این مقاله را به اشتراک بگذارید
محمدعلی جمالزاده و داستان نویسی به زبان فارسی
آزاده محبی
" فسانه گشت و کهن شد حدیث اسکندر
سخن نو آر که نو را حلاوتی است دگر"
" در مملکت ما هنوز هم ارباب قلم عموماً در موقع نوشتن، دور عوام را قلم گرفته و پیرامون انشاهای غامض و عوام نفهم می گردند… و عجب که در تمام این عهد اخیر، همیشه نویسندگانی که در نگارش های خود در پی سادگی بوده و پیرامون تقلید متقدمین نمی گردیده اند، مورد تحسین عموم قرار گرفته و از نوشته هایشان هر چه به دست آمده چندین بار به تجدید چاپ رسیده است و باز ادبای ما از این مساله تنبهی حاصل ننموده و ترس و بیمشان زایل نگردیده است. "
|
نوشته ی فوق به نقل ازسید محمد علی جمال زاده در دیباچه ی یکی از کتاب های وی با عنوان" یکی بود یکی نبود" آورده شده است. او این مطلب را در حدود ۴۵ سال پیش عنوان کرد، اما انعکاس این نگرانی هم اکنون نیز به جاست. جمال زاده، نویسنده ی نامدار ایرانی و ابداع کننده ی قصه نویسی نوین فارسی، در مدت ۱۰۶ سال زندگی خود با توجهی که از خود برای حفظ فرهنگ عامه نشان داد، زبان مردم کوچه و بازار را در داستان هایش جاری کرد. وی در داستان های شخصیت هایی را خلق می کند که هر یک نماینده ی گروه های مختلف جامعه هستند. |
خود او در مورد تاریخ تولدش در نامه ای به یکی از دوستان خود می گوید:" تاریخ تولدم را خواسته بودید، دوستان آن را از جمله ی اسرار مگو می دانند؛ ولی حقیقت این است که بر خودم مجهول است. ولی یقین دارم تاریخ وفاتم روشن تر از تاریخ تولدم خواهد بود شاید نتیجه ی آشنایی من با قلم و قرطاس(کاغذ) همین باشد."
ویبعدها بر اساس اسناد تاریخی سال ۱۲۷۰ هجری خورشیدی را به عنوان تاریخ تولدش پذیرفته بود و اما تاریخ فوتش، هفدهم آبان ماه ۱۳۷۶، همان طور که خود می پنداشت بر همگان کاملاً دقیق و روشن بود. وی در اصفهان متولد شد و در ژنو، کنار دریاچه ی لمان درگذشت. پدرش او را در سن ۱۲ سالگی برای تحصیل به بیروت فرستاد و در مدت اقامت وی در بیروت بود که پدرش در همدان به دار آویخته شد.
پدرش، سید جمال الدین واعظ اصفهانی،خود یکی از روحانیون مترقی زمان بود که علیه استبداد محمد علی شاهی قد علم کرد. نه با شمشیر و تفنگ، که با کلام و سخن. سخنرانی شهره بود و سرانجام نیز به زندان افتاد و زبان سرخی که داشت سرش را بر باد داد.
جمال زاده برای تحصیلات دانشگاهی عازم اروپا شد و از راه مصر خود را به فرانسه رساند. اما به توصیه ی سفیر ایران در فرانسه، به دانشگاه لوزان سوییس رفت و در آن جا مشغول به تحصیل شد. اما در نهایت دوباره به فرانسه بازگشت و در سال ۱۲۹۰ دیپلم علم حقوق خود را از دانشگاه دیژون گرفت. چهار سال بعد با وقوع جنگ جهانی، محمد علی جمال زاده برای عضویت در کمیته ی ملیون ایران به برلن رفت و به مدت ۱۵ سال در آن جا سکنی گزید.
