این مقاله را به اشتراک بگذارید
«کلاه رئیسجمهور»؛ داستان تقدیرهای نانوشته
مهرانگیز اشراقی*
«اگر فقط یک کلاه رئیسجمهور برای خودم داشتم!» پاسخی است که آنتوان لورن، نویسنده رمان «کلاه رئیسجمهور»، به پرسش «بهترین حرفی که درباره این رمان شنیدهای، چیست؟» داده است؛ گفتهای که شاید هر کسی پس از خواندن این رمان بر زبان بیاورد. در رمان «کلاه رئیسجمهور»، واژه کلاه در صفحات اولیه همان تعریف و شکل و شمایلی را که از یک کلاه انتظار داریم به ذهن متبادر میکند: «پوشاکی که بر سر میگذارند که از نمد یا پارچه درست میشود.» کلاه توصیفشده در این رمان نیز کلاه نمدی سیاهی است که شخصیتهای داستان از آن بهعنوان پوشاک استفاده میکنند. اما هرچه در داستان پیش میرویم رابطه صورت و معنا مخدوش شده و کلاه مفهومی متفاوت پیدا میکند و به نمادی برای مبارزه با تقدیر تبدیل میشود. میتوان گفت این کلاه نمدی بر معنای دیگری دلالت ضمنی پیدا میکند و دالی میشود که بر مدلولی دیگر دلالت دارد.کلاه این داستان که کلاهی است متعلق به فرانسوا میتران-رئیسجمهور فرانسه-بر حسب تصادف در رستوران جا میماند و دستبهدست میگردد و در تملک افرادی از قشرهای متفاوت جامعه قرار میگیرد و مسبب تحولاتی ژرف در زندگی هر یک از آنها میشود. این شخصیتها افرادی هستند که از تغییر سرنوشت خود ناتواناند و منفعلانه خود را به دست تقدیر سپردهاند. حضور تصادفی کلاه در زندگی اینان، که به زعم نویسنده خود بخشی از این تقدیر است، تلنگری است که یکبار دیگر آنان را به مرور گذشته وامیدارد و قدرت قابلتوجهشان را برای شکلدادن به آینده به آنان یادآور میشود. پییر اسلان عطرساز مشهوری که سالها با خلق بوهای منحصربهفرد محبوبیت و شهرتی کسب کرده دچار افسردگی است و هفتهای دوبار به روانکاو مراجعه میکند. او با بوییدن این کلاه و تشخیص دو بوی عطر زنانه و مردانه از آن، استعداد شگرف خود را در بویایی به یاد میآورد و از رخوتی که هشت سال دور او چنبره زده، رها میشود و دست به خلقی جدید در صنعت عطر میزند. فانی مارکوآنت، زن داستاننویسی که سالها دل به وعدههای توخالی مردی متأهل داده، با برسرگذاشتن کلاه از مسیر همیشگیاش منحرف میشود و آیندهای متفاوت برای خود رقم میزند. بهاینترتیب کلاه به شخصیتها هویتی تازه میبخشد و در زندگی آنان تاثیر میگذارد. کلاه که با «دو حرف طلایی اف.ام دوخته شده بر نواری چرمی در داخل آن» از سایر کلاههای همشکل خود متمایز میشود، هویتی منحصر به خود دارد و جز اولین نفری که آن را یافته، کسی صاحب اصلیاش-میتران-را نمیشناسد و نمیداند که کلاهی که چند صباحی بر سر گذاشته به رئیسجمهوری فرانسه تعلق دارد.
