در «شب ظلمانی یلدا» نویسنده متناسب با بُعد تاریخی و درزمانی اثر در تلاش برای نزدیکشدن به زبانی تاریخی است. این تلاش صرفنظر از توفیق یا عدم توفیق، ناظر بر سطح واژگان است و به نحو جملات نمیپردازد؛ اما در رمان «یک پرونده کهنه» این تلاش در سطح واژگان نیز به چشم نمیخورد. این وضعیت، خواه ناشی از تجربههای پیشین نویسنده باشد و خواه به سبب پرداختن این رمان به یک دوره تاریخی متاخرتر، به شکلگرفتن رمانی خوشخوان منجر شده است.
آرمان