این مقاله را به اشتراک بگذارید
گزارش روزانه سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر /۵
…و اینگونه عاقبت به خیر شدم!
حمیدرضا امیدی سرور
درست به نیمه جشنواره رسیده ایم و جشنواره ای که پرحاشیه شروع شد، اما آرام وبی سروصدا پیش می رود.
برخلاف تصور برخی که فکر میکنند تحریم های پیش از جشنواره آن را تحت تاثیر قرار داده، باید گفت که لااقل در سینما چنین اتفاقی نیفتاد و جشنواره به روال سالهای پیش کار خودش را پیش برده و استقبال تماشاگران هم از آن خوب بوده است. از این جهت شاید مهمترین حاشیه نیمه نخست جشنواره حکایت آرای مردمی و شک و شبهه به وجود آمده درباره درستی و شفافیت آن بود. سیمرغ بلورین مردمی هرسال بر اساس آرای اخذ شده از تماشاگران فیلمها و به انتخاب آنها معرفی و اهدا می شود. اما متاسفانه هنوز این رأی گیری از آن ساز و کار و ساختار حساب شده برخوردار نیست که حاصل آن در نهایت هرچه باشد بی حرف و حدیث توسط همه پذیرفته شود.
خانه سینما امسال هم متولی این بخش از جشنواره است و با تشکیل ستاد انتخاب فیلم برگزیده از نگاه مردم در جشنواره فیلم فجر، کار اخذ و شمارش آرای مردم را برعهده دارد. تا اینجای کار از فیلمهای زیر به عنوان پر طرفدار ترین فیلمها یاد شده: آبادان یازده ۶۰، دوزیست، شنای پروانه، روز بلوا، مغز استخوان، خوب بد جلف۲، درخت گردو، روز صفر و خروج، البته ترتیبی فعلا برای آنها در نظر گرفته شده است و ای کاش این توان اجرایی وجود داشت که لحظه به لحظه با آمار دقیق رقابت فیلمها در این بخش اعلام می شد. در این صورت نه تنها بعد رقابتی آن گرمای ویژه ای به جشنواره می بخشید، بلکه اگر و اماهای کنونی هم از حاشیه و متن آن زدوده می شد.
در روز پنجم جشنواره و در سالن رسانه های گروهی، تنوع خوبی در مورد فیلمها وجود دارد. یک فیلم اجتماعی به نام «تا مغز استخوان»، یک فیلم سیاسی و انتقادی با نام «روز بلوا» و دست آخر هم یک کمدی مفرح مثل «خوب بد جلف ۲» که سرحال و با نشاط پردیس ملت را به سمت خانه ترک کنیم و پس از مختصری استراحت آماده شویم برای شب بیداری لازم برای رساندن گزارش جشنواره برای روز بعد!
**
« مغز استخوان» کاری است از حمیدرضا قربانی که پیش از ساختن فیلم «خانهای در خیابان چهل و یکم» به واسطه سابقه همکاریاش با اصغر فرهادی شناخته می شد. تاثیر این همکاری را آشکارا در «خانهای در خیابان چهل و یکم» میشد مشاهده که در مجموع فیلم قابل قبولی بود و این تاثیر پذیری هم بازتاب کم و بیش مثبتی در این فیلم پیدا کرده بود و می شد آن را با امید تسلط بیشتر فیلمساز و پیدا کردن راه خود در آثار بعدی اش پذیرفت.
تماشای « مغز استخوان» نشان از این واقعیت دارد که این امیدواری ها بیهوده نبوده، اگرچه فیلم قبلی قربانی اثری شسته و رفته تر از فیلم تازه اوست؛ هم در انسجام فیلمنامه و هم پرداخت سینمایی آن. قربانی در «تا مغز استخوان» سنگ بزرگتری برداشته و کار دشنوارتری هم پیش رو داشته است.
فیلمی پر از بازیگران شناخته شده و مستعد که حضورشان هم به فیلم کمک می کند و هم فاکتوری است برای دیده شدن بهتر آن. «تا مغز استخوان» شروع خوبی دارد و در آغاز بیشتر یک ملودرام خانوادگی جلوه می کند. حکایت در گیری پدر و مادری با بیماری دشوار فرزندشان. اما با جلو رفتن فیلم این موقعیت داستانی تقریبا آشنا، رفته رفته شاخ و برگهایی پیدا می کند که هم جلوه ای تازه به داستان داده و هم اینکه ابعاد اجتماعی گرایانه پررنگی به آن می بخشد.
