این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به «یکی از ما» اثر ویلا کاتر
کاوه شایسته
مارسل پروست، صاحب شاهکار «در جستوجوی زمان از دست رفته» جایی مینویسد: ادبیات یا همه چیز است، یا هیچ چیز. گروهی از نویسندگان که احتمالا قاطبهی این جامعه را تشکیل میدهند معمولا در جرگهی دوم قرار میگیرند و در قیاس با این طیف، گروه کوچکی هستند که نویسندهی آثاری هستند با همان شمولیتی که پروست تعبیر کرده است. ویلا کاتر، نویسندهی زن آمریکایی، دست کم در رمان «یکی از ما» نویسندهای است که میتوانیم اینچنین توصیفش کنیم. او در این رمان ادبیات را به مثابهی آنچه «همه چیز» خواندیم، سوژهی خود قرار داده است. اما پیش از این که وارد بحث دربارهی این رمان شویم بهتر است کمی از نویسنده و رمانش بگوییم.
ویلا سایبرت کاتر که به خاطر همین رمانش یعنی «یکی از ما» در سال ۱۹۲۳ برندهی جایزهی ادبی پولیتزر شد، متولد سال ۱۸۷۳ در ایالت ویرجینیا است. او در سال ۱۹۰۱ از دانشگاه نبراسکا فارغ التحصیل شد، دو سال بعد اولین کتابش را که یک دفتر شعر بود منتشر کرد، دو سال بعد از آن یعنی در سال ۱۹۰۵ اولین مجموعهی داستان کوتاهش را چاپ کرد و نهایتا چند سال بعد نخستین رمانش «پل الکساندر» را روانهی بازار کتاب کرد. او بعد از انتشار «پل الکساندر» یکسره به کار نوشتن مشغول شد و رمانهای مشهوری نظیر «اُو»، «پیشقراولان مهاجر»، «آنتونیای من»، «خانهی پروفسور» و «بازی مرگ برای اسقف اعظم» را خلق کرد.
با این همه، به واسطه دریافت جایزهی پولیتزر سال ۱۹۲۳، معروفترین رمان کاتر «یکی از ما» است که در ایران با ترجمهی نسرین شیخنیا (دانش پژوه) در نشر ماهی منتشر شده است.
داستانِ «یکی از ما» در منطقهای به نام لاولی کریک آغاز میشود، در مزرعهی آقای نات ویلر، پدر شخصیت اصلی قصهی ما، یعنی کلود. کلود ویلر در کنار مادر و خدمتکار مهربانشان، ماهیلی، روزگار خوبی را میگذراند، هر چند آباش چندان با پدر و برادر ارشدش؛ بِیلیس توی یک جوی نمیرود. رالف برادر کوچکتر اوست که مثل دیگر اعضای خانواده شباهتی با کلود ندارد. کلود پسری است که میتوانیم او را تا حدودی سانتامانتالیست توصیف کنیم. احساساتی است وُ زودرنج. تاب مزاحهای پدرِ شوخش را ندارد، و جدیت بیلیس را برای پول در آوردن نمیفهمد. خیلی محتاط است دیگران از او نرجند؛ خصوصا مادرش. حتی وقتی حرف بیراهی دربارهی بیلیس که اصلا با او مراودهی خوبی ندارد، میشنود، واکنش برادرانه و دلسوزانهای نشان میدهد. ویلا کاتر در دفتر اول این رمان که یک چهارم کتاب را تشکیل میدهد محیط زندگی، اعضای خانواده و روحیات و ُ خلقیاتشان را به خوبی تصویر کرده است.
کلود ویلر به اجتماعات بزرگتری نظیر دانشگاه راه پیدا میکند، با اساتید و دانشجویان مراوده میکند، و با دختری بنه نام انید ازدواج میکند، اما با این همه خالیِ بزرگی در اوست که نمیگذارد هویت خود را بازیابد. او از فیزیک بسیار خوبی برخوردار است، میتواند کمک دست خانوادهاش باشد و اتفاقا از این جهت آدم به درد بخوری هم هست، ولی در عین حال پر است از نقصانهایی که به موازات رشد داستانِ «یکی از ما» در کلود ظاهر میشود.