دانیل مرسیه، اولین صاحب کلاه پس از میتران، در ابتدای داستان در رستورانی شام میخورد که اتفاقا رئیسجمهور و وزیر امور خارجه و یک نفر دیگر از هیات دولت هم برای شام در آنجا حضور مییابند. مرسیه که پشت میز کنار آنها نشسته، رویایی محال را در سر میپروراند؛ او خود را میبیند که کنار آنها نشسته و با آنان گپ میزند. گرچه خواننده نیز میداند این خیالی بیش نیست؛ اما نویسنده که بارها در سطرسطر داستان به نقش تقدیر در زندگی انسان اشاره دارد، در همان موقعیت از ذهن مرسیه این جمله را میگذراند که «رخدادهای مهم زندگی ما، همیشه نتیجه یک سلسله جزئیات کوچک هستند» و به خواننده یادآور میشود که این درآمدی است بر آنچه قرار است در زندگی مرسیه سرنوشتساز باشد؛ تصاحب کلاهی که بههیچوجه حاضر به از دستدادنش نیست و او را تا به آنجا پیش میبرد که به غایتی دست مییابد که گویی سرنوشت برایش مقدر کرده: «دانیل به پاداش خود رسیده بود. اینجا، در این لحظه. ورای هر پاداشی، آرزوی او، رویایش، خواسته قلبیاش تحقق یافته بود. او چهارمین میهمان میز رئیسجمهور شده بود.» آنتوان لورن در «کلاه رئیسجمهور» در یک کلام میخواهد بگوید: «فقط یک ضربه تقدیر و چند کلمه ممکن است آغازگر یک رابطه باشد و فقط یک ضربه تقدیر و چند کلمه ممکن است یک رابطه را پایان دهد. پیش از آن، هیچ و پس از آن، هیچ!»
* ویراستار و داستاننویس
از آثار: چراغ قرمز
آرمان
1 Comment
چرا تعداد بررسهای نشر و داوران جوایز محدود است/ غر زدن آسانترین کار دنیاست
فرشته احمدی با انتقاد از وضعیت بررسی کتابهای داستان در نشرها گفت: متاسفانه مشکل اصلی ما این است که افراد محدودی کار بررسی آثار را در نشر انجام میدهند و از آن طرف تعداد محدودی هستند که در همه جوایز به عنوان داور فعالیت میکنند؛ بنابراین این وسط یک تداخلی پیش میآید و در چنین شرایطی اگر شائبهای رخ ندهد، باید تعجب کرد. در نتیجه باید از جامعه ادبی سوال کنیم که چرا این افراد در یک دایره محدود قرار دارند؟ به نظر من ما باید درخواست داشته باشیم تا این دایره محدود بزرگتر شود.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، شیوه بررسی و پذیرش کتاب در انتشاراتها موضوعی است که دغدغه بسیاری از اهل کتاب است. بعد از دو گفتوگو با محمد حسینی از نشر ثالث و علیاصغر عزتیپاک از انتشارات شهرستان ادب در سومین مصاحبه از پرونده «بررسها چگونه کتاب انتخاب میکنند؟» به سراغ فرشته احمدی از موسسه انتشارات نگاه رفتیم تا با شیوه بررسی او آشنا شویم. احمدی در این مصاحبه به موارد مختلفی مانند شیوه بررسی، نحوه برخوردها، جوایز ادبی، نحوه انتخاب بررسها و کتابهای اقتصادی اشاره کرد که در ادامه میخوانید.
با توجه به کتابهای منتشر شده در نشرهای مختلف و تفاوت سبک کتابها میتوان نتیجه گرفت که بررسها شیوه و ملاکهای مشخص و متفاوتی برای انتشار کتاب دارند. شیوه بررسی شما به چه شکل است؟
اتفاقا بر خلاف نظر شما به نظر من بخش قابل توجهی از این شیوههای بررسی عمومی است و تنها بخش کوچکی به سلیقه شخص برمیگردد که شخص بررس نیز در تلاش است تا از آن سلیقه شخصی فاصله بگیرد؛ چراکه سلیقه یک نفر است و میتواند ایرادات مختلفی داشته باشد. البته این روزها مساله اصلی که برای همه مهم است مساله فروش و اقتصاد نشر است که البته توجه به آن در میان ناشران متفاوت است و عدهای نگاه اقتصادی بسیار و برخی نگاه کمتری دارند. در حال حاضر هرچه شرایط اقتصادی بدتر و کاغذ و کتاب گرانتر میشود، ناشران بیشتر به سمت کتابهای اقتصادی، زرد و عامهپسند میروند. همانطور که گفتم درصد نگاه متفاوت است اما این موضوع چندان به بررسهای نشر ارتباطی ندارد و به نگاه کلی، سابقه و روزمه ناشر برمیگردد. شما با یک بررسی ساده میتوانید به راحتی متوجه شوید که کدام ناشر به دنبال کسب درآمد است و برای پول درآوردن کار میکند و کدام ناشر به دنبال کار فرهنگی است.
