این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به رمان «سلطان حمیده» نوشته کرم عرب عامری
زهره مسکنی
هشت سال جنگ میان ایران و عراق مانند تمام جنگهای تاریخ، حاوی داستانهای خرد و کلان بینهایتی است که علاوه بر نفوذ به ابعاد مختلف جامعه، ادبیات این مرز و بوم را نیز تا ابد تحت تأثیر قرار داده است. جنگ، درگیری سازمانیافته، مسلّحانه و غالباً طولانیمدتی است که بین دولتها، ملتها یا گروههایی رخ میدهد و با خشونت شدید، گسیختگی اجتماعی و تلفات جانی و مالی زیاد همراه است. اما این پدیده از روزی که آغاز میشود تا روزی که پایان مییابد، داستانهایی را در اعماق آتش و دود و خون و خاکستر رقم میزند که به شاخهای ویژه و ماندگار در تاریخ ادبیات هر سرزمین تبدیل میشود.
در ایران، وجه مشترک اغلب این داستانها، بهرهگیری از تصاویری تلخ برای مخاطب است؛ تلخیهایی نظیر مرگ و اسارت و مهاجرت و جراحت. گویی واژه جنگ به گونهای با خاطرات تیره و تار هشتساله عجین شده که حتی شیرینیهایی مانند رشادت و شجاعت و عزت و غیرت نیز با طعم گس حسرت و یأس همراه است. اما هر چه از سالهای جنگ دورتر میشویم، به آثاری میرسیم که از زوایای تازهتری به این رخداد هشتساله پرداختهاند. رمان «سلطان حمیده» نوشته کرم عرب عامری از همین دست داستانهاست که از نگاهی جدید به واکاوی تبعات و اثرات پس از جنگ در زندگی مردم پرداخته است. نویسنده در این کتاب تلاش دارد تا فضای سیاه و انبوه از حرمان و یأسِ پس از جنگ را با شیرینی و لطافت امید بهبود بخشد. در این اثر، نویسنده خواننده را به دنیای رزمنده مجروحی بهنام «سلطان» میبرد که بیستوپنج سال در وضعیت کما قرار داشته و حالا پس از سالها بیهوشی دوباره به زندگی عادی بازگشته و گذشته و اکنونِ خود را برای خواننده روایت میکند.
انتخاب چنین موضوعی برای رمانی در خصوص جنگ حتماً با انگیزه و اهدافی مشخص صورت گرفته که مهمترین آن مقایسه شرایط جامعه زمان جنگ با جامعه سالها پس از جنگ است. روایتی که یادآورِ قصه خواب و بیداری اصحاب کهف و تغییر و تحول جامعه طی سالهای بیهوشی است: «… پیوسته گذشتهام را به یاد میآورم و آنها را تصحیح میکنم، مقایسه میکنم و برخی از دگرگونیها را مفید میبینم و برخی را نه؛ از پنجره اتاقم روی دیوار شمایل تکیده همرزمانم را میبینم. رنگ باختهاند. انگار دیگر به کار نمیآیند… (ص ۵۶)» و در جای دیگری تحولات حوزه اقتصاد و صنعت را این گونه میخوانیم که: «… میشنوم که کوپن را جمع کردهاند، اقتصاد هم هرکی هرکی و به اصطلاح آزاد شده و گوشی بیسیم هم اختراع شده است که خبر جالبیست. شرکت تعاونی وجود ندارد… (ص ۴۱)» شاید بیماری فراموشی مادر همسرش، زنی که هنوز هم سودای خروج دخترش از کشور و زندگی در امریکا را در حافظه نصفه نیمه خود نگه داشته نیز اشاره و تلنگری به فراموشی آرمانهای زمان دفاع در سالهای واپسین بعد از جنگ باشد.
