این مقاله را به اشتراک بگذارید
«دفترچه یادداشت قرمز»؛ روایت یک عشق متفاوت
شکیبا محبعلی*
«دفترچه یادداشت قرمز» اولین اثر آنتوان لورن است که به فارسی ترجمه شده و تاکنون به چاپ هفتم رسیده است؛ رمانی کوتاه با سبکی جذاب که روایتگر عشقی متفاوت است. لوران، کتابفروشی میانسال است که سابقا کارمند بانک بوده است، و در یک تصمیم ناگهانی کارش را رها کرده و یک کتابفروشی راه میاندازد، چون احساس میکند از خودِ واقعیاش فاصله گرفته و خواسته اصلی او یک زندگی بوده که وقف خواندن باشد: «آرامآرام احساس کرد به آدمی تبدیل شده که دقیقا نقطه مقابل واقعیت وجودی او است، اول این حس ناچیز بود و بعد رفتهرفته بیشتر و بیشتر شد. اگرچه این دوگانگی نگرانش میکرد اما تا مدتی پولی که به دست میآورد برای جبران این فاصله کافی بود اما بعد دیگر نتوانست این خلأ را پر کند. شکاف بین ایدهآل و واقعیتش خیلی بزرگ بود…» این تغییر شغل و رفتن بهدنبال آنچه دوست دارد، یکی از نکتههای قابل توجه این کتاب است.
لوران از همسرش جدا شده است و رابطه خوبی با دختر نوجوانش دارد. در کتابفروشیاش مراسم رونمایی کتاب برگزار میکند و زندگی نسبتا آرامی دارد. تا زمانی که یک کیف زنانه در سطل زباله پیدا میکند. با پیداکردن این کیف زندگی لوران دستخوش تغییراتی میشود. کیف را به خانه میبرد و از آنجاییکه هیچ پول، مدرک شناسایی یا چیز ارزشمندی در کیف نیست متوجه میشود که کیف دزدیده شده. بهدنبال آدرسی از صاحب کیف داخل کیف را میگردد. در بین وسایل شخصی زن، کتابی از پاتریک مودیانو، نویسنده برنده جایزه نوبل، و یک دفترچه یادداشت قرمزرنگ توجه او را جلب میکند. دفترچه پر از یادداشتهای روزانه، ترسها، علایق و افکار زن است: «من از مورچههای قرمز میترسم»؛ «از گذر زمان میترسم.»؛ «عاشق بوی چوب سوختهام.»لور که همسرش را از دست داده بهتنهایی زندگی میکند. همسرش عکاس جنگ بود. او یک گربه دارد، طلاکار است و در یک آتلیه کار میکند. شبی که کیفش دزدیده میشود، سرش ضربه میخورد و در بیمارستانی در حالت کما است. آنچه در حالت کما میبیند تصاویری از گذشته و زندگی او است که آنتوان لورن بسیار زیبا آنها را به تصویر کشیده است.لوران دفترچه را میخواند و مشتاق پیداکردن صاحب آن میشود. لوران به زنی علاقهمند میشود که هرگز او را ندیده است. لوران سعی میکند براساس نوشتههای زن و نیز وسایل شخصی که در کیفش بوده، زن را بشناسد و برای کشف خصوصیات زن از دخترش کمک میگیرد، و همینطور از دوست صمیمیاش. دوستی که در تکنولوژی جدید و فضای مجازی غرق شده است، و برعکس لوران زندگیای به اصطلاح مدرن و امروزی دارد. این رمان شاید تقابلی بین تکنولوژیهای جدید و عادات قدیمی مثل خاطرهنویسی است. درواقع در ستایش نوشتنهای روزانه یا گاه و بیگاه است، عادات و مواردی که شاید به تدریج از زندگی روزمره حذف شدند اما بهنوعی خود زندگی هستند. و نیز پیرامون کتاب و کتابخوانی است. حضور پاتریک مودیانو بهعنوان یکی از شخصیتهای داستان نیز یکی از نکات قابل توجه این کتاب است.
آنتوان لورن نویسندهای است که حرفی برای گفتن دارد، مختصر و به دور از پیچیدگی مینویسد اما سبکش چنان جذاب است که خواننده را تا پایان کتاب مشتاق نگه میدارد. از موضوعات و نکاتی میگوید که در زندگی روزمرهمان جریان دارد، بیانی روان و موجز دارد و شخصیتهای داستانش را به زیبایی به تصویر میکشد. شخصیتهایی که در خلال رویدادهای داستان ساخته و پرداخته میشوند. و درنهایت داستانی خلق میکند به زیبایی «دفترچه یادداشت قرمز» که خواندنش خالی از لذت نیست: «لوران یاد صحبتهایش با پاسکال افتاد، آنهم با تلفن خانه وقتی که در لیسه با همدیگر بودند. اگر نوجوانی تنها یک تعریف داشته باشد، همین خندههای هیستریک است! آدم دیگر هیچوقت در زندگی اینگونه نمیخندد. در نوجوانی، مواجهه ناگهانی با این حقیقت که دنیا و زندگی کاملا پوچ و بیمعنا است، باعث میشود بخندی؛ آنقدر بخندی که نفست بالا نیاید. درحالی که در ادامه زندگی، همین موضوع باعث میشود آه بکشی، آهی ملالآور!»
* مترجم «دفترچه یادداشت قرمز» از آنتوان لورن