نثر رمان «یکی از ما» در بخشهای مختلف کتاب و دفترهای پنجگانهی اثر، شکلهای متفاوتی به خود میگیرد. گاه شکلی شاعرانه دارد، گاه وجهی اجتماعی و سیاسی به خود میگیرد و گاه رنگ و روی خشونت پیدا میکند. دفتر اول کتاب که جریان داستان در محیط دلپذیر روستایی، مزرعه و طبیعت زیبای لاولی کریک میگذرد، زبان با کلماتی نرم، نثری روان و جملاتی که در صدد توصیفِ طبیعت بکرِ لاولی کریک هستند، روایت را پیش میبرد. در دفتر دوم ویلا کاتر کمتر برای ادای چنین جملاتی فرصت دارد و باید داستانش را در حال و هوای بلوغ و محیطهای اجتماعی نظیر دانشگاه گسترش بدهد، و در دفتر آخر جنگ، ساختمان کلمات و جملاتِ رمان را هم تغییر میدهد.
«امواج قوی و غلتان و کف آلود، مانند میلیونها آینه، نور را منعکس میکردند و درخشش این بازتاب چنان شدید بود که چشم تاب تحملش را نداشت. آب به نظر فشردهتر از قبل مینمود؛ سنگین مثل شیشهی مذاب. کفهایی که روی تیغهی هر موجی ایجاد میشدند مثل کریستال تیز و بُرنده بودند. این طور به نظر میرسید که اگر کسی در آب میافتاد، تکه تکه میشد.» (صفحهی ۲۷۳)
لحن حماسی، کلماتی که جلوهگر شکوهند وُ طمطراقِ جنگ، و در عین حال اندوهِ از دست رفتن انسانها را در این جملات ببینید: «اقیانوس انگار ناگهان جان گرفته و زنده شده بود و امواج با نیرویی کشنده، عظیم و مردانه، و با نوتعی ستمگری تحقیرگر جان گرفته بودند. تنها چند ساعت پیش، پسرمهربانی را به درون این آب یخزده پرتاب کرده بودند که به مین زودی فراموش شده بود. بله، دیگر فراموش شده بود؛ هر کس به بدبختی خودش فکر میکرد.» (همان)
کلود ویلر در نهایت امر تصور میکند، در جنگ است که میتواند خود واقعیاش را پیدا کند. بخش مهم رمان ویلا کاتر خصوصا از نظر تماتیک در صفحات مربوط به جنگ روایت میشود. جنگ در عین حال که نیروی مخربی است که زندگیها را از بین میبرد، برای کلود ویلری که معمولا از اجتماعش نفور و گریزان بود، یک مأمن به حساب میآید. اما این حسِ شخضیت اصلی رمان را نمیتوان به پای ویلا کاتر نوشت. نگاه انتقادی و اعتراضی نویسندهی کتاب، خصوصا در فرجام روایتش به طرز شفافی بروز یافته.
هر چه مردانِ داستان ویلا کاتر انسانهای جنگجو و گاه جنگ طلبی هستند، زنانِ داستانِ او پذیرای زندگیاند. با این همه اندوهی پایانی داستان باید گریبان زنان را بگیرد: «در کنار سواحل لاولی کریک، همان جایی که همه چیز آغاز شد، داستان کلود ویلر همچنان ادامه دارد. برای آن دو زن کهنسال که آن خانهی دهقانی را با هم اداره میکنند، یاد کلود همیشه حاضر است، ماورای هر چیزی، در دورترین زوایای ضمیر ناخودآگاهشان، مانند غروب خورشید در پهنهی افق.
خانم ویلر خبر مرگ او را یک روز بعدازظهر در اتاق نشیمن، همان جایی که کلود برای آخرین بار با او خداحافظی کرده بود، دریافت کرد.»
جنگ برای کلود نوعی خودیابی بوده است و برای مادرش چیزی جز رنج نبوده. از نظر خانم ویلر حاصل جنگ چیزی جز پستی و شیطان صفتی نیست. او حالا باید قلبش را تنها با نامههای پسر از دست رفتهاش تسکین ببخشد. میراث خانم میلر در پایان داستان واقعیت تلخ و گزنده است، و آرمانهایی که کلود تا آخرین لحظات زندگیاش پایبند آنها بود میراث انسانهای نسل بعد از او خواهند شد.
نقل از الف کتاب
«یکی از ما»
نویسنده: ویلا کاتر
ترجمهی نسرین شیخ نیا (دانش پژوه)
ناشر: ماهی چاپ دوم ۱۳۹۴
۴۲۳ صفحه،۲۵۰۰۰ تومان
‘