این مقاله را به اشتراک بگذارید
هشت نویسنده، هشت نام، هشت مرام فکری
اسکاتی هندریکس / برگردان: زهره قلی پور
برخی کلمات از حیات ساقط شدهاند؛ معنی آنها دیگر مابه ازای عینی ندارد. اما کلمات هستند که معنی خود را حفظ میکنند با این همه به موجب گذشت زمان، مورد سوء تعبیر قرار میگیرند. این پدیده امری تازه نیست. سارتر در سال ۱۹۶۴ اظهار داشت جهانبینی اگزیستانسیالیسم از معنا تهی میشود. امروزه کلمات و تعابیری که شاهد تهی شدن آنها از معنا هستیم، قابل شمارش نیستند.
در اینجا هشت واژۀ مهم از حیث ادبی را آوردهایم که یا مورد استفادۀ مفرط واقع شدهاند، یا از آنها سوء-برداشت به عمل آمده، یا با معانی دیگر خلط شده و اصالت خود را از دست دادهاند. بر آن هستیم تا شرحی از این واژگان به دست دهیم و نمونههایی از کاربست آنها در انواع رسانه را بیاوریم.
وونه گاتی
برگرفته از: آثار کورت ونه گات
کورت ونه گات
شرح: کتابهای ونه گات غالباً به کاوش در سویههای نامتقن جهانی که در آن زندگی میکنیم میپردازند، و در عین حال واجد عناصر پررنگ داستانهای علمی تخیلی هستند و در فضاسازی نقبی به عبث-گرایی (ابزوردیسم) و حتی هیچانگاری (نیهیلیسم) هم میزنند. آثار او عموماً جهانبینی ناشادی به دست میدهند، با این همه شخصیتها غالباً درصدد آن هستند که به رغم وضع موجود، خوشدلی اندک مایۀ خود را حفظ کنند، چه بسا در جستوجوی آن به تکاپو میافتند. آثار تراز اول ونه گات عبارتند از “سلاخ خانۀ شمارۀ پنج” و “سیرنهای تیتان”. از جمله آثاری که میتوان آنها را وونه گاتی نامید فیلمهای “نمایش ترومن” و “پلیزنت ویل” هستند.
«وقتی چشم یک ترالفامادوری به جسدی میافتد، تنها به این فکر میکند که شخص مرده در آن لحظه شرایط وخیمی را از سر میگذراند، اما همان شخص در بسیاری از لحظات دیگر حالی مساعد دارد. اینک خود من وقتی میشنوم کسی مرده، فقط شانه بالا میاندازم و همان چیزی را به زبان میآورم که ترالفامادوریها بیان میکنند، یعنی میگویم: “همین است که هست» –به نقل از سلاخ خانۀ شمارۀ پنج-»
دیکنزی
برگرفته از: آثار چارلز دیکنز
چارلز دیکنز
شرح: چارلز دیکنز نویسندۀ انگلیسی و متعلق به عصر ویکتوریایی، در دورانی میزیست که امپراطوری بریتانیا در اوج قدرت به سر میبرد. آثار دیکنز بیش از اینکه عظمت سرزمین این نویسنده را بازنمایی کنند، ما را به کوچهپسکوچههای فقرزدۀ لندن فرا میخوانند؛ جایی که دیکنز از خلال آن به ما نشان میدهد قهرمانان چگونه زیر بار بیعدالتیهای اجتماعی پایمال میشوند، و تبهکاران نفرتانگیز میتوانند به دلنشین باشند. این اصطلاح ممکن است کارکرد سیاسی نیز داشته باشد و بیدادگریهای دوران ویکتوریا را به ذهن متبادر سازد. از کتابهای دیکنز میتوان به “الیور تویست”، “آرزوهای بزرگ”، “سرود کریسمس” و “دیوید کاپرفیلد” اشاره نمود. تقریباً از روی همۀ این آثار دهها بار اقتباس سینمایی صورت گرفته است.
«در جهان کوچکی که بچهها به آن پا میگذارند، فارغ از اینکه چه کسی آنها را به بار بیاورد، هیچی واضحتر و محسوستر از بیعدالتی نیست. شاید این بیعدالتی در نظر کودک امری کممایه باشد؛ اما کودک موجودی خرد است و جهانش به همان میزان صغیر، طوری که اسب چوبی بنا به مقیاس دنیای او به اسب تنومند ایرلندی پهلو میزند.» به نقل از “آرزوهای بزرگ”.
