این مقاله را به اشتراک بگذارید
فرهاد، زندگی غم انگیزی داشت
زینب مرتضایی فرد
فرهاد مهراد نامی آشناست. نامی که صدای خاص و آشنایش با چندین و چند ترانه در ذهن بسیاری از ما حک شده است؛ از «گنجشکک اشی مشی» گرفته تا «جمعه» و «وحدت» و …! او از خوانندگان صاحب نام راک ایرانی است که نخستین آلبوم راک اندرول انگلیسی ایران را منتشر کرد.
آنچه که او را از دیگر خوانندگان هم نسلش متمایز می کند، خواندن ترانه های اجتماعی است. این عنصر در مضامین تمامی ترانه های او کاملا به چشم می خورد و از این رو او را به عنوان یکی از اولین خوانندگان سیاسی ایران نیز می شناسند.
فرهاد اوایل دهه ۱۳۵۰ ترانه هایی با مضامین سیاسی، انتقادی می خواند و در زمستان ۱۳۵۷ نیز ترانه انقلابی «وحدت» را خواند، اما پس از انقلاب تا سال ۱۳۷۲ از ادامه کار منع شد. از سال ۱۳۷۸ بیماری اش شدت گرفت؛ او به بیماری هپاتیت سی مبتلا بود؛ در نتیجه عوارض کبدی ناشی از آن در خرداد ۱۳۸۱ برای درمان به لیل فرانسه رفت و در ۹ شهریور همان سال پس از مدتی اغما در بیمارستان، در سن ۵۹ سالگی درگذشت و در گورستان تیه پاریس به خاک سپرده شد.
از انگلیسی خواندن در کوچینی و دیگر محافل تهران همراه با گروه بلک کتس تا پیچیده شدن صدایش میان مردم مسیر چندان پیچیده ای را طی نکرد، هر چند که روزگار زیادی را پس از آن در ممنوعیت گذراند، می توان گفت در زمان محدودی که برای کار داشت، خودش و موسیقی که به آن باور داشت، کاری کردند کارستان.
او چندان برای مردم ایران شناخته شده نبود تا این که صدایش در فیلم سینمایی «رضا موتوری» ساخته مسعود کیمیایی شنیده شد. اسفندیار منفردزاده برای خواندن ترانه فیلم «رضا موتوری» دعوتش کرد و نتیجه کار هم بسیار موفق دز آب در آمد و در همین اولین قدم هم شرایط به گونه ای پیش رفت که موفقیت بزرگی برایش رقم بخورد. فرهاد که تا قبل از خواندن «رضا موتوری» به انگلیسی می خواند و صدایش از رادیو و تلویزیون هم پخش نمی شد تا مردم او را بشناسند، با خواندن این قطعه معروف شد.
صدای فرهاد یک صدای خوب به مفهوم کلاسیک نبود و با معیارهای سنتی یا حتی موسیقی عامه پسند آن دوران تفاوت داشت. صدای گرفته ای بود که اگر در شرایط عادی مردم آن زمان می شنیدند با خودشان می گفتند، این دیگر چه جور صدایی است؛ اما یک اتفاق خیلی مهم و شرایط تاریخی زمانه، همه چیز را به سمت و سویی برد که به قول معروف در و تخته خوب به هم چفت شوند و ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم بدهند تا فرهاد مسیر موفقیت را طی کند.
زمانی صدای این خواننده پخش و شنیده شد که انقلاب فرهنگی بزرگی در جهان در حال رخ دادن بود و نشانه هایی از آن هم از غرب وارد ایران شده بود؛ هیپیزم یکی از آنها بود؛ انقلاب فرهنگی که البته باید تاکید کرد از نگاه برخی جریانی ضد فرهنگی محسوب می شد و شورشی علیه سنت و معیارهای گذشته بود. اصولا شاخص اصلی این جریان فرهنگی دهن کجی به سنت ها بود. در این مسیر جوانان غربی به شرق توجه کردند و موج مسافرهایی که ذره ذره پیاده به هند و نپال می رفتند، باعث شد موسیقی روز ایران هم تحت تاثیر قرار بگیرد.
