این مقاله را به اشتراک بگذارید
سیزده دلیل برای خواندن «ملاقات با جوخه آدمکُش»
سمیه مهرگان
صفرم: پیش از ورود به هر اثری، مساله ادبیات است که ما را وامیدارد به خواندن. اگر مسالهمان ادبیات باشد، یعنی سروانتس میخوانیم، داستایفسکی، تولستوی، چخوف، کافکا، وولف، مارکز، بورخس، بالزاک، فلوبر، تواین، همینگوی، مان، ناباکوف، آستوریاس، جویس، فاکنر و… و پروست. وقتی با این نویسندهها تاریخ ادبیات را دوره میکنیم و میرسیم به قرن بیستویک، انتخابهامان از یکسو زیاد میشود و از یکسو کم. چراکه تولید انبوه با ابتذال همراه است و این خصیصه بارز عصر پستمدرن است: عصر مصرفگرایی و سرمایهداری. ادبیات نیز به همراه موسیقی، سینما، نقاشی، عکاسی و دیگر هنرها شامل این مصرفگرایی شده. پس انتخابهامان دشوار میشود. باید از بین هزاران نویسنده، بهترین را گزینش کرد. ورود به قرن بیستویک را میتوان با چند نویسنده جشن گفت، یکی از آنها جنیفر ایگان است. پس اگر ادبیات مسالهمان است باید جنیفر ایگان بخوانیم.
یکم: چهارمین اثر داستانی جنیفر ایگان «ملاقات با جوخه آدمکُش» است که برایش موفقیت چشمگیری در سرتاسر جهان به ارمغان آورد: جایزه پولیتزر، جایزه انجمن منتقدان ادبی آمریکا، جایزه کتاب سال لُسآنجلستایمز، بهترین کتاب قرن ۲۱ در نظرسنجی بیبیسی و… پس از این رمان بود که یک کنفرانس بینالمللی برای بررسی تخصصی آثار او برگزار شد. اما ایگان پیش از این کتاب به یکی از بااستعدادترین نویسنده معاصر آمریکا تبدیل شده بود. این را رمانهای پیشین ایگان به ما میگوید.
دوم: سومین رمان ایگان «تحت نظر» بود که در سال ۲۰۰۶ منتشر شد و به شکل چشمگیری در تمام نشریات انگلیسیزبان از آمریکا تا انگلستان و دیگر کشورها موردتوجه قرار گرفت و از او بهعنوان نویسندهای فراموشنشدنی یاد کردند. این اثر گوتیک مدرن تصویری از ایگان خلق کرد که با «ملاقات با جوخه آدمکُش» تثبیت شد.
سوم: پنجمین رمان ایگان «منهتن بیچ» (ساحل منهتن) نام دارد که هفتسال پس از «ملاقات با جوخه آدمکُش» منتشر شد: ۲۰۱۷٫ ایگان در این کتاب، از دو کتاب قبلی فاصله میگیرد و تجربه دیگری را با خوانندههایش به اشتراک میگذارد: او از رمان گوتیک و مدرن با رگههای پستمدرنیستی، به رمان تاریخی میرسد. کتاب مدال اندرو کارنگی را برای تعالی داستان دریافت کرد و در فهرست دهتایی بهترین کتابهای سال ۲۰۱۷ قرار گرفت.
چهارم: ایگان در رمان ماقبل «ملاقات با جوجه آدمکُش» و رمان پس از آن، سه جهان پیش روی ما میگذارد، که هر کدام سفری بینظیر است به تاریخ آمریکا: آنطور که جان دوسپاسوس در سهگانه «آمریکا»یش این کار را کرده. از همینرو است که ایگان را جان دوسپاسوسِ هیپی مینامند. ایگان تصویری از آمریکای قرن ۲۰ و ۲۱ به ما میدهد (بهویژه شهر نیویورک) که تا پیش از آن از هیچنویسنده زن آمریکایی سابقه نداشته است.
پنجم: جنیفر ایگان را میتوان وامدار استادهای مسلم رماننویسی قرن بیستم به شمار آورد: پروست یکی از آنهاست. چیزی که ایگان از پروست وام میگیرد مساله زمان و عنصر موسیقی است. آنطور که پروست در رمان «در جستوجوی زمان ازدسترفته» ما را با تصویر دیگری از زمان مواجه میکند، ایگان در «ملاقات با جوخه آدمکُش» زمان را با موسیقی (راک و راکاندرول) پیوند میزند تا تصویر دیگری غیر از پروست به آن بدهد و در این کار موفق میشود. از اینرو است که او را مارسل پروستِ پانک مینامند.