اما این خرده روایت های فرعی که از جذابیت های فیلم محسوب می شود، چنان زیاد به تنه اصلی فیلم افزوده شده که در ادامه فیلم برای جمع و جور کردن آن گویی فیلمساز دچار دشواری شده و حتی آن موقعیت داستانی آغازین فیلم را هم تحت الشعاع خود قرار می دهد.
قربانی در این فیلم نیز همچنان تحت تاثیر فرهادی است و میکوشد به سبک و سیاق او کار کند. این را در جزئیات فیلمنامه و چگونگی چفت و بست حوادث و استفاده از جزئیات در پیچ و خم های داستانی و نهایتا روایتی رئال از بحرانهای شکل گرفته در روابط انسانی شاهد بود. اما به نظر می رسد زمان آن رسیده که قربانی آموخته های خود را پشونه خلق فیلمی با امضای خودش کند. ما یک اصغر فرهادی خیلی خوب داریم، بی شک اگر دو تا شوند، دومی دیگر لطف اولی نخواهد داشت! قربانی توانایی ساخت فیلمهای بهتری را دارد، بخصوص اگر راه خود را پیدا کند و حواسش به نسبت میان ظرف و مظروف هم باشد و آنقدر ایده خرج یک فیلم نکند که جمع جور کردن آن در ظرف یک فیلم ناممکن جلوه کند.
**
«روز بلوا» ساخته بهروز شعیبی یک درام سیاسی است که دستمایه اصلی داستان آن میتواند توجه مخاطب امروز را (با توجه به فضای سیاسی موجود) جلب کرده و از این منظر تماشاگر را مشتاق به دنبال کردن قصه کند. بهروز شعیبی صرف نظر از میزان توفیقی که در این فیلم کسب کرده، هوشمندی آن را داشته که سراغ موضوعی برود که به شدت حرف زمانه است. حکایت فساد و نسبت آن با قدرت سیاسی در چند سال اخیر همواره بحث میان مردم و حتی خودسیاست مردان بوده است.
بهروز شعیبی در نگاه نخست به شکلی جسورانه پا در این حوزه ملتهب گذاشته و داستانی در باره زد و بندهای اقتصادی و فساد پشت پرده مناسبات سیاسی را به فیلم بدل کرده است. هرچند که برخی معتقدند تنها تعداد انگشت شماری از فیلمسازان امکان پرداختن به چنین مضامینی را دارند و در مورد دیگران چنین دستمایه هایی می تواند به عدم امکان نمایش این فیلمها بینجامد.
در این روزگار رسانه های ارتباط جمعی جدید و قابلیت های فضای مجازی برای بازتاب دادن و نشر سریع و گسترده اخبار، امکان مهار و سرپوش گذاشتن روی فسادی سیاسی و اقتصادی را ناممکن ساخته است . این ویژگی اگر چه از جنبه های دموکراتیک نهفته در ذات رسانه در عصر پسامدرن محسوب میشود اما به واسطه آمیختگی تفکیک ناپذیر دروغ و واقعیت در اخبار منتشر شده در فضای مجازی ناهنجاری ها و تبعات گریز ناپدیری را نیز به دنبال خود داشته است. داستان «روز بلوا» از چنین اوضاع و احوالی سخن میگوید.
یک روحانی جوان، خوشنام و امروزی که به دلیل حضور در برنامه های تلویزیونی به عنوان چهرهای آشنا و البته پاکدست شناخته میشود. یکباره خود را در میان بحرانی جدی مییابد که با توجه به صداقت و درستی رفتار فردی و اجتماعی اش اصلا انتظار آن را نداشته است. برادرش ناپدید شده و انبوهی از زد و بندهای مالی به او نسبت داده می شود که روحانی نیز ناآگاهانه درگیر آن شده است.
اخباری در این باره به سرعت در فضای رسانه های ارتباط جمعی منتشر می شوند که تصویر او را نزد دیگران مخدوش و سیاه میکند. حقیقت و شایعه چنان در هم آمیخته میشوند که روحانی جوان را دچار آشفتگی و تردید درباره آدمهای پیرامونش می کند. تردیدی که مخاطب نیز پابه پای شخصیت اصلی فیلم گرفتار آن میشود. این ماجرا رفته رفته حتی به زندگی خصوصی روحانی نیز کشیده میشود و..