اوج این اتفاقات در ماه مه سال ۱۹۶۸ بود و بر همه دنیا هم تاثیر گذاشت. هر چند رسانه ها مانند امروز گسترش پیدا نکرده بودند، این توفان به ایران هم رسید و شاخص تحولاتی در عرصه فرهنگ شد. در این مسیر شاهد اتفاقاتی بودیم که از جمله آنها می توان به این اشاره کرد که روی موسیقی عامه پسند و حتی موسیقی پاپ کشورمان تاثیر گذاشتند. مهم ترین شاخص این تغییرها صدای فرهاد بود، صدایی که انگار مخالفت می کرد و از این رو مورد توجه قرار گرفت.
در هر صورت نمی توان از این نکته گذشت که فرهاد صدای خاص و سبک خاص خودش را در اجرا داشت و یکی از اسطوره های موسیقی پاپ ایران است. او آنقدر خوب است که به رغم ممنوعیت هایی که درباره اش ایجاد شده هنوز مورد توجه است. برخلاف چیزی که این روزها در عرصه موسیقی شاهدش هستیم، بسیاری شهرت و محبوبیت پیدا می کنند، اما این شهرت گذراست و بسیاری از خوانندگان خیلی زود فراموش می شوند. شاید بتوان گفت این اتفاق در همه دوره ها رخ می دهد و از میان همه صداها و همهمه ها تنها برخی از صافی زمان رد می شوند و در گذر زمان برای نسل های بعد زنده می مانند.
هر چند گفتم فرهاد به رغم ممنوعیت ها فراموش نشده اما نکته فرعی و حاشیه ای که بر اسطوره فرهاد تاثیر گذاشته همین ممنوعیت است. این که اجازه ندادند کارهایش پخش شود یا کنسرت برگزار کند، توانست به محبوبیت او کمک کند. در جامعه ما همه چیز سیاسی می شود و این موضوع بر مسیر اتفاقات و افراد تاثیرگذار است. برخی از کسانی که قبل از پیروزی انقلاب جزو فعالان موسیقی عامه بودند، پس از انقلاب با ممنوعیت روبرو شدند. همین ممنوعیت به آنها این فرصت را داد که در نگاه جامعه مظلوم به نظر آمده و رفته رفته به اپوزیسیون یا افسانه بدل شوند.
طبعا ایجاد این ممنوعیت روی همه آنچه به عنوان پدیده فرهاد می شناسیم تاثیر گذاشت، هر چند باید تاکید کرد که فرهاد ارزش های خود را داشته و دارد. بعد از ممنوعیت و مظلومیت هم مرگ تراژیکش بر ما تاثیر گذاشت. مانند نوع مرگ فروغ فرخزاد در جوانی و حادثه اتومبیل که روی اسطوره فروغ تاثیر گذاشت. با وجود همه این دلایل و با بررسی هر اتفاق یا دلیل دیگری که به موفقیت فرهاد کمک کرده باشد، نمی توان از این نکته گذشت که این خواننده اسطوره است. اسطوره ای که صدای اعتراض مردم شد و از دردهای شان خواند.
***
پای صحبت تورج شعبانخانی درباره فرهاد مهراد از سکوت تا مرگ
فرهاد زندگی غم انگیزی داشت
رضا نامجو: صحبت از فرهاد مهراد که به میان می آید، دوستدارانش دچار دوگانگی می شوند. از یک سو به یاد ترانه های ماندگاری می افتند که با صدای بی تکرارش در ذهن شان حک شده و از طرف دیگر روزهای سیاهی را مرور می کنند که خواننده محبوب شان به دور از موسیقی، کنج عزلت گزیده و سرانجام در غربت از دنیا رفت. هر چقدر روزهای پیش از انقلاب پر از عکس، تیتر و اتفاق در مورد فرهاد است، ۲۴ سال پس از انقلاب را باید صفحه به صفحه ورق زد تا شاید بتوان ردی از این خواننده پیدا کرد.
