این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به «خون به پا خواهد شد» ساخته پل توماس اندرسون
خرافه ها و خواسته ها!
حسام اسماعیلی
فیلم خون به پا خواهد شد در سال ۲۰۰۷ به کارگردانی، نویسندگی و تهیه کنندگی پل توماس اندرسون به نمایش درآمد. این فیلم اقتباسی است از کتاب نفت! نوشتهٔ آپتون سینکر و در حوزهٔ سینما به فیلمی مشهور و ماندگار تبدیل شده است. این فیلم در بیشتر رشته های جایزهٔ اسکار نامزد شده و برندهٔ دو جایزهٔ بهترین بازیگر مرد ( برای دانیل دی لوییس) و بهترین فیلمبرداری شده است.
در تک تک لحظات فیلم خون به پا خواهد شد ، انتظار حادثه ای بزرگ و خونین را داریم که روند آرام و بی دغدغه ی فیلم را عوض کند. اما این اتفاق تا آخرین ثانیه ی فیلم هم نمی افتد. به راستی اندرسون چگونه ما را با روندی این چنین آرام ،میخکوب می کند؟ راز این موفقیت عظیم در استفاده ی دقیق کارگردان از نماد ها و تناسب آن ها با کلیت فیلم است. شخصیت دانیل پلین ویو(با بازی دانیل دی لوییس) کاوشگر نفتی است که پس از چندین سال به شخصی موفق در کار خود تبدیل شده است و حالا هر روز ، فکرهایی بزرگتر در ذهن خود می پروراند . کاراکتر دانیل آنقدر صیقل خورده و پرداخته شده است که نمی توان نقصی در آن پیدا کرد. او از همان ابتدا یک کاوشگر زحمت کش معرفی می شود که به غیر از کارش ، الویت دیگری در زندگی ندارد. مخاطب از گذشته ی او هیچ اطلاعی نمی یابد تا هر چه بیشتر با شخصیت کنونی او خو بگیرد نه با آنچه در گذشته بوده.رابطه او و پسرش (که در انتها می فهمیم فرزند او نیست) به درک و شناخت هر چه بیشتر کاراکتر دانیل کمک خواهد کرد.در واقع او حتی پسرش را نیز وسیله ای برای رسیدن به خواسته ها و تمایلات خویش قرار می دهد.در آخر فیلم شخصیت دانیل خود حقیقی اش را به نمایش می گذارد و خواسته ها و تمایلات او بی هیچ پرده پوشی نمایان می شود. به عنوان فردی که در سراسر زندگی کاوشگر نفت بوده و این هدف هیچگاه او را ارضا نکرده است ، دانیل حالا با انتهای زندگی و بی هدفی روبه روست . چاه که خود را همچون زندگی می نماید در درون خود هیچ هدفی (نفت) ندارد. زمینهٔ تاریخی فیلم که مربوط به سالهای ۱۸۹۸ تا حدود دههٔ دوم قرن بیستم که صنعت با رشدی صعودی و فوق العاده همراه است اشاره به مدرن شدن و به روز شدن بشریت را نشان می دهد که تحت تاثیر مذهب و خرافه ها قرار می گیرد. و همین موضوع نشان دهندهٔ آن است که نادانی و جهالت انسانی هیچگاه از بین نمی رود و همواره راه و شیوهٔ جدیدی برای نمایاندن خویش پیدا می کند.
داستان خون به پا خواهد شد ، راجع به خرافه ها و خواسته هاست و کنایه ای که در اسم فیلم هم وجود دارد نشان دهنده ی همین موضوع است. در طول فیلم با جماعتی آشنا می شویم که خرافه پرستی در وجوشان رخنه کرده و ذهنیت آن ها دچار سکونی غریب است. در این بین دانیل به عنوان یک سودجوی خالص معرفی می شود که اعتقادی به هیچ چیز ، جز تلاش و کار خودش ندارد. و حتی در اینباره از هیچ کاری روی گردان نیست حتی گرفتن کشتن انسان ها. شخصیت کشیش که در ابتدا با نام ایلای معرفی می شود ، مظهر سوء استفاده ی ذهنی توسط مذهب است. خون به پا خواهد شد با روایتی کلاسیک به ما عرضه می شود و در آن از سینمای مدرن و تکنیک های پیچیده ی روایی خبری نیست. همین مسئله ممکن است مخاطب را فرسوده خاطر تا انتهای فیلم نگاه دارد تا همه چیز در آخر ماجرا مشخص شود . در آخر از خلال دیالوگ های غنی و دقیق دو کاراکتر اصلی یعنی دانیل و ایلای کل مفهوم مشخص می شود. در واقع می توان نماد ها را این گونه تفسیر کرد: کاوش نفت همچون خواسته های بی پایان انسان است که هر چه بیشتر پیش می رود ،بیشتر می خواهد و اهداف همچون نفتی است که از این چاه انسانی بیرون کشیده می شود و روزی تمام خواهد شد که ما دیگر در تکاپوی بیشتر نباشیم. حال در راستای همین موضوع باید به موضوع خرافه نیز پرداخت که با استفاده ی بی حد و حصر مذهب سعی در کسب سود برای خود دارد، و هم او نیز به کاوش و تخلیه ی روحی انسانی می پردازد. ایلای به عنوان یک کشیش اعتقادی راستین به آنچه بر زبان می راند ،نداردتنها برای سود و مقام است که این منصب را بر دوش می کشد.