این مقاله را به اشتراک بگذارید
نوزدهم تیر ۱۳۰۵، تولد ماندگارترین روزنامه ایران
انتشار اطلاعات به روایت عباس مسعودی
حسن مجیدی
«عباس مسعودی» بنیانگذار روزنامه «اطلاعات» در سال ۱۲۸۰ در تهران متولد شد. او پس از پایان تحصیلات مقدماتی و متوسطه در دبیرستان دارالفنون، با کارگری ساده و حروفچینی و در چاپخانه و پس از چهار سال مصحح روزنامههای «اقدام» و «شفق» و خبرنگار روزنامههای «ایران» و «کوشش» و در کنار آن به آموزش زبان خارجه پرداخت. در سال ۱۳۰۰ وارد فعالیتهای مطبوعاتی شد و «مرکز اطلاعات» وسپس روزنامه اطلاعات را راهاندازی کرد. او آنچنان شهرت یافت که ازسال ۱۳۱۴ به نمایندگی دوره دهم مجلس شورای ملی از تهران برگزیده شود و تا پایان دوره پانزدهم در آن سمت باقی بماند. در ۱۳۲۸ در اولین دوره انتخابات مجلس سنا به این مجلس راه یافت و در این مقام بود که بر اثر سکته قلبی در روز سهشنبه۲۷ خرداد ۱۳۵۳ فوت کرد. آنچه در پی میآید، گزیدهای از گفتوگوی او با ماهنامه «تلاش» مورخه فروردین ۱۳۴۶ و روایت او از تولد روزنامه اطلاعات است که میخوانید.
پس از پایان تحصیلات متوسطه با روزنامه و چاپخانه ارتباط پیدا کردم و زیرنظر خبرنگاران آن روز جراید راه و رسم کسب اخبار را آموختم و طریقه نوشتن مطالب را یاد گرفتم و همین سابقه و تماس مطبوعاتی اشتیاق مرا روز به روز به خبرنگاری و کم کم تهیه رپرتاژ زیاد کرد. مدت سه سال به شغل خبرنگاری و خبرنویسی و تهیه رپرتاژ اشتغال ورزیدم، تا وقتی که مستقلاً مبادرت به تأسیس مرکز اطلاعات [از اوایل سال ۱۳۰۰ در خیابان علاءالدوله (فردوسی)] نمودم.
قبل از انتشار روزنامه اطلاعات، مرکزی برای جمعآوری اخبار تأسیس کردم به نام مرکز اطلاعات و کلیه اخبار داخله وخارجه و مجلس را تنظیم مینمودم و در اختیار جراید آن روز که همه صبحها منتشر میشد میگذاشتم و آبونه مختصری دریافت میداشتم که حتی کفاف مخارج جاری را نمینمود. بر مبنای این سابقه درصدد برآمدم امتیاز روزنامه اطلاعات را به همان نام مرکز اطلاعات بگیرم و همه روزه عصرها انتشار دهم.[در تیرماه سال ۱۳۰۵ امتیاز روزنامه اطلاعات بهنام وی صادر و مرکز اطلاعات به روزنامه اطلاعات تبدیل شد] یعنی تمام اخباری که در روز جمعآوری میشد وشب در اختیار روزنامههای صبح گذارده میشد، خود منتشر کنم. بههمین جهت از ابتدا این روزنامه که در دو صفحه عصرها منتشر میشد مورد توجه قرار گرفت و مردم استقبال کردند و میزان انتشار آن هر ماه بالا رفت.
سرمایه اولیه من فقط کار و فعالیت و تلاش پیگیر برای جلو رفتن بود. با هیچ شروع کردم، با سابقه کوتاه سه سالهای که در اثر خبرنگاری و تأسیس مرکز اطلاعات و بالنتیجه آشنایی با مطابع آن روز داشتم، حقالطبع را چاپخانه پس از انتشار چند شماره دریافت میداشت و کاغذ فروش هم اعتباری داده بود که همیشه چند ماه کاغذ روزنامه را تأمین میکرد وهم چاپخانه وهم کاغذفروش مطمئن بودند که طلب آنها سوخت نخواهد شد، چون رویهای که اتخاذ کرده بودم بر مبنای خوش حسابی وصداقت و امانت بود.
شماره اول اطلاعات در هفتصد نسخه [روز یکشنبه نوزدهم تیر ۱۳۰۵] انتشار یافت و شماره دوم که یک ماه بعد [۱۹ مرداد]در هزار نسخه و در دو صفحه، شامل سرمقاله و بقیه آن اخبار داخله ، خارجه و مجلس بود منتشر شد و بتدریج فروش آن بالا رفت. این نکته شایان توجه است که بالاترین تیراژ روزنامههای آن روز ۱۲۰۰ نسخه بود و اطلاعات در اندک زمانی از این تیراژ گذشت. قیمت تک شماره چهارشاهی بود که دوشاهی آن به فروشندگان تعلق میگرفت.
در شماره اول و شماره دوم که یک ماه بعد انتشار یافت آگهی وجود نداشت و از شماره سوم چند سطر آگهی پیدا شد و بتدریج بر میزان آن افزوده شد. اعلانات آن روز بیشتر از طرف وزارتخانهها داده میشد و مردم و مؤسسات کمترتوجه به دادن اعلان داشتند. اما بزودی مغازهداران متجدد آن روز اعلان رامرسوم کردند و بر میزان آن افزوده شد.