به سراغ یکی از هم نسلان و البته دوستان فرهاد رفتیم تا برای مان بگوید که فرهاد چگونه فرهاد شد و البته در روزهای گوشه نشینی چه می کرد. تورج شعبانخانی، یکی از آهنگسازان نسل طلایی موسیقی پاپ ایران در دهه پنجاه است که نشست و برخاست زیادی با فرهاد داشته است. گفتگوی ما با تورج شعبانخانی درباره فرهاد مهراد را در ادامه می خوانید:
بسیاری فرهاد مهراد، فریدون فروغی و کورش یغمایی را خوانندگان موج نوی موسیقی ایران می دانستند که در حال کار به شیوه ای جدید چه به لحاظ ترانه و چه از نظر تنظیم بودند. از سال های بعد زندگی فرهاد چه اطلاعاتی در دست است و چه شد که کارهای دیگر فرهاد به غیر از «وحدت» هیچ گاه پخش نشدند؟
– فرهاد مهراد پیش از انقلاب اسلامی در اوج شهرت بود. شاید او جزو پرفروش ترین خوانندگان زمان خود به حساب نمی آمد اما بسیار محبوبیت داشت. شاید خیلی ها تاکنون در این باره صحبت نکرده اند و حرف ها بیشتر حالت در گوشی داشته است. فرهاد در شرایطی بود که زندگی بسیار غم انگیزی داشت و خیلی اذیت می شد. کاری نمی توانست انجام دهد و موسیقی پاپی هم وجود نداشت.
اگر به خاطر داشته باشید، در آن زمان رادیو و تلویزیون فقط به موسیقی سنتی می پرداختند. این مسائل باعث شد که فرهاد طفلک خیلی افسرده شود و اتفاقات رویش تاثیر منفی گذاشت. او به دلیل این که کاری مثل «محمد» را خواند، توقعش طبیعتا خیلی بالا بود و دلش می خواست خیلی راحت تر از این حرف ها به عنوان یک موزیسین کار کند. به غیر از این که نمی توانست در زمینه موسیقی پاپ فعالیت کند، مشکلات کاری او را ناراحت می کرد.
اصلا فعالیتی به آن شکل در موسیقی نداشت و این مسائل به شدت به فرهاد فشار آورد. زندگی خودش از یک طرف، شرایط بیماری و مشکلات هم بسیار او را در روزهای پایانی عمرش اذیت می کرد. شاید باورتان نشود که من به دنبال فرهاد می گشتم تا او را پیدا کنم و یک ساعت با او حرف بزنم اما نمی توانستم چون بسیار بدحال بود. نمی شد مثل گذشته با او قرار گذاشت. به هر حال فرهاد اصلا توقع نداشت چنین برخوردهایی صورت بگیرد چون اصولا روحیه انقلابی داشت و از انقلاب متوقع بود. چند وقت پایانی عمرش آن طور که باید و شاید حمایت نشد و نتوانست طوری که دوست دارد زندگی کند.
این شرایط تنها برای فرهاد وجود داشت؟
– نه، همین الان هم هیچ یک از ما هنرمندان زندگی نمی کنیم و واقعا با شرایط دشواری روبرو هستیم، مخصوصا کسانی که قدیمی تر هستند توقع بالاتری دارند و اصولا زجر بیشتری هم می کشند چون یک چیزهایی را حس می کنند که جوان ترها نمی فهمند. به هر حال این زجر را همه ما داریم می کشیم ولی فرهاد بیشتر کشید. او خیلی با احساس بود و مردی بود که دیگر نظیرش پیدا نخواهد شد.
شما پس از انقلاب ملاقاتی با فرهاد داشتید؟ همان طور که می دانید در حد فاصل سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۸۱ که در پاریس از دنیا رفت، یعنی نزدیک به ۲۴ سال زندگی مبهمی داشت…
– اردلان سرفراز سال های ابتدایی پس از انقلاب هم در ایران حضور داشت و چند سال بعد از ایران رفت. او به منزل ما رفت و آمد داشت. خانه او در خیابانی قرار داشت که منزل خواهر فرهاد هم در همان خیابان بود. زمانی فرهاد به خانه خواهرش می رفت. سپس یک ضرب پیش من و اردلان می آمد. مدت ها کار ما این بود. از زمانی که بیکار شدیم دور هم جمع می شدیم چون کارتی نبود که انجام بدهیم. فرهاد نسبت به ما توقع بیشتری داشت.