ذهن دانیل و همزمان ذهن مخاطب ها همچون چاه نفتی است که دیگر چیزی برای کاوش کردن ندارد و خرافه دیگر کارساز نیست.از این روست که در پایان فیلم ، خرافه که ایلای نماینده ی تمام و کمال آن است کشته می شود و تنها نمود عینی که با نام فیلم در یک راستا قرار دارند ، کشته شدن ایلای است و در مقابل عظمتی که مخاطب منتظر نمایش آن است بسیار بسیار کوچک است. اگر انسان ها اعتقادات خویش را کنار بگذارند ،بر خلاف پیش بینی که در عنوان فیلم وجود دارد، خونی به پا نخواهد شد، زیرا ما در درجه ی اول خودخواهی ذاتی برای موفق شدن و به ثمر رسیدن خواسته هایمان داریم ، نه پیروی از اعتقاداتی که در حاشیه قرار می گیرند. این تفکر اشتباهی است که اذهان مردم ریشه کرده است. کسانی با دست آویز کردن اعتقادات ، سعی در ارضای حس سودجویی خود دارند. مردم عادی گمان می برند که اگر این دست از خرافات که حالا خود را به صورت حقایقی تغییر ناپذیر می نمایانند را نپذیرند ، اتفاقی خونبار و شوم خواهد افتاد. مخاطب نیز در ابتدای فیلم فریب همین بازی همیشگی را می خورد و منتظر اتفاقی خاص و اغراق شده است.این همان مفهوم کنایی فیلم است که عامدانه ذهن بینندگان را به سخره می گیرد. این یگانگی ذهنیت مخاطب و کاراکتر که در پایان فیلم شاهدش هستیم ،یکی از ظریفترین ارتباط ها در تاریخ سینماست که در کمتر فیلمی می توان نظیرش را یافت.کاراکتر دانیل همواره در تکاپویی برای به دست آوردن هر چه بیشتر است اما در آخرین دیالوگ فیلم می گوید: (من تمام شده ام! ) این تمام شدن یک مفهوم ذهنی است، دانیل به هر آنچه که می خواسته رسیده است و اکنون دیگر ذره ای از آنچه هدفش بوده ،باقی نمانده است ، مخاطب در حین دیدن پایان فیلم حسی شبیه به حس دانیل خواهد داشت. داستان "خون به پا خواهد شد " همچنین نیم نگاهی به هفت گناه مشهور انجیل دارد که در جهت گیری داستان فیلم بسیار تاثیر گذار است.
داستان فیلم که از کتاب نام نفت! اثر آپتون سینکلر اقتباس شده و همین اقتباسی بودن فیلمنامه، موجب هر چه قوی تر شدن پایه های فیلم می شود. داستان فیلم در سال های ابتدایی قرن بیستم می گذرد، زمانی که تب و تاب صنعتی شدن ،کشوری نوپا همچون آمریکا را هر چه بیشتر به سوی سرمایه داری و صنعتی شدن پیش می برد و در این بین مذهب و خرافه هایش ، در حال از بین رفتن اند و جهان مدرن در حال تکوین است.در طول فیلم ،مخاطب بیشتر وقت خود را صرف شناختن شخصیت دانیل می کند و کمتر نمایی از فیلم هست که چهره و حضور دانیل در آن وجود ندارد. در کنار شخصیت مستحکم دانیل ، دیگر عناصر فیلم رنگ می بازد و ما با شخصیت او پیش می رویم و جهان را از دید انسانی که قهرمان خاکستری فیلم است می بینیم. این ویژگی هم به روایت و ساختار فیلم کمک می کند و هم به شکل گرفتن شخصیتی تک محور و خود خواه مناسب داستان فیلم. از این حیث ،این اثر بیشتر از آنکه داستان محور باشد، شخصیت محور است. به جرئت می توان گفت هیچ بازیگر دیگری همچون دانیل دی لوییس از پس اجرای این نقش عظیم تاریخ سینما بر نمی آمد. صورت او در تمامی نماهای کلوزآپ نشان دهنده ی شخصیتی کاملا جا افتاده در نقش خویش است و پس از دیدن فیلم به سختی می توان دی لوییس را در فیلم دیگری متصور شد. پل توماس اندرسن در جایگاه کارگردانی به زیبایی ، طرحی نو از سینما را به مخاطبان خویش عرضه می کند. درنگ های به جای او در جای جای فیلم نماینده ی تفکر خلاق و ایده پردازی شخصی اوست .گذشته در داستانی که او روایت می کند مهم نیست. هر آنچه می ماند اکنون و لحظه ی حال است.
یقینا خون به پا خواهد شد یکی از برترین فیلم های قرن حاضر است که دور از المان های هالیوودی به دنبال مفاهیمی ناب و حقیقتی انسانی می گردد و در جست و جوی خویش ، به صورتی تمام و کمال آنچه را یافته ، شرح می دهد. انتخاب به جای بازیگران ، داستان عالی و در نهایت انسجامی که کارگردان فیلم به وجود آورده ، این اثر را به یاد ماندنی و پر مغز می کند. با فهمیدن و درک کردن مفهوم این فیلم ، در درون ما خون به پا می شود!