اورولی
برگرفته از: اثری متعلق به جرج اورول
رمان ۱۹۸۴ متعلق به جرج اورول
شرح: تمامیتخواهی، به ویژه وقتی منظور از آن، میزان وقوف دولت یا سازمانی نظیر آن، به عملکرد افراد ذینفوذش باشد. جرج اورول، به رغم پردامنه بودن مکتوبات تأثیرگذارش، بیشترین میزان شهرت خود را مرهون رمان ۱۹۸۴ است؛ رمانی دیستوپیایی دربارۀ حاکمیت تمامیتخواهی در شهر ایراستریپ یک.
ما در مواجهه با این تعبیر، دچار سوءبرداشت شدهایم، چرا که دوربینهای کنترل سرعت آن طور که تصور میکنیم جهان ما را اورولی نمیسازند. دلهرۀ حقیقی که در کابوس اورولی موج میزند، ربطی به این ندارد که مقامات، اطلاعات دقیقی از اینکه کجا هستید و چه میکنید، دارند. دلهره، حاصل این واقعیت است که آن مقامات، از اطلاعات شما برای تباه کردن هویت و فردیت شما، بهرهبرداری میکنند. آثار اورولی شامل “۱۹۸۴”، “دنیای شگفتانگیز نو” و “ما” میشوند. گرچه گرایش امروزی حکومتها بر تشدید نظارت است، اما شاید تنها دولتی که از نظامی اورولی برخوردار است، کرۀ شمالی باشد.
«اندیشۀ جنایت به مرگ ختم نمیشود، اندیشۀ جنایت خود مرگ است.» به نقل از ۱۹۸۴
شکسپیری
برگرفته از: آثار ویلیام شکسپیر
ویلیام شکسپیر
شرح: شکسپیر را به درستی بلندپایهترین نمایشنامهنویس همۀ دورانها میدانند. نمایشنامهها و غزلهایی که او در انگلستان دوران الیزابتی خلق کرد، زبان این کشور را دستخوش تحول نمود، آثار او از آن زمان تقریباً به همۀ زبانهای زندۀ دنیا ترجمه شدهاند. گفتوگوهای نمایشی او حیرتانگیز هستند، شخصیت-های آثارش، شرحی آشکار از خود به دست میدهند و حتی با گذشت چند سده از زمان خلق آنها، هنوز هم تازگی دارند و قابل بازنمود هستند. نثر خوش ساخت، فرازوفرود قوس وار شخصیتهای نمایشی، و حتی حدیث نفسهای درون بینانه، در صورتی که به کمال باشند، با تعبیر “اثر شکسپیری” قابل وصف هستند. از جمله آثار شکسپیری میتوان به “هملت”، “مکبث”، “رومئو و ژولیت” و دهها اثر دیگر اشاره کرد.
«بودن یا نبودن، مسئله این است. آیا شرافت آدمی در این است که رنج حاصل از فلاخن و خدنگِ برآمده از بخت بیدادگر را تاب آورد یا سلاحهای خود را در برابر بحر مصائب برافرازد و برای پایان دادن به آنها بستیزد؟» به نقل از هملت
فرویدی
برگرفته از: روانشناسی زیگموند فروید
زیگموند فروید
شرح: گرچه آموزههای فروید پیرامون درمان بیماری از سوی روانپزشکان رد شده و رویکردهای تازهتری جای آنها را گرفته، با این همه یافتههای او هنوز هم بر درک عمومی از رواندرمانی سایه انداختهاند. اندیشههای فروید در باب جنسیت، عقدۀ اودیپ، نمادپردازیهای فالیک، تأثیرات دوران کودکی بر بزرگسالی، و دهها مفهوم دیگر که حسی ناخوشایند حول رابطۀ فرد با مادرش ایجاد میکنند، راه خود را به تناوب تا انواع مجاری ارتباطی ما میگشایند. همۀ ما آبستن بروز لغزشهای فرویدی [یا خطاهایی که از ناخودآگاه سر میزند]، بوده و هستیم. آثاری که حامل تعبیر “فرویدی” هستند از این قرارند: فیلم “روانی” هیچکاک، کتاب “تفسیر رویاها”، و آثار سینمایی دیوید لینچ.
«امیال جنسی فرد که متوجه مادر هستند، شدت مییابند، و پدر مانعی بر سر راه ارضای آن امیال انگاشته میشود؛ همین نکته عامل ظهور و رشد عقدۀ اودیپ میشود.» به نقل از “من و نهاد”.