فرهاد طوری شده بود که وقتی به او می گفتیم «فرهاد! فلان آهنگ را بزن و بخوان» گویی ناسزا به او می دادند! یعنی در این حد ناراحت می شد. دیگر دنیایش فرق کرده بود. ما هم ناراحت بودیم و ناراحتی او ما را هم ناراحت تر می کرد. ما فرهاد را بعد از انقلاب در خانه اردلان می دیدیم. دو، سه سالی بود که کاری نداشتیم.
من هم قرار می گذاشتم و پیش اردلان می رفتم یا او نزدم می آمد و با همدیگر کار می کردیم. فرهاد هم به ما ملحق می شد. ما فرهاد را دوست داشتیم. نه تنها ما بلکه همه فرهاد را دوست داشتند. او پیش ما می آمد و با همدیگر صحبت می کردیم ولی همیشه خیلی ناراحت بود.
تمام منبع درآمد فرهاد مهراد پیش از انقلاب موسیقی بود؟
– بله.
بعد از انقلاب چطور زندگی اش می گذشت؟
– اتفاقا مشکلات زیادی داشت ولی مرجعی نبود که به این مشکلات رسیدگی کند تا فرهاد بتواند کاری که دلش می خواهد را انجام دهد. مسلما فرهاد بعد از انقلاب وضعش خیلی خراب شد. حتی یک سفر به لندن رفت تا کنسرتی برگزار کند. آنجا سالن ها را کوچک می گرفتند چون فرهاد در شرایطی قرار داشت که به تنهایی ساز می زد و می خواند. به همین دلیل سالن خیلی بزرگی نبود.
فکر نمی کنم درآمد چندانی از این کنسرت ها نسیبش می شد به خصوص این که ایرانی هایی که می روند آن سوی آب ها کار می کنند، درآمد قابل توجهی ندارند. من تجربه اخرا در خارج از کشور را دارم اما پولی که می گرفتیم به آن صورت دندانگیر نبود. در واقع مجبور بودیم به خاطر شرایطی که وجود دارد، بپذیریم در خارج از کشور برنامه اجر کنیم. فرهاد طفلک رفت آنجا که بتواند یک منبع مالی برای خودش درست کند و کاری انجام دهد ولی چیزی عایدش نشد.
در حد فاصل این سال ها تا مجاز شدن دوباره موسیقی پاپ در ایران، شرایط به گونه ای پیش می رود که فرهاد مهراد از همه دو رمی ماند. با این حال او در ۱۳۷۴ در کلن آلمان کنسرت برگزار می کند و بعد با فاصله ای دو، سه ماهه در هتل شرق تهران به روی صحنه می رود. شما در این کنسرت حضور داشتید؟
– نه، من در آخرین کنسرت او در تهران حضور نداشتم.
کارهای اجرا شده در این کنسرت را هم گوش ندادید؟
– چرا یک چیزهایی شنیدم اما به دلیل این که در مسافرت بودم، متاسفانه نتوانستم در سالن کنسرت حاضر شوم و برنامه را ببینم.
همان طور که می دانید در مورد مرگ فرهاد، گزارش هایی تهیه شده است. با همسرشان هم که گفتگو کردند، ایشان گفت: «فرهاد برای جراحی و درمان به پاریس رفت.» به هر حال فرهاد با گرفتاری خاصی هم دست و پنجه نرم می کرد. آیا علت بیماری فرهاد همان گرفتاری بود؟
– به هر حال این موضوع هم خیلی تاثیر داشت.
هیچ گاه برای نسل فرهاد یعنی کسانی که کار و مسیر کسب درآمدشان موسیقی بود، شرایط فعالیت دوباره فراهم نشد. فکر می کنید چرا این گونه بود؟
– گویی هیچ گاه دل متولیان امر با خوانندگان پیش از انقلاب صاف نشد. خود ما هم هنوز قد علم نکرده ایم. یعنی الان در مقابل مخارج زندگی های امروزی وامانده ایم. خانواده داریم، خرج داریم، چشمان زیادی به دست ماست و ما نمی توانیم نسبت به مردم بی تفاوت باشیم. مجبوریم کاری کنیم تا آن چیزی که به عنوان نت از ما صادر می شود برای مردم حتما اتفاق بیفتد. ما نمی توانیم این کار را انجام دهیم و حالا شرایط درست برعکس شده است. یعنی ما باید اجاره خانه بپردازیم و مشکلات مالی را هم تحمل کنیم.