نگاه فیلمساز به موضوع و جمع بندی نهایی او از ماجرا با عاقبت بخیری فرد بیگناه (که ما برای لو نرفتن قصه فیلم بدان اشاره نمی کنیم!) نکتهای است که برخی آن را پاشنه آشیل فیلم و ضامن نزدیک شدن به چنین مضامینی محسوب می کنند. اما اگر خیلی دچار بدبینی نباشیم همین که فیلمساز با رفتن به سراغ چنین سوژه ای، تابوی پرداختن به این حوزه ملتهب راشکسته و راه را برای وارد شدن نگاه های دیگر نیز هموار تر ساخته، امتیازی برای «روز بلوا» و سزندهاش به حساب می آید. همچنین نمی توان از توفیق نسبی شعیبی در روایت پرکشش چنین زد و بندهایی، آن هم با داستانی برخوردار از شاخ و برگهای بسیار که کم و بیش منسجم در فیلمنامه پرورش یافته و با بازی های خوب و پرداخت سینمایی قابل قبولی ارائه شده، صرف نظر کرد.
**
«خوب بد جلف ۲» با عنوان فرعی ارتش سری، ادامه ای است برای یک کمدی مفرح و موفق در گیشه که تقریبا براساس همان مولفه هایی که در قسمت نخست فیلم بکار گرفته شده و جواب هم داده بود، ساخته شده است. همانند حضور دوبازیگر اصلی فیلم گرفته تا الگوی فیلم در فیلم برای روایت قصه، حضور شخصیت های واقعی با نام های خودشان در فضای درونی فیلم که تا اندازه ای فانتزی و سینمایی شده است، استفاده از شوخی هایی از جنس فیلم قبلی و با اجرایی به همان سبک و سیاق و حتی تکیه کلامهایی که در فیلم نخست تکرار و بدل به موتیفی برای ایجاد لحظه های کمیک شده بودند و…
اما این بدان معنا نیست که با فیلمی تکراری و فاقد جذابیت روبه رو هستیم. پیمان قاسم خانی که سالها تجربههایی موفق را به واسطه جذابیت فیلمنامه هایش برای دیگران رقم زده است، در فیلمی که خودش کارگردانی آن را برعهده دارد، می داند چگونه تماشاگر را پای فیلم بنشاند، بخنداند و با فیلم همراه کند و در عین حال با یکسری تمهیدات، به مسائل سیاسی و گاه اجتماعی ارجاعاتی بدهد که وزن شوخی های فیلم را بالا ببرد و فیلمش یک کمدی کم مایه و جلف جلوه نکند.
زوج بامزه پژمان جمشیدی و سام درخشانی در «خوب بد جلف»به عنوان دو بازیگر محبوب ولی بی دست و پا که سادگی شان به بلاهت پهلو می زند، در قسمت نخست فیلم طعمه ای بودند تا پلیس یک باند قاچاقچی و جنایتکار را دستگیر کنند؛ در بخش دوم فیلم، این دو بازیگر توسط نیروهای آمریکایی به عنوان پوششی برای فعالیت های جاسوسیشان در قالب گروهی برای فیلمسازی به کار گرفته می شوند.
سادگی کودک وار آنها، سروکله زدنشان با یکدیگر و دیگران؛ شوخی های خنده داری را تدارک دیده است که بی تردید می توانآنها را ضامن موفقیت «خوب بد جلف» قسمت دوم محسوب کرد. آگاهی قاسم خانی از جواب دادن دوباره این فرمول موفق باعث شده این بار فیلم خود را درجایی تمام کند که مخاطب در انتظار ساخت و نمایش خوب بد جلف ۳ را نیز باشد.
این میزان اعتماد به نفس شاید از منظر گیشه مو لای درزش نرود اما از منظر روایی باعث شده مخاطب با فیلمی نصف و نیمه روبه رو باشد. «خوب بد جلف۲» در جایی تمام می شود که هنوز ته این قصه بسته نشده و تکلیف داستان و همچنین سرانجام کار شخصیت هایی که در قسمت دوم وارد داستان شده اند، معلوم نشده است. گویا در «خوب بد جلف۳» قاسم خانی برای عاقبت به خیری در بیشتر گیشه تصمیم گرفته به جای دو شخصیت اصلی کل کستینگ بازیگران و نقشهایشان را یکجا مورد استفاده قرار دهد!