البته هستند ناشرانی که در این بین دست به انتشار کتابهای ارزشمند میزنند. شما این را قبول ندارید؟
بله هستند؛ اما همانطور که گفتم بستگی دارد که شما درباره چه نشری صحبت میکنید. دوستان به بسیاری از ناشران توصیه میکنند که در کنار انتشار ۱۰۰ عنوان کتاب بازاری و پرفروش، سالی چند عنوان کتاب خوب ادبی نیز چاپ کنند؛ اما معمولا زیر بار چنین کاری نمیروند. همه اینها را گفتم تا بگویم که بخشی از کتابهایی که چاپ میشود به دلیل مسائل اقتصادی است و خیلی به بررس ارتباطی پیدا نمیکند و هر ناشر کارکشتهای این گونه کتابها را بو میکشد تا بتواند به بهبود شرایط اقتصادی نشرش بپردازد. آنها بهسراغ نویسندههایی که به یکباره معروف میشوند، میروند یا با نویسندهها و مترجمهای مطرح وارد مذاکره میشوند و علاقه دارند که فارغ از اثرش با او همکاری داشته باشند.
پس شما معتقدید که همه آثار از یک مسیر وارد نشر نمیشوند؟
نه اتفاقا. معمولا همه کتابها از یک راه وارد نشر میشود و بررس به محض ورود چنین کتابهایی آن را به ناشر اطلاع میدهد. بنابراین این گونه کتابها نیز بررسی میشوند که این گونه کتابها نیز معمولا دارای ارزش متفاوتی هستند و ارزش ادبی یکسانی ندارند. البته باید این نکته را بگویم که بحث اصلی ما درباره ادبیاتی است که نیاز به کشف و بررسی دارد و در بررسیها، کاری به کتابهای بازاری نداریم. به نظر من شاید راههایی برای اثبات پرفروش بودن کتابی وجود نداشته باشد اما بدون شک ملاکها و معیارهایی وجود دارد که به واسطه آن میتوان گفت که یک کتاب به چه میزان ارزشمند است. در این میان بررسی یک اثر یک موضوع است و راضی کردن ناشر برای چاپ اثر کار دشوار دیگری است؛ چراکه او باید قانع شود که کتاب تایید شده، ارزشمند است. در حال حاضر ناشران مجموعهداستان را خیلی سخت قبول میکنند و رمان ایرانی را نیز در شرایطی قبول میکنند که بررس دلایل منطقی برای چاپ آن داشته باشد.
چرا بررسهای ما افراد ثابتی هستند و این نامها تغییر نمیکنند؟
من نیز معتقدم که کار درستی نیست که یک نفر به مدت طولانی در نشری مسئول بررسی آثار باشد؛ چراکه چشمش عادت میکند و گوشش از یک سری حرفها پر میشود و در نتیجه حسها و حساسیتهایش را از دست میدهد؛ بنابراین بهتر است افراد دیگری به بدنه نشر اضافه شوند تا شاهد حضور نگاههای جدیدی در این حوزه باشیم و بهتر است که بیش از یک نفر در این حوزه نظر دهند.
در داستانهایی که میخوانید به دنبال چه چیزهایی میگردید؟
ملاکهای شخصی من در دو محور است. ملاک اصلی من ربطی به نویسنده و گذشته او ندارد و تنها نو بودن تفکر نویسنده برمیگردد. یعنی حسی که باعث میشود، خواننده احساس کند که هم از نظر احساسی و هم از نظر محتوایی با متن تازهای روبهرو است. شما به خوبی میدانید که هر چقدر تولید فرهنگی در جامعه افزایش پیدا کند، شنیدن و پیدا کردن صدای واحد اصیل بسیار سختتر میشود. خیلی وقتها در کارهای جوانان قصهای را میخوانیم که بعد از آن متوجه میشویم، نویسنده به دلیل زیاد خواندن و تمرین مستمر توانسته به جهانبینی خودش دست پیدا کند و به نظر من این بسیار ارزشمند است؛ من وقتی به چنین متنی برمیخورم، سعی میکنم که حتی با اصرار و چند بار بازنویسی اثر چاپ شود؛ چراکه این نگاه متفاوت ارزشمند است.