اکثر ما خانه نداریم و اجاره نشین هستیم. البته من شانس آوردم و یک آدم با خدایی پیدا شد و خانه اش را همین طور به من داد. یک سال در خانه اش نشستم و بعد پول ساختمان را به او دادم. آن آدم واقعا انگار فرشته بود که به یکباره پیدایش شد. باورتان نمی شود که ما خانه را قولنامه کردیم و سی میلیون به عنوان پیش به او دادم. یک دفعه دیدم کلید خانه را مقابل من گذاشت. گفتم: «آقا من تمام پول را پرداخت نکرده ام.
اجازه دهید پرداخت کنم و بعد کلید را از شما بگیرم.» گفت: «اختیار دارید آقای شعبانخانی. این حرف ها را نزنید. من اصلا از شما خجالت می کشم که همین پول را هم از شما می گیرم.» این حرف ها به قدری روی من تاثیر گذاشت که هنوز هم به فکر فرو می روم.
کمی به عقب تر برگردیم. آیا فرهاد مهراد موقعیت و محبوبیتی که امروز در جامعه ایران دارد را پیش از سال ۱۳۵۷ هم داشت؟
– بله، بیشتر از این حرف ها هم محبوب بود. فرهاد کسی بود که منحصرا سبکی مخصوص به خودش را داشت و سبکش هم مشخص بود. سبک فرهاد، سبکی بود که دارای والور بود و مثل لئونارد کوهن، شخصیت خاص خودش را داشت. به همین خاطر همیشه جوانان در هر نسلی از او خوش شان می آمد. حتی الان مسن ترها که از فرهاد پیرتر هستند و بیشتر کارهای سنتی گوش می دهند، عاشق فرهاد هستند. آنها موسیقی پاپ را زیاد دوست ندارند اما فرهاد را دوست دارند.
چرا این گونه است؟
– چون فرهاد از شعرهای خوبی استفاده می کرد. ملودی های گیرا و جذاب برایش ساخته بودند و خودش هم در این اواخر ملودی های خوبی می ساخت. فرهاد در مجموع خوش سلیقه بود. در ضمن کسانی که موسیقی فرنگی کار می کنند مثل من توقع شان از ملودی بالا می رود و هر ملودی به دل شان نمی نشیند. فرهاد جزو کسانی بود که موسیقی فرنگی کار می کرد و بعد وارد فارسی شد.
به نکته خوبی اشاره کردید. همان طور که به خاطر دارید موج نویی در سال ۱۳۵۰ معادل با دهه ۷۰ میلادی در موسیقی ایران ایجاد شد که همزمان با درخشش بیتلزها و این سبک از موسیقی در اروپا و آمریکا بود؛ نسلی که در آن سوی آب ها به جنگ ویتنام نه می گفت…
– خود ما هم جزو همین نسل و همین زمان بودیم. گروه های زیادی بودند که فعالیت می کردند و شهرتی جهانی به دست آورده بودند.
به لحاظ تاریخی فرهاد مهراد و فریدون فروغی تنها خوانندگانی نبودند که به شیوه اعتراضی می خواندند ولی چرا این دو بیشتر ماندگار شدند؟ چرا ما نمی توانیم در حافظه تاریخی مان بیشتر از دو یا سه نفر را به یاد بیاوریم؟
– تعدادی از این خوانندگان فرنگی می خواندند. خیلی ها فرنگی هم خواندند اما معروف نشدند ولی یکسری خواننده ها که معروف شدند، خوانندگانی بودند که فارسی خواندند. در واقع موسیقی خودشان را خواندند اما مدرن تر کار کردند. آمدند یک قدم جلوتر و جدیدتر موسیقی ساختند که به سبکی برای آنها تبدیل شد. مثلا من اولین کار فریدون فروغی را به او دادم که برایش به یک سبک بدل شد.
آن زمان روزهایی بودند که موسیقی پاپ ما همه اش اسپانیش بود. کارهای ویگن، آرتوش و … را که گوش دهید، متوجه حرف من می شوید. من با این که جوان بودم و سن خیلی کمی داشتم، گفتم «باید در ملودی هایی که ساخته می شود نوگرایی کنم.» آهنگ «آدمک» را ساختم که توسط فریدون فروغی خوانده شد و بسیار مورد توجه قرار گرفت. این نوگرایی در سال ۱۳۵۰ دلیلش این بود که بچه ها با موسیقی فرنگی آشنا شدند و تکنیک های فرنگی را پیدا کردند. به همین خاطر موسیقی ما پا گرفت.
