این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
نگاهی به رمان «در آستانه فردا» اثر ایوان تورگنیف
رئالیسم با طعم تورگنیف!
حسین علیزاده
جنبش رئالیسم از همان ابتدا که با جبههگیری در برابر شعار «هنر برای هنر» و مقالبهی با رومانتیسیسم شکل گرفت؛ طرفداران بسیاری در نقاشی و بعد از آن ادبیات پیدا کرد. جنبشی که به دنبال نشان دادن جنبههای واقعی از زندگی انسانها، وقایع روزمره، شادیها، رنجها و مشقّتهای قشرهای مختلف جامعه شکل گرفته و به سرعت شاهکارهایی را در دل خود پدید آورد. شاهکارهایی که علیرغم گذشت سالیانی از شکلگیری آنها، هنوز به مثابهی تنهای سترگ از ادبیات داستانی به شمار آمده، بصورتی که بسیاری از نویسندگان از آنها تاثیر گرفته و برای بررسی بهتر جریانهای ادبی ناگزیر از مرور دوباره آنها و پی بردن به ارزشهای آنها هستند. در این میان نقش رئالیسم روسیه در ادبیات جهان از جهاتی پررنگتر است، چرا که در همین کشور شاهد نویسندگان بزرگی چون: «تورگنیف، تولستوی، گوگول، چخوف، داستایوفسکی، ماکسیم گورکی و…» هستیم که هر کدام از این اسامی را به تنهایی شاخهای تنومند از این جنبش ادبی میتواند قلمداد کرد.
در این میان ایوان سرگئییویچ تورگنیف (۱۸۱۸-۱۸۸۳) اهمیت خاصی دارد چرا که ادبیات روسیه برای اولین بار با ترجمهی آثار او به اروپا معرفی شد. اگر رئالیسم روسیه را به دورههای مختلفی همچون: «رئالیسم نخستین، رئالیسم انتقادی و رئالیسم سوسیالیستی» تقسیم کنیم، آثار او را باید در زمرهی رئالیسم نخستین قرار داد. دورهای که باید آن را دورهی عظمت ادبیات روسیه شمرد و در هیچ دورهای از تاریخ ادبیات این کشور مانند این دوره نویسندگان بزرگ بروز و ظهور نکرد. رضا سید حسینی در کتاب مکتبهای ادبی خود، در خصوص تورگنیف اینطور نوشته است:
«نویسندهی بزرگ دیگر این دوره تورگنیف بود که مدت زیادی در پاریس بسر برد و با «فلوبر»، «آلفونس دوده» و «زولا» دوستی داشت. نخست با کمدیهای کوچک و زیبای رومانتیک به سبک آلفره دوموسه شروع به کار کرد. بعد «قصههای شکارچی» را نوشت و سپس با رمانهای بزرگ «رودین» و «پدران و فرزندان» و سایر آثار خود تحلیلی از تیپهای مختلف مردم روسیه انجام داد. آثارش زیبا و آهنگین است و بدبینی عمیقی در آنها موج میزند. بسیاری از نویسندگان انگلیسی و دانمارکی و نروژی مدتها تحت تاثیر تورگنیف قرار گرفتند و از او تقلید کردند» ( سیّد حسینی، ۱۳۸۷، ج۱: ۳۰۰).
در ایران نیز مانند سایر کشورها کتابهای تورگنیف ترجمه و منتشر شدهاند که از قدیمیترین و شناخته شدهترین مترجمان آثار او میتوان به نام دکتر محمدهادی شفیعیها (۱۳۸۵-۱۲۹۸) اشاره کرد که در طول مدت حیات خود و فعالیتهای ترجمهاش کتابهای: «آسیه و عشق نخستین»، «رودین»، «پدران و فرزندان» و «در آستانه فردا» را از تورگنیف به فارسی درآورده است.
خوشبختانه طی اقدام ارزشمندی، انتشارات علمی و فرهنگی در راستای بازچاپ گنجینهی ارزشمندی از کتابها و ترجمههایی که سالهاست تجدید چاپ نشدهاند، به سراغ کتابهایی از «شرکت سهامی کتابهای جیبی»، «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» و… رفته است. کتاب «در آستانه فردا» یکی از همین آثار ارزشمند به شمار میآید که چاپ اول آن به سال ۱۳۳۱ برمیگردد و حالا توسط انتشارات علمی و فرهنگی به چاپ تازهای از آن به بازار آمده است.