جمال زاده در رشته ی حقوق درس خواند اما در آن مباحث، سطری هم ننوشت. درحقیقت دانشگاه واقعی او دوره ی همکاریش با مجله ی کاوه در برلن بود که در آن زمان با مستشرقان نامور و ایرانیان دانشمندی همچون محمد قزوینی آشنا شد. وی اولین کتاب خود را با عنوان " گنج شایگان" در سال ۱۲۹۶ به چاپ رساند و پس از آن نخستین نوشته ی داستانیش را با نام" فارسی شکر است" در سال ۱۳۰۰ در مجله ی کاوه منتشر کرد. او پیش از روی آوردن به داستان نویسی، نویسنده ی مباحث تاریخی ،اجتماعی و سیاسی در مجله ی کاوه بود.
پس از تعطیلی کاوه در سال ۱۳۰۱، جمال زاده به خدمت سفارت ایران در برلن درآمد و سرپرستی محصلین ایرانی در آن جا به او واگذار شد. در سال ۱۳۱۱ به دفتر بین المللی کار وابسته به جامعه ی ملل پیوست و چهار سال بعد بازنشسته شد. از ابتدای شروع خدمت در سفارت ایران تا زمان بازنشستگی، ۷ بار، هر بار برای مدتی کوتاه به ایران سفر کرد.در واقع او در مجموع حدود ۱۳ سال از عمردرازش را در ایران گذراند. اما در سراسر این مدت او با ایران می زیست. وی بیش از نیم قرن دور از وطن ماند و از ایران نوشت اما به ایران بازنگشت. هر روز کتاب فارسی می خواند و بی وقفه برای دوستان ایرانی خود نامه می نوشت. هر چه تألیف و تحقیق کرد یا درباره ایران بود یا اگر در مورد ایران نبود به زبان فارسی نگاشته شده بود تا درجهت گسترش معارف ایرانیان باشد.
سعید عباس پور، نویسنده و منتقد، در مورد جمال زاده می گوید:" داستان های جمال زاده پس از ۸۳ که از زمان انتظار اولین مجموعه اش" یکی بود یکی نبود" می گذرد هنوز هم جذابیت خاص خود را دارند. اگر بخواهیم داستان های او را با دیگر نویسندگان مقایسه کنیم، می بینیم که تنها شاید داستان های او به عنوان اولین نویسنده ای که در ایران داستان کوتاه نوشت ارزشمند است. اما داستان هایی که جمال زاده نوشته، برای خودش درونی نشده اند و مقولاتی که جمال زاده در داستان به آن می پردازد به شکل برجسته تری در داستان های صادق چوبک و هدایت به چشم می ورد که بسیار موفق تر از او بودند. |
|
جمال زاده تا حدودی مسائل دوران خود را مطرح می کند، اما چون این مسائل برای خودش درونی نشده است تنها به صورت گزارش باقی می مانند. جمال زاده در داستان هایش سعی کرده فرهنگ عامه را حفظ کند. وی در داستان هایی موفق بوده است که سعی کرده از این تئوری خود که معتقد بود از داستان کوتاه می خواهد به عنوان وسیله ای برای حفظ فرهنگ عامه استفاده کند فاصله بگیرد، مثلاً در داستان" درد دل ملاقلی" به خوبی توانسته از فرهنگ عامیانه در داستان استفاده کند."
اکثر نوشته های جمال زاده را می توان در یکی از پنج گروه زیر قرار داد:
– نگارش های پژوهشی:گنج شایگان، فرهنگ لغات مشتمل بر هفته هزار واژه و اصطلاح و ترکیب، چگونه باید نوشت، بانگ نای شامل داستان های مثنوی مولانا و پندنامه ی سعدی.
– نگارش های داستانی: یکی بود یکی نبود، دارالمجانین، صحرای محشر، درددل ملاقلی، معصومه شیرازی، راه آب نامه و…
– نگارش های اجتماعی- سیاسی:آزادی و حیثیت انسانی، خلقیات ما ایرانیان، و تصویر زن در فرهنگ ایران.