در واقع از همان زمان پا گرفت و تا الان هم به عقیده من مسیر خوبی را طی کرده است. فقط در چند سال اخیر کمی رکود دیده می شود که باعث شده مقداری عقب بمانیم وگرنه موسیقی جلو رفت و ما هم با دنیا جلو رفتیم.
بالاخره این سبک بیان های ویژه ای داشت و ترانه در آن تغییر کرده بود، سازبندی ها هم به کل عوض شده بودند و مخاطبانش نیز از طبقه اجتماعی خاصی محسوب می شدند. نمی توان گفت به طور قطع روی کارها فکر شده بود و آهنگسازان موج نو تعمدا این گونه آهنگ می ساختند ولی دامنه مخاطبانش از طبقه اجتماعی و محدوده سنی خاصی بودند و آرمان خواه به شمار می رفتند.
به نظرتان چقدر موسیقی نسل شما و فرهاد ایرانیزه شده و موسیقی غربی متعلق به ما شده بود؟
– آن موسیقی که ما نام بین المللی را رویش می گذاریم و در لندن و دیگر کشورهای غربی مصرف می شد، اینجا هم مصرف می شد. در واقع چون مصرف داشت، مردم مقداری فکرشان جلوتر رفت. خوانندگانی مثل فرهاد که کارهای فرنگی می خواندند بیشتر نسبت به بقیه سعی کردند در این زمینه کارهای بهتری انجام دهند.
همین طور خود من از وقتی موسیقی فرنگی گوش می دادم، می زدم و می خواندم. روی کل کارهای فارسی ام تاثیر گذاشته بود و شیک تر و بهتر شده بودند. آهنگسازهایی که آن زمان شروع به کار کردند، همه مدرن تر کار کردند و این کارها برای مردم هم جذاب بود چون از دنیا تبعیت می شد. همان چیزی که در دنیا پیشرفت می کرد ما هم به همان نسبت پیشرفت می کردیم. یعنی به هیچ عنوان از تکنیک های دنیا عقب نمی ماندیم.
می خواهم به قطعه ماندگار «گنجشکک اشی مشی» برسیم که ابتدا پری زنگنه خواند و بعد فرهاد اجرا کرد. پری زنگنه خواننده ای بود که در قواره خودش و در میان خوانندگان ارکستران، خواننده مطرحی بود. حتی مسعود کیمیایی در تیتراژ فیلم «گوزن ها» از کار پری زنگنه استفاده کرد اما چرا اثر فرهاد تا این حد مورد توجه قرار گرفت؟
– ببینید، فرهاد اصولا از پری زنگنه محبوب تر بود. پری زنگنه بیشتر تئاتری بود و در تالار وحدت خودش را نشان می داد اما فرهاد خواننده همگانی تری بود و موسیقی پاپ اجرا می کرد. به همین خاطر که محبوب تر بود کارش بیشتر گل کرد. همچنین فرهاد این کار را بهتر خواند. فرهاد بهتر از هر کسی می خواند و این اتفاقی طبیعی بود.
***
غم بی انتهای فرهاد تکرارناپذیر است
فرهاد مهراد از دریچه نگاه بهروز غریب پور
علی نامجو
بخش ترانه ای اجتماعی و اعتراضی از گرامافون یک صفحه فروشی نزدیک به سینما کسری در روزهای منتهی به انقلاب او را مجذوب صدای فرهاد مهراد کرد تا جایی که سال ها بعد در تئاتری از ترانه «جمعه» برای به تصویر کشیدن روزهای غم زده و تاریک دوران حکومت شاه استفاده کرد.