کتاب «در آستانهی فردا» که با ترجمهی روان و دقیق محمدهادی شفیعیها به فارسی برگردانه شده است، همچون دیگر آثار تورگنیف اثری واقعگرایانه با نقدهای اجتماعی از وضعیت روسیه پیش از تغییر و تحولات جدید آن محسوب میشود. کتاب در آستانهی فردا که اتفاقات مربوط به جنگ کریمه را نیز در خود منعکس کرده، بررسی وضعیت روشنفکران جامعهی روسیه است که به دنبال تغییر و تحولاتی در سرنوشت خود، همانطور که در عنوان کتاب هم به آن اشاره شده است؛ «در آستانهی فردا» قرار گرفتهاند. همچنین این کتاب ماجرایی عاشقانه از سرگذشت یلنا، شخصیت مرکزی داستان به شمار میرود که در دوران جوانی خود، همراه با بسیار آمال و آرزوها قرارداشته و باید تصمیم مهمی در خصوص آیندهی زندگیاش بگیرد. یلنا که در خانوادهای مرفه و دارای طبقهی اجتماعی بالا تربیت یافته و بزرگ شده است باید از میان دلدادگانی که در اطرافش به سر میبرند، یکی را انتخاب کند. در اطراف او پسران جوانی که هر کدام نماینده ی تیپ خاص فکری بخشی از افراد جامعه به شمار میروند قرار گرفتهاند که از آن میان میتوان به نامهای «آندری پتروویچ برسنو»، «شوبین» و «انصاراوف» اشاره کرد، که اولی فیلسوف، دومی هنرمند و سومی بلغاریالاصل و نمایندهای از قشر طرفدار کارگر و انقلابی به شمار میرود.
در خلال داستان شاهد تاملات و گفتوگوهای جالبی میان نمایندههای مختلف فکری که در بالا گفته شد، هستیم. به عنوان نمونه بخشی از گفتوگوهای برسنو و شوبین را در ادامه میخوانیم که نشان دهنده ی وضعیت فکری روشنفکران جامعهی آن روزگار روسیه است، شوبین که شخصیتی هنرمند دارد همراه با دید زیباییشناسانهی خود میگوید:
«من بیش از همه از جدی بودن این مورچهها، سوسکها و این آقا حشرههای دیگر در حیرتم؛ طوری با جلال و جبروت میروند و میآیند که انگار زندگی آنها هم قدر و قیمتی دارد! تو را به خدا ببین. انسان، یعنی فرمانروای خلقت و اشرف مخلوقات، دارد به آنها نظاره میکند، ولی آنها ابداً اعتنایی به او ندارند. حالا این که چیزی نیست. چه بسا که پشهای روی بینی همین سلطان آفرینش مینشیند، و از وجود او هم تغذیه میکند، البته این توهین بزرگی است به انسان، گرچه از طرفی کجای زندگی آنها بدتر از زندگی ماست؟ حالا که ما به خودمان مینازیم، باد به بینی میاندازیم و فیس میکنیم، آنها چرا نکنند؟ خوب آقای فیلسوف این مسئله را برای من حل کن ببینم!» (از متن کتاب)
و یا در بخشی دیگری از کتاب میخوانیم:
«در طبیعت هم مرگ وجود دارد هم زندگی، به همان اندازه که صدای زندگی از آن به گوش میرسد به همان اندازه هم آوای مرگ از آن شنیده میشود. شوبین حرف او را برید: در عشق هم همینطور است، هم مرگ وجود دارد و هم زندگی.» (از متن کتاب).
کتاب در آستانهی فردا را میتوان یکی از نمونه های خوب رئالیسم نخستین روسیه به شمار آورد که خواندن آن علاوه بر آشنایی با سبک نویسندگی تورگنیف و قلمِ داستان پرداز او، ما را با لحظات تامّل برانگیز و شیرین فضای داستانی آن همراه میکند.
نقل از الف کتاب
«در آستانهی فردا»
نویسنده: ایوان تورگنیف
مترجم: محمدهادی شفیعیها
ناشر: علمی و فرهنگی؛ چاپ سوم: ۱۳۹۴
۲۹۳ صفحه؛ ۱۰۰۰۰ تومان
‘