این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به فیلم «شکل آب» ساخته گیرمو دل تورو
حسام اسماعیلی
از زمانی که فیلم «شکل آب» ساختهی کارگردان شناخته شده گیرمو دل تورو اکران شده است منتقدان، نقد های ضد و نقیضی راجع به آن منتشر کرده اند. اکثر کسانی که فیلم هایی از این دست را دنبال می کنند ، از این فیلم تقدیر کرده و آن را اثری مهم در این ژانر می دانند. دنیاهای عجیب و غریبی که دل تورو همیشه در فیلم هایش به نمایش می گذارد حاشیه های فراوانی برای این فیلمساز و سبک مورد نظر او به همراه دارد و مخاطبان جهانی این دست فیلم ها نظراتی تضاد آمیز راجع به آن داشته اند و شروع کننده ی بحث های زیادی است. آنچه خود گیرمو دل تورو درباره ی فیلم می گوید این است که او سعی در خلق دیو و دلبری جدید دارد. اما اگر نیک به داستان بنگریم خواهیم دید که او اگر چه از فرمول همیشگی فیلم های عاشقانه بهره جسته، اما سعی در نمایاندن عشق به مثابه مفهومی نوین را دارد و از پس این مسئولیت به خوبی برآمده و نتیجه ی آن اثری قابل قبول بوده است. این باور اشتباه که هر اثری در مراسم جایزه اسکار مورد تقدیر قرار می گیرد، با نگاهی خصمانه و جهت گیرانه مورد قضاوت قرار می گیرد و برچسب تجاری بودن و هالیوودی بودن به آن چسبانده میشود، همواره به فیلم هایی ارزشمند آسیب رسانده و موجب بی توجهی و زودمورد قضاوت قرار دادن فیلم شده .فیلم «شکل آب» نیز در ایران با چنین دیدی شناخته و مورد قضاوت قرار می گیرد.این نکته صحیح است که قالب های عاشقانه و درام هالیوودی در جای جای فیلم به چشم می خورد اما دل تورو در زیرلایه ی داستان مفهوم عشق را با همان زبان نا آشنای همیشگی برای مخاطب باز تعریف می کند. داستان فیلم درباره زنی خدمتکار است که توانایی صحبت کردن ندارد و در محل کار خود با موجود دریایی عجیبی ملاقات میکند و سعی در نجات آن دارد. اگر بخواهیم از جنبه ی دیو و دلبر به داستان نگاه کنیم خواهیم دید که دیو قصه ی دل تورو واقعا یک دیو است و نه شاهزاده ای که دچار طلسم شده باشد. این ویژگی داستان به نوعی مفهوم عشق حقیقی را هدف قرار می دهد و ظاهر و عیب های پیش پا افتاده را کناری می زند و معنای حقیقی آن را جست و جو می کند.
شخصیت الیزا (با بازی سالی هاوکینز) دختری لال است و به سبب این نقیصه از دیگران دور افتاده و دوستان کمی دارد. او با دیو داستان از این جهت تفاهم دارد که او نیز با دیگر موجودات متفاوت است ، و در عین حال او به طور کلی انسان نیست. در اینجا حتی اسم فیلم که بسیار با مسماست خودنمایی می کند. عشق همچون آب است ، شکلی ندارد و به هر چه بخواهد تبدیل می شود و برای مفهوم حقیقی عشق ، ظاهر و مشکلاتی که بر سر راه وجود دارند که همان تفاوت هاست اهمیتی ندارد. در این فیلم مفهوم مهر و دوست داشتن در تضاد و تباین هویدا می شود و دیو و دلبر به خاطر تفاوت هایی که با دیگران دارند و که برای آن ها به صورت شباهت نمایان می شود ،عاشق یکدیگر می شوند. ظاهر فیلم این معنی عمیق را درون خود گنجانده است و شاید تا حدی آنرا درون خود گم می کند؛ دل تورو می توانست از فرمول های همیشگی کمی فاصله بگیرد تا این مفهموم آشکارتر مسیر خود را به ذهن مخاطبان پیدا کند. در کل این ساختار روایت فیلم کمی معنی اصلی فیلم را تحت تاثیر قرار داده اما به هیچ وجه چیزی از ارزش آن نکاسته است. از سوی دیگر می توان به هنر و ظرافت کار دل تورو پی برد که در قالبی همیشگی محصولی نو و مفهومی جدید را عرضه می کند. شاید دل تورو در گذشته میل به ساخت فیلم هایی تجاری داشته است اما شکل آب به غیر همین قالب تکراری درام و رمانتیک هیچ شباهتی به آثار تجاری و بی ارزش ندارد و به عکس فانتزی دل تورو را بهتر از همیشه و خالصتر از گذشته عرضه می کند. به غیر از سوژه ای که کارگردان قصد بازنمایی آن را در طرح فیلم داشته ، بقیهی عناصر نیز در هماهنگی کامل و فانتزی که خاص دل تورو است کنار یکدیگر جمع شدهاند. شخصیتپردازی فیلم به غیر از پردازش عالی بر روی شخصیت الیزا کیفیتی قابل قبول و همگام با داستان دارد. شخصیت منفی این فیلم که استریکلند (با بازی مایکل شانون )نام دارد یک مامور کارکشته است و در پی ترفیع رتبه و با وجود کار هایی فراوانی که برای ایجاد ظرافت در طراحی این شخصیت شده بسیار کلاسیک و کلیشه ای است و حرف نویی به عنوان یک شخصیت منفی ندارد و بسیار عادی به نمایش در آمده است.
تاریخ اتفاق داستان نیز به سالها قبل برمی گردد که یادآور عاشقانه های کلاسیک سینماست و در همان سالها می گذرد ، و دلیل انتخاب چنین برهه ای از زمان که یادآور فیلم های کلاسیک است کاملا با فرمول سازی و قالب بندی آن هماهنگ است و تصادفی انتخاب نشده. نحوهی روایت دل تورو نیز بسیار ساده است و پیچیدگی های زمانی در روایت دیده نمی شود. موسیقی دلنشین فیلم که همراه مخاطب تا پایان فیلم می ماند حس و خاطره ای دل نشین برای مخاطب ایجاد می کند و در حالت کلی خاطره ساز است.در آخر باید گفت شکل آب فیلمی است که شکلی جدید از عشق ارائه می کند و آن را به ماده ای ساده همچون آب تشبیه می کند که با قالب خویش سازگار است ، این نگاه نو و در عین حال فارغ از پیچیدگی به موضوعی اساسی و اولیه همچون عشق که همیشه با مضامین پیچیده عجین بوده است واقعا قابل تقدیر می باشد.این فیلم برنده ی جایزه ی شیر طلایی ونیز شده اشت که در نوع خود بسیار جالب توجه نیز هست. همچنین لازم به ذکر است که این فیلم لایق توجهات گسترده تر و دقت بیشتری است و صرف آنکه از قالبی تکراری بهره جسته است باعث پایین آمدن کیفیت داستان و کارگردانی آن نیست چرا که دل تورو سابقا در فیلم قبلی خود(هزارتوی پن) نیز از همین روند بهره ای کامل جسته است.