آیا نویسندگان با بازنویسی کنار میآیند و آن را قبول میکنند؟
نه تنها نویسندگان کتاب اولی بلکه بسیاری از نویسندگانی که چندین کتاب دارند، از اظهار نظر درباره کتابشان خوشحال میشوند و سعی میکنند که بعد از شنیدن صحبتها، کار را بازنویسی کنند و این مرحله معمولا چند ماهی طول میکشد و بعد از چند ماه ما با کتابی روبهرو هستیم که ارزش ادبیاش تغییر کرده است.
حجم کتابهای ارسالی زیاد است و طبیعتا خواندن همه کتابها کار سختی است. شما معمولا چقدر از هر کتاب را میخوانید؟
دو، سه سال است، تعداد آثاری که به نشرها میرسد چندان زیاد نیست. حداقل این موضوع درباره موسسه انتشارات نگاه به این شکل است؛ چراکه پذیرش عادی وجود ندارد تا همه بتوانند کتابهایشان را تحویل دهند؛ البته در قبل که تعداد کتابها زیاد هم بود، همه کتابها خوانده میشد؛ اما نه به شکل کامل و ما بخش قابل توجهی از کتاب را میخواندیم و سپس درباره آن نظر میدادیم. در گذشته که کتابهای کمتری به دستم میرسد در زمانهای طولانی با نویسنده حرف میزدم و به او میگفتم که با کجای داستانش مشکل دارم و هیچ وقت چیز پنهانی میان من و نویسنده وجود نداشته است. بهخصوص با نویسندگان شهرستانی که فکر میکردم، دستشان از همه جا کوتاه است، مدت زیادی بحث میکردم تا شاید بتوانند با بازنویسی، کار قابل قبولتری را عرضه کنند. البته این شیوه ما بود و میدانم که شیوه نشرهای مختلف متفاوت است. برای مثال هیچ وقت نشر مرکز برای نویسنده توضیح نمیدهد که اثرش به چه دلیل رد شده است. با این حال شیوه من، به شکلی که توضیح دادم، بود؛ چراکه دوست داشتم به آنها بفهمانم که حرفهایی که میشنوند درست نیست و کارهای همه نویسندهها، خوانده میشود و اگر اثر ارزشمندی باشد، چاپ خواهد شد؛ این صحبتها را انجام میدادم تا نویسنده دیگر دغدغهای بابت چاپ نداشته باشد و تنها به خلق داستان فکر کند و بداند که او فقط باید داستان خوب بنویسد.
شما معمولا آثار را از نظر ادبی بررسی میکنید؛ آیا اگر کتابی خوب نوشته شده باشد اما از نظر محتوایی مورد پسند شما نباشد، آن را رد میکنید؟
اگر کتابی خوب نوشته شده باشد، بعید میدانم که چنین اتفاقی برای آن رخ دهد؛ چراکه اگر قصهای خوب تعریف شود و از نظر فرمی و بصری خوب اجرا شده باشد، دلیلی برای چاپ نشدن آن وجود ندارد و حداقل من چنین نگاهی نداشتهام. البته گاهی این امکان وجود دارد که یک رمان پلیسی خوب به دست ناشر برسد و ناشر به دلیل آنکه اصلا کتابی در آن ژانر ندارد، دست به انتشار اثر نزدند؛ چراکه خوب میداند، این احتمال وجود دارد که اثر در میان آثار دیگر گم شود.
با توجه به کار قضاوت این احتمال وجود دارد که عدهای از نظر شما ناراحت شوند. این اتفاق تا به حال برای شما رخ داده است؟
این موضوع بیشتر به اخلاق نویسنده برمیگردد؛ چراکه ناشران معمولا خیلی رک و مستقیم با نویسنده تماس میگیرند و نتیجه را میگویند و خیلی علاقه ندارند تا برای نویسنده توضیح دهند که این اثر به چه دلیل رد شده است. البته این اتفاق به این دلیل رخ میدهد تا نویسنده از فردی ناراحت نشود اما با این حال باز هم این اتفاق رخ میدهد و عدهای از دوستان نویسنده از بررسها ناراحت میشوند.