بهروز غریب پور، کارگردان شناخته شده تئاتر معتقد است حساب فرهاد را باید از دیگر خوانندگان موسیقی پاپ راک ایران جدا کرد چرا که او در فضایی متفاوت می زیست و بی توجه به تعلقات دنیوی، تنها به ارائه کاری شریف می اندیشید. شاید کمتر کسی بداند که فرهاد کتابخانه ای بزرگ در منزلش داشت اما غریب پور از قرآن و مثنوی موجود در قفسه های کتابخانه ای می گوید که فرهاد مهراد از تمام شان نت برداشته و دانشی که فرا گرفته بود را به مخاطب منتقل می کرد.
با بهروز غریب هم کلام شدیم تا از فرهاد مهراد، تاثیرش بر موسیقی ایران و وجوه کاری و شخصیتی او بگوید. گفتگوی ما با این کارگردان تئاتر را در ادامه می خوانید؟
نام فرهاد بهراد در تاریخ موسیقی ایران به عنوان خواننده ای مطرح بوده که به مفاهیم اعتراضی در آثار خود می پرداخت. فکر می کنید چه المان هایی فرهاد را از دیگر خوانندگان هم نسل خود متمایز می کرد؟
– حساب فرهاد را باید از تمام خوانندگان پاپ دهه چهل و پنجاه جدا کنیم و با دیدی متفاوت به او بنگریم. اولین تفاوت جایی نمود پیدا می کند که متوجه می شویم فرهاد برخلاف بسیاری از موزیسین های زمانه خود علم فراوانی داشت و علاوه بر زبان فارسی به زبان های دیگر از جمله انگلیسی مسلط بود. فرهاد مهراد کتابخانه بزرگی در منزل داشت که کتاب های بسیاری را در خود جای داده بود و شاید تصور شود این کار تنها جنبه نمایشی داشته و شاید فرهاد اصلا به سراغ این کتاب ها هم نرفته است اما من این فرصت را داشته ام که کتاب های فرهاد را ببینم و ورق بزنم.
نکته ای که به شدت توجه من را جلب کرد، نت برداری فرهاد از تمام کتاب های موجود در کتابخانه بود. یعنی او تک تک این کتاب ها را خوانده و زیر مواردی که برایش جالب و مهم بوده اند، خط کشیده بود. این دانش و تعمق را می توان در آثار فرهاد شنید و لمس کرد.
فرهاد خواننده ای بود که کارش را با راک اند رول آغاز کرد و حتی در ابتدا به زبان انگلیسی می خواند. چه شد که او به یکباره به سمت و سوی موسیقی ایرانی گرایش پیدا کرد؟
– سبک کاری فرهاد کاملا بر موسیقی غربی بنا شد و همان طور که اشاره کردید کارهای ابتدایی او به زبان انگلیسی بود اما رگ و ریشه فرهاد در موسیقی ایرانی بوده است. فرهاد مهراد تنها یک خواننده محسوب نمی شد بلکه به معنای واقعی کلمه هنرمند بود. از آنجایی بر کلمه «هنرمند» تاکید دارم که هنرمند باید درک صحیحی از زمانه خود داشته باشد.
برخی از اهالی هنر به درستی بر این باور هستند که یک هنرمند زمانی می تواند صدای مردم خود باشد که میان مردم زندگی کرده و دردهای شان را با جان و دل احساس کند تا بتواند اثری را ارائه دهد که مصنوعی نبوده و مورد پذیرش قرار بگیرد. فرهاد مهراد هیچ گاه از وطنش جدا نشد و مانند بسیاری از ستاره های موسیقی دوران خود ایران را رها نکرد و به همین دلیل مردم با کارهایش همذات پنداری می کردند.
اشعار و ملودی های آثار فرهاد کاملا به سلیقه خودش انتخاب می شد؟
– دقیقا همین طور است چون فرهاد پس از کسب شهرت و محبوبیت اسیر زرق و برق دنیا نشد و رنگ اسکناس های وسوسه کننده او را به سمتی نبرد که هر چه به دستش می دهند را بخواند. این گونه نبود که به صرف درآمد بیشتر به سلیقه کوچه و بازار توجه کند یا هر چه سرمایه گذارها یا مدیران کاباره می خواهند را بخواند. وقتی یک هنرمند مانند طلا پاک باشد دیگر دست منتی را بر سر خود احساس نمی کند.