اما پیام دیگرِ داستان، ماجرای فداکاری و ایثارِ عاشقانه زنی است که طی تمام این سالها نه تنها به پای همسرِ به تعبیری بیجانِ خود باقی مانده، بلکه با امید و آرزوی بهبودی و سلامتی به ارتقای سطح دانش و تخصص و تجربهاش همت گماشته تا بتواند روزی از ظرفیت و قابلیت و توان خود برای احیای دوباره زندگی متوقف خود استفاده کند: «… در واقع حمیده یکی از قهرمانان پیروز جنگ است. او بیشتر جنگیده. او در حالی که مانع از بین رفتن من شده، سعی کرده خودش را بالا بکشد و به یک پزشک درجه یک کشور تبدیل شود… (۵۷)» سلطان در اثر جنگ و طی سالها بیهوشی، توان حرکت را از دست داده است. او ابتدا به سختی و بعدها با کمک سمعک میتواند صداها را بشنود و پس از عمل جراحی آماده میشود تا توان بینایی دوباره خود را امتحان کند. نویسنده بازیابی بینایی راوی را با سالروز آزادسازی خرمشهر همزمان قرار داده که تقارن بازنمایی این حماسه دلنشینِ زمان جنگ با بازیابی بینایی دنیای پس از جنگ، هوشمندانه و البته تعمدانه به نظر میرسد. نکته حائز اهمیت در این رمان، آمیختگی عشق و جنگ است. جنگ با چهره خونین و خشن خود در رویارویی با عشق، بازنده میدان است و جانبخشی عاشقانه حمیده به سلطانی که طی بیستوپنج سال از تمام دنیا جدا بوده و جز جسمی ناتوان روی تخت بیمارستان نبوده، دلیلی بر همین مدعاست. این معاشقه طولانی و یکجانبه که به ترمیم زندگی ویران پس از جنگ تبدیل میشود، تصویرگر حس امید و سازندگی پس از جنگ است. حتی اگر این جنگ بیستوپنج سال پیش به پایان رسیده، اما بقایای رنج و مصیبت و سرگردانی ناشی از آن تا مدتهای مدید بر چهره روزگار باقی مانده باشد. با توجه به عدم یا کمبود آثار ادبی دارای موضوعات مناسب برای کمتوانان یا ناتوانان جسمی و اطرافیان آنان، حکایت بازیابی توان حرکت و آغاز مجدد زندگی، رمان «سلطان حمیده» را به یکی از آثار ادبی مناسب برای این قشر تبدیل کرده است. از دیگر نکات قابل توجه این رمان، اشاراتی در خصوص بحث کتاب و کتابخوانی و بیان صحیح و درستنویسی است: «… رفتیم مقابل دانشگاه تهران و کتابهای لازم را خریداری کردیم. در آنجا شگفتیهایی دیدم. چقدر کتاب؟ اما خبری از خریدار نبود… مردم رغبتی به خرید و مطالعه آن ندارند؟ آیا از کتاب خواندن میترسند؟… (ص ۶۲)» و«… میپرسم: جواب آزمایشها را گرفتید؟ او هم که مثل من سعی دارد به جای آزمایشات بگوید آزمایشها میگوید بله (ص ۶۹)» و«…درست است که تقریباً بنیان نوشتهام را به هم ریخته اما راستش را بخواهید بسیار خوشحالم که کسی در نزدیکیام هست که نوشتههایم را استادانه و پویا نقد میکند… (ص ۱۰۸)»
مبحث دیگر این رمان پرداختن به مباحث خبری و خبرنگاری نیز هست. سلطان به خبرنگارانی که سرگذشت عجیب او را خوراک رسانهای قابل توجهی میدانند میگوید که او در اثر یک اتفاق شخصی دچار حادثه شده و بدینگونه خود را از مزایای شهرت دور نگه میدارد. او در خصوص محتوا و تیتر اخبار روزنامه میگوید: «… از اخبار چیزی سر در نمیآورم. به جایش بیشتر تعجب میکنم… در میان تیترها چند تیتر با کلمه باید میبینم. این کلمه برای کارها، نظرات و دستورها به کار برده شده و در جاهایی که باید نیست، معادلش قرار داده شده است. خوب که دقت میکنم در همان صفحه اول چند بار این بایدها یکدیگر را نقض کردهاند…(ص ۷۲)»
در مجموع میتوان گفت رمان «سلطان حمیده» دارای مضامین روزگار پس از جنگ و روایت اکنونِ ماست و مطالعه آن برای ما که همگی آسیبدیدگان کم و بیشِ جنگ به شمار میرویم، خالی از لطف نیست. همانگونه که در پشت جلد کتاب آمده است: «… هیچ داستانی تمام نمیشود و درست همان لحظه که ما آن را پایان یافته تلقی میکنیم تازه جوانه میزند.»
ایران
1 Comment
کرم عرب عامری
سپاس از سایت مد و مه