شما حاضر به توضیح به نویسنده هستید؟
اگر این افراد بخواهند با من صحبت کنند، با آنها صحبت میکنم و سعی میکنم تا آنها را قانع کنم که در حال حاضر انتشار این کتاب به صلاح آنها نیست. من وقتی با این افراد صحبت میکنم از دیدگاه اقتصادی نشر با آنها حرف نمیزنم و تنها ملاک و معیار من ارزش ادبی است؛ بنابراین بخش قابل توجهی میپذیرند و دست به تغییر میزنند که بعدها از من تشکر میکنند که باعث بازنویسی اثرشان شدم. در کل افرادی که به دلیل رد کردن کارشان از من خوشحال شدند، بیشتر از افرادی بوده که از دستم ناراحت شدهاند.
تا به حال شده اثری را رد کنید و بعد از آن کتاب در نشر دیگری منتشر شود و اتفاقهای خوب برای آن رخ دهد؟
تا به حال چنین اتفاقی برای من رخ نداده است و طبیعتا حتی اگر رخ میداد نیز از این اتفاق ناراحت نمیشدم؛ چراکه به نظر من آن اثر شرایط چاپ را نداشته است. البته بارها شده که من کتابی را رد کردم و چند وقت بعد همان کتاب بدون بازنویسی در نشری چاپ شده و همه اعتراض داشتند که چرا چنین کتاب بدی در فلان نشر منتشر شده است.
عدهای میگویند، دوستان بررس کتابها را خودشان انتخاب میکنند و خودشان کتابها را به جوایز میبرند و خودشان هم آنها را بهعنوان اثر برگزیده معرفی میکنند. شما این را قبول دارید؟
عین جمله شما را نه اما چنین شائبههایی درباره جوایز و کلاسهای داستاننویسی نیز وجود دارد و عدهای میگویند، اساتیدی که در نشرها فعالیت میکنند، دست به انتشار کتابهای شاگردانشان میزنند و همین افراد وقتی داور یک جایزه میشوند، توجه بیشتری به آثاری که خود انتخاب کردهاند، دارند. متاسفانه مشکل اصلی ما این است که افراد محدودی کار بررسی آثار را در نشر انجام میدهند و تعداد محدودی هستند که در همه جوایز به عنوان داور فعالیت میکنند؛ بنابراین این وسط یک تداخلی پیش میآید و در چنین شرایطی اگر چنین شائبههایی رخ ندهد باید تعجب کرد. در مجموع در پاسخ به سوال شما نمیتوانم از جانب همه دوستان بگویم که مطمئن باشید، چنین اتفاقی رخ نمیدهد و همه چیز صادقانه اتفاق میافتد؛ اما میتوانم از جامعه سوال کنیم که چرا این افراد باید در یک دایره محدود باشند؟ به نظر من ما باید درخواست داشته باشیم تا این دایره محدود بزرگتر شود؛ چراکه در بسیاری از این شرایط افراد به دلیل زدوبند یا نیت بد دست به انتخاب کتاب نمیزنند و این اتفاق بر اساس خطای انسانی رخ میدهد. قصد دفاع از خود و همکارانم را ندارم اما وقتی فردی کتابی را در فلان نشر چاپ کرده و از اثر خیلی خوشش آمده، آن کار را نیز در جایزه انتخاب میکند؛ چراکه قصد دارد کار قبلی خودش را مجددا تایید کند و این کار منطقی به نظر میرسد. به نظر من این داور ذهنش به خوب بودن کاری که قبلا انتخاب کرده، عادت کرده است و نمیتوان از او خرده گرفت و به همین دلیل است که میگویم باید افراد داخل دایره را افزایش داد. شما تصور کنید که خودتان داور هستید و یک کار را برای داوری سرسری خواندهاید اما فلان کتاب را یک بار تایید کردهاید، کلی با نویسندهاش حرف زدید و در آخر کار را با ویراستاری راهی بازار کردهاید؛ طبیعتا در چنین شرایطی آن کار را بهتر از کار اولی میدانید. واقعا چرا در این ادبیات ما یک تعداد داور، یک تعداد بررس، یک تعداد استاد و یک عده جایزه دهند داریم که همه اینها حوزههای مشترکی با هم دارند. همه اینها باعث شده که در چند سال اخیر، داوری جوایز مهم ادبی را قبول نکنم؛ چراکه فکر میکنم باید کاری کرد تا این محدوده داوران کمی وسیعتر شود و جامعه از نبود آدمهای تکراری نفس بکشد. ما حدود ۱۰ تا ۱۵ نفر هستیم که همیشه در همه جوایز داور بودهایم. در حال حاضر تنها داوری جوایز داستان کوتاه مانند بهرام صادقی، جایزه جهرم و جایزه آبادان که در آن اکثر نویسندهها ناشناخته هستند و احتمال خطا در آن کمتر است، را قبول میکنم؛ در این جوایز بیشتر کسانی که شرکت میکنند، معمولا حرفهای نیستند و کتاب ندارند و حرف حدیث خاصی در داوری این جوایز وجود ندارد. در کل فکر میکنم که مشکل اصلی محدودیت آدمهاست و چقدر خوب است که تعداد آدمها افزایش پیدا کند.
