این مقاله را به اشتراک بگذارید
جهان شعری غاده السمان
عبدالحسین فرزاد*
غاده السمان شاعر معاصر عرب سوری را شاید بتوان یکی از خردمندترین شاعران فمینیست معاصر دانست. خردمند از آن جهت که او اشراف کامل بر مسائل زن جهان عرب و غیرعرب دارد. فمینیسم او صبغه انسانی و اومانیستی دارد و همچون ویرجینیا وولف پرخاشگر نیست؛ خودش میگوید: «من همواره در برابر واردکردن آزادی به طریق آمریکایی که مرد را دشمن زن مییابد، ایستادهام… مرد دشمن من نیست. من شیرینترین غزلها و اشعار تمردآمیزم را درباره او سرودهام. در ذهن من انتقامجویی تاریخی ضد مرد عرب وجود ندارد.» به بیان دیگر او معصومیت زن شرقی را با خرد و دانش درآمیخته و از این آمیزش، نوعی عرفان زنانه شرقی آفریده است. اصولا عرفان، نمودی زنانه است و حساسیت بیبدیل عارف، همچون حس تندوغریب زن که ملغمهای از مادر و معشوق و عاشق است، متجلی میشود. به بیان دیگر عرفا با مجاهده و سیروسلوک برآنند که بتوانند از جهت ادراک و شفافیت احساس به مرز زن برسند. این نکته تا آنجا اهمیت دارد که مولانا در تفسیر حدیث نبوی در باب زن چنین میگوید: گفت پیغمبر که زن بر عاقلان/ غالب آید سخت و بر صاحبدلان/ باز بر زن جاهلان چیره شوند/ ز آن که ایشان تند و بس خیره روند/ کم بودشان رقت و لطف و وداد/ ز آن که حیوانى است غالب بر نهاد/ مهر و رقت وصف انسانى بود /خشم و شهوت وصف حیوانى بود/ پرتو حق است آن معشوق نیست/ خالق است آن گوییا مخلوق نیست.
چنانکه ملاحظه میشود به باور مولانا گویی پرتو حق است که به صورت زن متجلی شده است. السمان در آثار شعریاش هرگز این کرامت را که زن شرقی دارد، خدشهدار نمیکند. او با آنکه سالها در لندن و پاریس زندگی کرده، بر این باور است که زخمهای زن شرقی و زن غربی همانند است و این زخم هنوز هم در غرب التیام نیافته است. در گفتوگویی که با غاده السمان در اوت ۱۹۹۷ داشتم در اینباره گفت: «من دوست ندارم با حقایق دردناک مجامله کنم بلکه بیشتر تمایل دارم زخم را عریان کنم و لایهلایه یکی را بعد از دیگری زیر نور خورشید و در عریانی وحشت و تنهایی درونی، باز کنم. دهشتناک این است که زخم ما در هر مکان و زمان شبیه بههم است هرچند که زبانهای گریه و نیایش ما مختلف است.»
غاده السمان به خروج زن شرقی از پیله سخت قرون باور دارد و بر این اعتقاد است که بازگشت به گذشته ممکن نیست. او بر این باور است که «در خانه زن شرقی، الفبا میمیرد در قربانگاه روزمرگیهای حقیر.» درواقع السمان در شعرش، زن شرقی را که به جانوری خانگی تبدیل شده بود از لابهلای حیوانات خانگی (مثل مرغ و خروس و غیره) بیرون میکشد. مردانگی در مشرقزمین بهویژه عرب، این بود که زن را رام کند و چون حیوان خانگی در خانه در قفسی زرین نگاه دارد. اما اکنون زن شرقی این قفس را شکسته و از آن پیله خارج شده، و دیگر به گذشته برنمیگردد، زیرا جهان بیرون از این پیله توهم، آنچنان جذابیتی دارد که راه بازگشت را میبندد.
السمان در باب جهان عرب و مساله فلسطین بسیار اندیشیده. او زنی است که رمان معروفش «بیروت ۷۵» جنگهای داخلی لبنان را پیشبینی کرده است. ناکامی جهان عرب را اینگونه میبیند: «شکست ما، از بیکاری و تنبلی نبود بلکه از عدم تمرکز در تربیت مدنی ما و عشق ما به سخنرانیهای مطنطن و پرسروصدایی بود که ما در پسِ آن ناتوانی خود را در رودررویی با مسائل این عصر، پنهان میکردیم. و نیز بیماری فردپرستی و امثال آن. در آغاز ما گریستیم و در دام نوحهسرایی افتادیم. سپس از آن ضربه بههوش آمدیم. آنگاه به جستوجوی زخمها و نقاط ضعف و اوهام و اساطیرخود برآمدیم و با آنها روبهرو شدیم و کوشیدیم حتیالامکان در فضای دموکراسی به گفتوگو بنشینیم تا پاسخ را پیدا کنیم…» و هنگامی که بهخاطر جنگهای داخلی بیروت به پاریس میرود چنین میسراید: در فرودگاه بیروت مرا نگاه داشتند/ پلیس از من بازجویی کرد: اینها چیست که در جیبهایت مخفی کردهای/ و میخواهی از لبنان خارج کنی؟/ مرا بازرسی کردند/ در جیبم مشتی خاک لبنان و ماسههای ساحلش را یافتند/ به پلیس گفتم: این مشت خاک برای یادگاری است/ میترسم هنگامی که بازگردم/ بیروت را نیابم. (مجموعه عاشق آزادی) لبنان وطن دوم غاده السمان است؛ او همان عشقی را که به دمشق دارد، به بیروت نیز دارد.
السمان وقتی از عشق سخن میگوید گویی عشق را از نگاه زنی روشنفکر و شاعر و نویسنده بیان میکند. او عشق را چیزی مییابد که در همه عناصر طبیعت جریان دارد: روزگارانی است/ که عشق تو را سخت میکاوم/ بدین امید که برخویشتن/ آگاهی یابم./ در عشق تو چیزی از گرمای دمشقیان است/ چیزی از یاسمنهای دمشق و گواراییاش/ چیزی از زمزمه آبهایش/ و روزگاران گذشته من/ در دربارهایش. (مجموعه غمنامهای برای یاسمنها) این همان عشق شرقی است که زن شرقی را عاشقتر از مرد نشان میدهد اما زن شرقی مجاز به افشای این عشق نبود، اما السمان، دیگر از مرد عرب نمیترسد و عشقش را جار میزند. اما عشق او عشقی است نهتنها به مرد بلکه به انسان و کائنات، هویت انسانی میدهد؛ آنطور که در مجموعه «زنی عاشق در میان دوات» میسراید: عشق تو را آموختم از مرکب/ که تنها یک قطره، راهی دراز بر سپیدی میدود/ عشق تو را آموختم از چوب/ و وَتَری شدم/ و گذاشتم تا توفان تو مرا بنوازد…/ عشق تو را آموختم از پرندگان سپید نوروزی/ که دوباره با بالهای کوچ/ در پشت نور، افق را رقم میزنند.
* مترجم مجموعهشعرهای غاده السمان
آرمان