– نگارش های ترجمه ای.
– نگارش های خاطراتی: مشتمل بر نوشته هایی در باب سرگذشت دوستان و نیز سرگذشت خود و پدرش.
اما از بین داستان های جمال زاده، مجموعه ی داستان" یکی بود یکی نبود" به عنوان آغازگر راه نوین داستان نویسی در ایران شناخته شده و به دلیل پیوند قوی اش با ادب گذشته فارسی از ادبیات داستانی فرنگ نیز بهره برده است. این مجموعه ی طنز با اولین داستان وی با عنوان" فارسی شکر است" آغاز می شود که پیام اصلی آن اهمیت زبان است. " فارسی شکر است" داستان مردی است که با یک گروه سه نفری، یک فرهنگی مآب، یک شیخ و یک جوانک کلاه نمدی، بر حسب اتفاق ملاقات می کند. نویسنده شخصیت های اصلی داستان را پس از ذکر خصوصیت ظاهری آن ها، ازطریق چگونگی گفتارشان می شناساند.
جمال زاده در اغلب داستان هایش از مثل ها و تشبیه های ساده و زیبا برای زینت نثر خود استفاده می نمود و سعی داشت که آن تشبیه ها صرفاً یک تشبیه نباشد بلکه با فضای داستان نیز همخوانی داشته باشد و البته در برخی موراد بر جنبه ی طنز داستان نیز بیافزاید.
نمونه ای از این تشبیه ها عبارت اند از:
– دهنم از تعجب چون دهنه ی حمام باز ماند. چشم هایم چون شیشه های گنبدهای طاق حمام گرد شد.( این داستان در حمام عمومی اتفاق می افتد)
– جیبم از آیینه ی عروس پاک تر بود و در هیچ جا یک غاز سیاه سراغ نداشتم.
– شاخه ها در زیر بار برف قوز نموده و از ریش یخی شان قطرات سرشک حسرت بهار روان بود.
|
جمال زاده در سال ۱۳۵۵، طی مقاوله نامه ای که با دانشگاه تهران امضا نمود، قسمتی از کتاب های کتاب خانه ی خود را در سه مرحله به کتاب خانه ی مرکزی و مرکز اسناد این دانشگاه بخشید. علاوه بر آن اجازه داد که زیرنظر یک هیات امنا یک سوم از مبلغ حقوق تألیف کتاب های او صرف خرید کتاب برای آن کتاب خانه شود؛ یک سوم دیگر به دانشجویانی داده شود که مستحق کمک و علاقه مند به تحقیقات ادبی و تاریخی باشند؛ و یک سوم آخر به یکی از مؤسسات خیریه در اصفهان تعلق گیرد. |
وی ۵۳ سال پیش از مرگش در پایان کتاب" سر و ته یک کرباس" نوشت: " در این آخر عمری تنها آرزویی که دارم این است که در همان جا که نیم قرن پیش به خشت و خاک افتاده ام همان جا نیز به خاک بروم و پس از طی دوره ی پرنشیب و فراز ،خواب واپسین را در جوار زاینده رود دلنواز، سر به دامان تخت فولاد مهمان نواز نهاده، دیده از هستی پرغنج و دلال و پررنج و پرملال بربندم."
گرچه وی به جای آرمیدن بر کنار زاینده رود، در کنار رود دریاچه ی لمان در ژنو آرمید.
منابع:
۱– سید محمدعلی جمال زاده، یکی بود یکی نبود، به کوشش علی دهباشی، کتاب خانه ی ملی ایران، ۱۳۸۱
۲- روزنامه ی شرق، سال دوم- شماره ۳۳۷، ۱۹ آبان ۱۳۸۳
۳- ح. رییس علی ،داستان نویسی به سبک جمال زاده، روزنامه ی جوان، سال هفتم- شماره ی ۱۷۸۶، ۲۰ تیر
روزنامه شرق