این محدودیتها ناشی از چیست؟
شما نگاهی به اسم افرادی که در روزنامهها درباره کتاب قلم میزنند، بیندازید. همیشه این افراد تعداد محدودی بودهاند که تلاش کردند تا اسم خود را مطرح کنند که در آینده کتابشان بفروشد؛ چراکه در روزنامه و خبرگزاری، پول زیادی به این افراد نمیدهند تا انگیزهای برای نوشتن داشته باشند. در کل مساله یک چرخه بیمار و ناقصی است که ما را در عمل بیتفاوت کرده است. البته در حوزه حرف زدن شرایط به این گونه نیست و همه استادیم. شما میگویید که عدهای این صحبتها را مطرح میکنند و میگویند این طور است و آن طور است که تا حدودی هم درست میگویند؛ اما حرف من این است که این افراد منتقد، فقط حرف میزنند و در عمل حاضر نیستند که یک گام بردارند. برای مثال مدتی همه شروع به صحبت کردند که رونمایی کتاب به این شکل کار احمقانهای است و صحبت من این است که شما که نقد میکنید یک رونمایی صحیح یا یک جلسه نقد و بررسی درست انجام دهید تا ما یاد بگیریم. در جامعهای که کسی برای چنین کارهایی تره خرد نمیکند، غر زدن آسانترین کار دنیاست.
از بحث اصلی کمی فاصله گرفتیم. آیا تا به حال کتاب شما نیز توسط بررسها رد شده است؟
نه کتابم رد نشده است؛ یعنی در دورانی که حرفهای قلم زدم، چنین اتفاقی رخ نداده است. فکر میکنم که خیلی که کم سنوسال بودم که سه کتاب کودک به نشر سروش دادم که دو کتاب رد شد و تنها یک اثر زیر خط چاپ رفت. آن موقع خوشحال بودم اما الان که فکر میکنم، میبینم که ای کاش آن کتاب هم رد میشد. واقعا آدم برخی مواقع فکر میکند، شاهکار نوشته است و همین باعث میشود که از مسیر دور شود. بعدها نظرم تغییر کرد و تصمیم گرفتم دیگر داستانهای کودکم را با آن کیفیت منتشر نکنم. در حال حاضر هم تعدادی کتاب کودک دارم که حتی تصویرسازی هم شده است اما اصراری برای چاپ آنها ندارم. یادش بخیر. اولین مجموعه داستان من را بابک تختی در نشر قصه منتشر کرد و خوشبختانه نه نشنیدم. البته این به آن معنا نیست که نه شنیدن را درک نکرده باشم؛ چراکه من هم مانند سایر افراد جامعه بارها در زندگی نه شنیدهام و میدانم که نه شنیدن خیلی سخت است.
بهعنوان آخرین سوال؛ فکر نمیکنید که نشرهای بزرگ این روزها بسیار سختگیر شدهاند؟
قبول دارم؛ اما بسیاری از دوستان توجه نمیکنند که این سختگیری بیشتر برای خود نویسنده است؛ چراکه نویسندهای که کتاب اول ضعیف منتشر کند، کتابهای بعدی نیز تحتالشعاع آن قرار میگیرد و شاید در کتابهای دوم و سوم کار ارزشمندی بنویسد که به دلیل کتاب اول دیده نشود.