روزنامه به وسیله روزنامهفروشان فروخته میشد. مرکزی برای توزیع جراید در خیابان لالهزار بود که همه روزنامهفروشان آنجا جمع میشدند و هر یک مطابق مصرف و فروش خود تحویل میگرفتند و بعد از مدتی بهصورت مشترک نیز توزیع میگردید. به این ترتیب که وزارتخانهها و تجارتخانهها آبونه میشدند و موزع خصوصی روزنامههای آنها را میرسانید و سالانه یا شش ماه و سه ماه یکبار آبونمان خود را در برابر قبض میپرداختند.
در شش ماه اول انتشار تقریباً همه کار روزنامه دو صفحهای را خودم انجام میدادم خبرنگاری و خبرنویسی و حتی تصحیح روزنامه را خودم انجام میدادم و کم کم همکارانی که براساس پرداخت حقوق استخدام شدند پیدا کردم ولی روزی که مرکز اطلاعات را به وجود آوردم سه نفر آقایان «صادق صادق زاده»، «جهانگیر مصوررحمانی» و «علیاکبر سلیمی» قرار بر همکاری گذاشتند لیکن چون درآمدی که زندگی آنان را تأمین کند نبود هر یک دنبال کاری رفتند. مثلاً آقای صادقی مدیر داخلی روزنامه «تجدد» شده که متعلق به آقای تجدد پدر آقای «مصطفی تجدد» رئیس بانک بازرگانی بود و حقوق خود را از آن مؤسسه میگرفت. آقای جهانگیر مصوررحمانی در چاپخانه مجلس رشته گراورسازی و عکاسی کار میکرد معهذا گاهی برای تهیه خبرهای مجلسی کمک مینمود. آقای علیاکبر سلیمی به سمت مدیر داخلی روزنامه «شفق سرخ» به مدیریت آقای «علی دشتی» خدمت میکرد. به این ترتیب این همکاران در دوران مرکز اطلاعات در قسمتهای دیگر مشغول شدند و وقتی اطلاعات، عصرها منتشر شد هیچکدام دیگر مداخله نداشتند.
آقای[محمد]سقازاده از نیم قرن پیش پخش مطبوعات تهران را برعهده داشت، دفتر ایشان در یکی از کوچههای خیابان لالهزار بود. به این ترتیب چهل و دو سال پیش ارتباط اطلاعات با ایشان براساس پخش مطبوعات این مؤسسه ایجاد گردید. تا بیست و چند سال پیش تنها مرکز توزیع جراید فقط همان مرکز پخش محمد سقازاده بود، ولی کم کم رقیب پیدا کرد و تشکیلات دیگری به وجود آمد که مزاحم او بود، جمعی روزنامهفروش گرد او بودند و جمعی دیگر اطراف پخش جدید و مسأله اتحادیه روزنامهفروشان پیش آمد و رفته رفته عرصه را به محمد سقازاده تنگ ساختند و فقط مؤسسه اطلاعات باقی ماند که نشریات خود را بوسیله محمد سقازاده توزیع مینمود، اما طولی نکشید که در اثر مخالفتهای شدیدی که دستگاه توزیع جدید اعمال کرد این مؤسسه راهم ناچار ساخت نشریات خودرا از محمدسقازاده بگیرد و خود توزیع کند. این کار چند سال در داخل مؤسسه اطلاعات انجام گرفت و تمام روزنامهفروشان در محل اداره اطلاعات حاضر میشدند و از مدیر توزیع خود مؤسسه (حسن خلج) نشریات را میگرفتند و میفروختند و چند سالی بدین منوال گذشت و مسأله پخش به لحاظ ترافیک شهر و گسترش تهران وضع خاصی پیدا کرد. تا اینکه شرکتی به نام شرکت پخش مطبوعات از طرف این مؤسسه و مؤسسه کیهان در خیابان سوم اسفند تأسیس گردید که کلیه نشریات این دو مؤسسه و بعضی مطبوعات دیگر در آنجا توزیع شد…
اولین چاپخانهای که اطلاعات در آن چاپ شد «مطبعه بوسفور» در کوچه «حاج معین بوشهری» در خیابان لالهزار بود. ماشین با دست میچرخید و هنوز ماشینی که با برق حرکت کند به ایران نیامده بود. کاغد هم با دست داده میشد. سرعت این ماشینها به زحمت به پانصد نسخه در ساعت میرسید. یک یا دو نفر به نوبت چرخ ماشین را با دست حرکت میدادند و یک نفر هم با دست کاغذ میداد. وقتی روزنامه در چهار صفحه در سال دوم منتشر شد قدرت چاپ به ۲۵۰نسخه در ساعت میرسید، زیرا چهار صفحه در دو نوبت، هر نوبت دو صفحه زیر ماشین میرفت، مگر اینکه دو ماشین در آن واحد مشغول چاپ شود که هر کدام بتواند دو صفحه را در ۵۰۰ نسخه چاپ کند و چنین امکانی در چاپخانه بوسفور وبعد «چاپخانه کوشش» که اطلاعات در آن به طبع میرسید وجود نداشت.
روزنامه ایران