ششم: ایگان در روایت وامدار ویلیام فاکنر است. فاکنر، استاد روایت چندصدایی است. شاهکار او «خشم و هیاهو» نمونه بارز این سیالیت روایی است. ایگان در «ملاقات با جوخه آدمکُش» از روایت فاکنری وام میگیرد برای اینکه از مرزهای روایت عبور کند، و عبور میکند، و موفق میشود تصویر دیگری از روایت پسافاکنری ارائه دهد که در جهان پُستمدرنیستیِ ایگانی میتوان آن را یگانه به شمار آورد؛ از اینرو است که او را ویلیام فاکنرِ راکاندرول مینامند.
هفتم: ایگان را میتوان متاثر از ایتالو کالوینو هم دانست. داستانهای کالوینو که متاثر از هزارویک شب است، تصویری پُستمدرنیستی از این اثر شرقی ارائه میکند. ایگان هم بهنوعی از این داستانهای تودرتوی نامتمرکز کمک میگیرد برای روایت پازلهای زندگی یک کُلِ پستمدرنیستی. یعنی کُلی که نقطه کانونی ندارد، اما میتوان به وسیله کاراکترها، زمان و موسیقی، آنها را بههم متصل کرد برای ساخت یک کُل منفرد؛ یعنی هر خواننده میتواند از تکههای سیزدهگانه «ملاقات با جوخه آدمکُش» یک جوخه خصوصی برای خود بسازد.
هشتم: «ملاقات با جوخه آدمکُش»، در عصری که تنهایی مدرن و پسامدرن، ما را در ارتباطهای مجازیمان، گیر انداخته، تجربه بیبدیلی است برای اینکه یکبار دیگر به خودویرانگی مجازیمان نگاه کنیم پیش از آنکه سرمایهداری و مصرفگرایی ویرانمان کنند…
نهم: «ملاقات با جوخه آدمکُش» فقط یک رمان نیست، که یک کارگاه آموزش داستاننویسی است برای هر داستاننویسی که میخواهد فراتر از داستانهای کلاسیک و مدرن بخواند، فکر کند، تجربه کند، کشف کند… و بنویسد.
دهم: «ملاقات با جوخه آدمکُش» فقط یک رمان نیست که بخوانیم و بعد تمام! ایگان در این رمان ما را به هزارتوی روایت میبرد، درگیرمان میکند، پسوپیشمان میکند، رهامان میکند… این رهاشدگی اوج لذت زیباشناسی است. ایگان در این رمان از زاویهدیدهای مختلف برای روایت قصهاش بهره میگیرد؛ تسلط او بر داستانگویی در فصلهای سیزدهگانه رمان، در کنار نثر تصویری و شاعرانهاش، موجبشده در هر فصل، یک لذت زیباییشناسانه هنری-ادبی ناب را تجربه کنیم.
یازدهم: ایگان از نخستین رمانش «سیرک نامریی» (1995) که برایش جایزه گوگنهایم را به ارمغان آورد تا چهارمین رمانش «ملاقات با جوخه آدمکُش» (2010) و بعد آخرین رمانش «منتهن بیچ» (2017)، کتاب به کتاب، ادبیات را درنوردیده است؛ از فرم تا ژانر. از نثر تا روایت، و درنهایت به خود ادبیات رسیده: ادبیات ایگانی.
دوازدهم: ایگان در «ملاقات با جوخه آدمکُش» به ما میگوید که میشود در عصری که مصرفگرایی و سرمایهداری (و تکنولوژی) بر همهچیز بشر غلبه کرده، از جمله موسیقی را به برزخ مرگ کشانده، هنوز میتوان گفت که رمان نمُرده! این را رمان «ملاقات با جوخه آدمکُش» فریاد میزند…
*روزنامهنگار و داستاننویس
4 نظر
ااا
اااا
نکته گو!
یک دلیل برای نخواندنش: ۱- ترجمه بد!
مهدی
من این کتاب را نخوانده ام، امّا بوده رمانی مثل «نظارت دقیق قطارها» اثر «بهامیل هرابال» که براثر ترجمه بد و سانسور، کاملا حیف شده است. امیدوارم این یکی آن گونه نباشد.
ناشناس
متاسفانه امروز مترجمین خوب و متعهد نداریم .فقط رقابتی کاذب برای خودنمایی و خودستایی در این عرصه باعث نابودی فرصت عشق به مطالعه کتابهای ترجمه گردیده است