این مقاله را به اشتراک بگذارید
نأملاتی درباره اندیشه و شعر حافظ شیرازی
حافظ همیشه معاصر است
اسماعیل نوشاد
- اندیشه و شعر حافظ حسابش از همه جداست، گویی بدون تاریخ است و برای تمام اعصار سروده شده؛ دغدغهی مولوی عرفان بود. فردوسی دغدغه اش ایران بود و سعدی پند و صلاح اجتماع زمانش؛ اما دغدغه حافظ چیست؟ او عارف است یا عابد یا عاشق؟ مسلمان است یا کافر؟! عشقش زمینی است یا آسمانی؟! سر در پی شرع دارد یا تارک شرع است؟! پاسخ دو کلمه است: هیچ یک. خودش گفته که عاشق و رند و نظر باز است و می گوید فاش که تو دانی به چندین هنر آراسته است. پیرش را گاهی به عرش می برد و به کوی عشق بی دلیلش گام نمی نهد و گاهی زیرش را خالی می کند و آفرین بر قلم پاک خطا پوشش می فرستد که این همه کاستی در جهان هستی را نمی بیند. گاهی از بار امانت می گوید که قرعه فال آسمان برگردنش نهاده و اشاره به عمیق ترین رموز عرفانی دارد و گاهی هم پاردم دراز صوفی خوش علف را به تمسخر می گیرد! گاهی به خود می بالد که چهارده روایت ِ قرآن را می داند و گاهی هم پدرش را که روضه رضوان به دو گندم فروخته، می ستاید. براستی او کیست؟ یک «رند»؟ رند یعنی چه؟ یعنی کسی که همه هست و هیچ نیست؟ شاید برای همین همگان با او ابراز همدلی می کنند و در آینه شعرش خودشان را می یابند.
- حافظ یک شاعر است. یک شاعر محض که دغدغه اش شعر و زیبایی شناسی آن است. او شعررا به خاطر عرفان یا وطن یا پند و نصیحت نسرود، بل یک شاعر بود که به عمیق ترین وجه با ذات شعر و زبان فارسی و زبان به نحو کلی در رابطه بود. شاید برای همین نخبگان شعری دنیا با او هم آواز می شوند و در بلندای شعر جهان می نشانندش و ثنایش می کنند. شعرش به حدی پیچیدگی و زیبایی دارد که تقریباً ترجمه ناپذیر است. مانند فردوسی و مولانا یک مضمون ندارد که مترجم بتواند با تکیه بر مضمون های عرفانی یا ملی، مفهوم آن را به مخاطب برساند. مترجم با یک شاعر به معنای واقعی واژه روبروست. شاعر کسی است که بنیادی ترین رابطه را با زبان دارد و کدام مترجم می تواند ادعا کند که از او عقب تر می ایستد و شعرش را به زبانی دیگر می برد؟!
- کلید واژه های شعر حافظ چون پیر و ساقی و شمع و یار و زلف و آینه و عشق با روان آدمی بازی می کند. این کلید واژه ها را او از کجا آورده است؟ چرا همه کس با تنیده ای که در میان این کلیدواژه ها به مثابه شعر حافظ آویخته، اظهار هم دلی می کند؟ مگر این کلید واژه ها به کجا ارجاع دارند؟ چرا ذهن خوانندگان شعرش این گونه با وی هم آوا می شوند، به حدی که فال خویش را در آنها می جویند؟ پاسخ سخت نیست. این کلیدواژه ها به زبان یونگ کهن الگوهای ذهن ما هستند. آنها در پس ذهن همه ما و در بینا ذهنیت ما لانه دارند و این شاعر تردست به پس ذهنیت و بینا ذهنیت ما رفته و از آنجا چکامه های زیبایش را می سراید. به همین دلیل او یک شاعر واقعیست. کسی که به بنیادی ترین وجه با زبان رابطه برقرار می کند و ذهن های مخاطب غریق زبان را به سر رشته مبانی آن پیوند می زند. او یک شاعر است!
- حافظ یک ادیب است. ادیب به بنیادی ترین وجه اش. کسی که ادبیات را می شناسد و می داند با آن چه کند. او بیش از همه وجه درمانگر ادبیات را می شناسد. ادبیات واقعی هر وقت که به میدان آید، وجهی درمانگر برای مخاطبش دارد. وجهی درمانگر برای مخاطبانی که در زبانش می زیند.
به چه معنا این ادبیات درمانگر است؟ به این معنا که شعر حافظ اصول بنیادی متافیزیک انسان ایرانی را به زبان شعر می برد و هم می ستاید و هم به نقادی می سپارد. چونان یک رند. این رند مانند مولوی سر در زیر تیغ «او» ندارد. بلکه به بینا ذهنیت رنگارنگ و لغزنده زبان می خواندش و در این حفره های تو در تو بازیش می دهد. مخاطبانش هم در این روند شفا می یابند و از بت های بازار و تاریخ رها می شوند. این یعنی حافظ یک ادیب است؛ یک درمانگر. این درمانگری را در همه آثار بزرگ ادبی تاریخ می یابیم. کاری که هومر با خدایان یونان در شعرش کرد، این بود که به جهان رنگارنگ شعر و زبان واردشان کرد و ازان پس هرگز نتوانستند زانجا بگریزند و بدل به سریاندگان تراژدهی ها و نمایش نامه های زیبای یونانی شدند. فردوسی هم با اسطوره های ایرانی و دانته با ایدئولوژی و احکام سخت مسیحیت کاتولیک همین کردند. حافظ به این معنا یک ادیب است؛ یک درمانگر! درمانگری که صوفی و زاهد و عابد و محتسب را به می ِ درمانگر شعر ترب انگیزش می سپارد و روح انسان ایرانی را دعوت می کند که قیل و قال کفر و ایمان کنار نهاده، خویشتن را توسط این معجون شفا بخشد. ادبیات در بنیادی ترین چهره اش باید بتواند از پس این درمانهای قومی و ملی وانسانی برآید و رامش خلق را از پس ستیزه های پوچ و خونین ایدئولوژیک، ارمغان آورد. حافظ می تواند بزرگترین منجی ما در این وانفسای جهالت باشد، بشرطی که تریبون ها و مواضع تبهگن را دور اندازیم و به آواز انسانیت از خلال دیوانش گوش جان سپاریم.
- همه بندهای بالا یک معنا را به ذهن متبادر می کند: حافظ همیشه معاصر است. هر وقت از عینیت سخت زندگی خسته شدید و از مکاری روزگار و خدایان به تنگ آمدید، به سروده های او پناه برید و زخم زندگیتان را در درمانگه شعرهایش به فال بنشینید. حافظ همیشه معاصر است.