به همین دلیل تاکید کردم که باید با نگاهی متفاوت به فرهاد و آثارش نگریست. وقتی کارنامه هنری فرهاد مهراد را ورق بزنیم به نام شاعران بزرگی مانند مهدی اخوان ثالث و محمدرضا شفیعی کدکنی بر می خوریم! شاعرانی که کمتر خواننده ای در موسیقی پاپ و راک به سراغ اشعارشان رفته است. فرهاد به جان کلام توجه داشت و به صورت سطحی به بحث شعر و ترانه نگاه نمی کرد.
فرهاد را می توان جزو اولین خوانندگان سیاسی ایران به شمار آورد؟
– بهتر است از تعریف و واژه دیگری به جای کلمه سیاسی استفاده کنیم. به نظر من فرهاد یک خواننده معاصر بود. خواننده و به معنای بهتر هنرمند نباید به اتفاقات زمانه خود بی توجه باشد و به تعبیر بهتر باید جامعه خود را به طور کامل بشناسد. یک هنرمند واقعی، هنرمندی است که وقتی به آثارش نگاه می کنید یا گوش می دهید، بتوانید تصویری از دورانی که در آن می زیسته را تصور کنید.
به نظر من آثار فرهاد دقیقا چنین تصویری را ارائه می دهد و شما با گوش کردن به کارهایش می توانید به چنین تصویری دست پیدا کنید. بسیاری فرهاد را به عنوان خواننده ای معرفی می کنند که اعتقادات مذهبی نداشته یا برخلاف خوانندگان موسیقی سنتی ایران علاقه ای به اشعار کهن ایران زمین نداشته است؛ در حالی که وقتی کتاب های کتابخانه فرهاد را نگاه می کردم با قرآن، نهج البلاغه و مثنوی معنوی مولانا روبرو شدم که نت برداری هایی از هر یک در کتاب ها وجود داشت و نشان می داد آثار فرهاد از اعتقاداتی راسخ، ارادتی قلبی و دانشی عمیق نشأت می گرفت.
همانطور که گفتم بهتر است از واژه اجتماعی و تا حدی اعتراضی برای فرهاد استفاده کنیم. در میان آثار او شاید نتوان کاری را یافت که از نظر ملودیک یا شعری ضعیف باشد چون فرهاد مهراد دقت وسواس گونه ای در انتخاب اشعارش داشت.
برخی از دوستداران فرهاد، بخشی از علاقه خود را فارغ از بحث موسیقی به وجود شخصیتی او مرتبط می دانند. در این باره چه نظری دارید؟
– فرهاد برخلاف بسیاری از ستاره های موسیقی زمانه خود ساده زیست بود و زندگی اشراف گونه ای نداشت. می دانم که فرهاد به هیچ عنوان میلی به مال دنیا نداشت و اصلا مسائل مالی را در اولویت قرار نمی داد و تنها به دنبال ارائه اثری شریف بود. به همین دلیل پس از گذشت بیش از چهل سال همچنان با احترام از آثارش یاد می شود و می بینیم جوانانی متولد دهه هفتاد و حتی هشتاد که بسیار از دغدغه ها و اندیشه های فرهاد دور بوده اند، به کارهایش گوش می سپارند. صدای رسا و زخمی، ادای شیوای کلمات و غم بی انتهایی که هیچ کس پس از او نتوانست حتی تقلیدش کند، دیگر تکرار نخواهد شد.
خود شما هیچ وقت مخاطب آثار فرهاد بوده اید؟
– بله، روزی از صفحه فروشی نزدیک به سینما کسری می گذشتم.قرار بود شاه مخلوع از سفری خارجی به ایران برگردد که دیدم صاحب صفحه فروشی ترانه فرهاد را از گرامافون پخش کرد. ترانه «جمعه» با تصویری از خیابان های دهه پنجاه تهران در ذهنم حک شده و صدای فرهاد ناخودآگاه من را به یاد ابهت از دست رفته حکومت پیشین می اندازد. به تصویرسازی آثار هنرمند از دوران زندگی اش اشاره کردم. زمانی که از ترانه «جمعه» در نمایش «2342 روز بعد» بهره بردم به دنبال ارائه تصویری از روزهای غم زده و تلاش مردم ایران برای دستیابی به آینده ای بهتر بودم و اعتقاد داشتم صدای فرهاد بهترین راه ارائه این تصویر است.
هفته نامه صدا