ماکیاولیایی
برگرفته از: نام نویسندۀ “شهریار”، نیکولو ماکیاولی
نیکولو ماکیاولی
شرح: ماکیاولی نظریهپرداز سیاسی عهد رنسانس، و اهل فلورانس بود که عمدتاً به خاطر نگارش کتاب “شهریار” شهرت دارد. وی در این اثر به مخالفت با تصور “حاکم فاضل و شفیق” میپردازد و قویاً به دفاع از حکومتی میپردازد که قدرت، دسیسه و خدعه در آن، یکهتاز میدان است. این نگرش بدبینانه پیرامون سیاست که بر واقعیت امر مبتنی است، تصویری از جهانبینی ماکیاولیایی به دست میدهد. یک سیاستمدار ماکیاولیایی، به رغم دلالتهای منفی نهفته در این نگرش، از اثرگذاری بالایی برخوردار است. کتاب “شهریار” بنا دارد به حاکمان تعلیم دهد چگونه قدرت خود را پیاده کنند. ماکیاولی، خود از برخی حاکمان واقعی که تجسم معیارهای او بودهاند، به عنوان الگو یاد کرده است. در میان این افراد، نام سینسیناتوس و سزار بورژیا هم به چشم میخورد. در ادوار بعدی ناپلئون، استالین، و موسولینی، هر یک در زمانۀ خود، یادداشتهایی بر کتاب شهریار نگاشتند؛ حال اینکه هر یک از آنها تا چه اندازه تجسم آرمانهای ماکیاولی بودهاند، خود سؤالی دیگر است.
«… اگر ملزم به انتخاب باشیم، بسیار بهتر است که از ما بترسند، تا اینکه به ما مهر بورزند.» به نقل از کتاب “شهریار”
کافکایی
برگرفته از: آثار فرانتس کافکا
فرانتس کافکا
شرح: جهانهایی که کافکا در داستانهایش خلق میکند نظامهای بوروکراتیک را –که ملموس اما عبث هستند- در قاموسی سورئالیستی بازنمایی میکنند. هر یک از شخصیتهای آثار او در مواجهه با مسئلۀ مجهولی که هیچ اعتنایی به خود شخصیت ندارد، هراس، نومیدی، و خلأ را تجربه میکند. نظامی سرتاسر پیچیده و تهی شده از معنای انسانی، به خودی خود جهان کافکایی را بازنمایی نمیکند، بلکه عنصری از دستگاه عبث و خودتکثیرکننده که آدمی را به زیر میکشد هم لازم است. از جمله آثار کافکایی میتوان به “محاکمه” (کتاب و فیلم)، “مسخ”، “هنرمند گرسنه” و “در برابر قانون” اشاره کرد. فیلم “برزیل” نیز از آثار کافکایی است.
«هیچ کس جز تو نمیتواند اجازۀ ورود به اینجا را کسب کند، چون این ورودی تنها برای تو طراحی شده است. حالا هم میخواهم آن را ببندم.» به نقل از “در برابر قانون”
دراکونیایی
برگرفته از: دراکو (دراکون)
دراکو (دراکون)
شرح: دراکو نخستین قانونگذار دموکراتیک در آتن بود. او که بر حسب مشی نظم و قانون برگزیده شد و به قدرت رسید، قوانین انضباطی سفت و سختی بنیاد نهاد و حتی برای تنبیه کسانی که دست به سرقت-های ناچیز میزدند اجرای حکم مرگ را در نظر گرفت. ازاینرو مجازات “دراکونی” به کیفری اطلاق میشود که کمی غلوآمیز به نظر میرسد، آن دسته از قوانینی که او برای هواداران خود تدوین نمود نیز به همین ترتیب بودند. به رغم میراث ناخوشایندی که دراکو از خود به جا گذاشت، معروف است که اهل آتن در زمان مرگش، برای نکوداشت او جنازۀ وی را زیر انبوه بالاپوشها و رداها مدفون کردند. چند دهه بعد، وقتی قانون اساسی در آتن از نو اعتبار یافت، قوانین دراکو توسط سولون دگرگون شد، با این همه قوانینی که او پیرامون آدم کشی وضع کرده بود به قوۀ خود باقی ماندند.
از جمله عقاید دراکونی: شدت عمل، امری نسبی است، با این همه اغلب افراد معتقدند مجازات مرگ برای سرقت کلمبرگ، کمی زیادهروی است.
“آوردهاند که وقتی از دراکون پرسیدند چرا مجازات مرگ را برای اغلب جرائم در نظر گرفته، چنین پاسخ داد: خرده جنایتها چنین تنبیهی را اقتضا میکنند، اما هیچ مجازاتی نیست که درخور جنایات بزرگتر باشد.” به نقل از پلوتارک
جامعه نو