این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
موسی نثری همدانی: پیشگامی در رمان، میانه روی در نثر*
دکتر عبدالله نصرتی**
برای حوزهی ادب معاصر یک دورهی صد ساله را می توان در نظر گرفت؛ ادب معاصر حاصل جریان ادبی و فرهنگی دورهی مشروطه است که دورهای فرخنده و پرتب وتاب بود و در دل خود ادبیات زنده و پویا و جوشنده ای را پدید آورد که با تار و پود جامعه ای پویا در هم تنیده بود. ادبیات دوران انقلاب مشروطیت نیز روییده و بالیده در بستر ادب و شعر دورهی بازگشت ادبی است.
دورهی بازگشت ادبی از پایان قرن دوازدهم شکل گرفته است و با توجه به نامگذاری آن رویکرد به گذشته دارد. سبک های خراسانی و عراقی و گاهی آمیخته ای از آن دو، دربارهی جریان ادبی دورهی بازگشت دیدگاه ها غالباً منفی است و کارآیی و آفرینندگی ادبی این دوره سخت مورد ایراد و انتقاد قرار گرفته است. روی هم رفته این دوره، دورهی تکرار و تقلید از گذشتگان قلمداد می شود چنان که ایجاد کننده این تصور باش که به راحتی می توان از شعر و ادب آن و نیز شاعران و پدیدآورندگان این دورهی ادبی چشم پوشید؛ اما واقعیت این است که این دوره از آفرینش های ادبی نسبی خالی نیست و این داوری منصفانه نمی باشد. بویژه در حوزهی نثر و عرصهی غیر شعری، دورهی تحول آفرینی است و گام های امیدوار کننده ای به سوی آینده برداشته شده و نثر فارسی به تدریج از دورهی آشفته و تیرهی دورهی صفوی فاصله گرفته است. تحول در نثر فارسی که از دورهی قائم مقام فراهانی آغاز شده بود، به تدریج در شیوهی نثر افراد مختلف نظیر فاضل خان گروسی و عبداللطیف طسوجی و دیگران، شکل و شمایل خاصی پیدا کرد و با توجه به تحولاتی که در سطح و عمق جامعه صورت گرفت، به سوی هیأت جدیدی از شیوهی خاص حرکت کرد. ارتباط گسترده با کشورهای خارجی بویژه کشورهای اروپایی، مشاهدهی پیشرفت های سیاسی، اقتصادی و نظامی دیگران، افزایش روزنامه ها، رفتن گروه دانشجویان به خارج، ترجمهی کتابهای مختلف، تأسیس دارالفنون، نشر و توسعهی چاپ، نوشته شدن سفرنامه ها، نشر مجلات مختلف، این تحول و حرکت همه جانبهی فرهنگی را سرعت بخشید.
دکتر پرویز ناتل خانلری در خطابهی خود در نخستین کنگرهی نویسندگان ایران در سال ۱۳۲۵ تحولات ادبی قرن اخیر را دورهی برتری نثر شمرده است. او اذعان می کند که نمی خواهد قدر شعر را پایین بیاورد و انکار کند؛اما هیچ یک از ادوار ادبی را « این قدر پرمحصول و برومند» نمی داند و یکی از علت های آن را تنوع مطالب ذکر می کند. چرا که در دورهی سابق، نثر صرفاً در خدمت تاریخ و اخلاق و گاهی فلسفه بوده، اما در دورهی معاصر دامنهی نثر، وسعت گرفته و تنوع یافته و از مسائل سیاسی و اجتماعی و افسانه سرایی و علوم جدید و انتقادهای اجتماعی به صورت جد و هزل و تعریض و تصریح، بحث به میان آمده است.(۱)
در تحول نثر از جمله عوامل تأثیرگذار، نشر روزنامه ها و مجلات ادبی در داخل و خارج از ایران، نهضت ترجمه، افزایش روزنامه های معتبر نظیر روزنامهی«نوبهار» به مدیریت ملک الشعرای بهار و «ارمغان» به مدیریت وحید دستگردی، این حرکت را سرعت بخشید. علاوه بر نشر وتوسعهی روزنامه در داخل ایران، در خارج نیز بعد از جنگ جهانی اول مجلاتی منتشر می شد و تحول ادبی را سرعت می بخشید؛ از جمله روزنامهی«کاوه» که در برلن آلمان منتشر می شد و ابتدا بیشتر رنگ سیاسی داشت و بعدها شیوهی ادبی آن تقویت شد و نیز مجلهی «ایرانشهر» به مدیریت حسین کاظم زاده که باز هم در برلن انتشار می یافت.
عامل دیگری که مسیر نثرنویسی را در ایران هموار کرد تلاش کوشندگان فرهنگی و بستر سازان مشروطیت در خارج از ایران بود؛ افرادی نظیر عبدالرحیم تبریزی (طالبوف)، زین العابدین مراغه ای میرزا ملکم خان و … در جهت سادگی نثر فارسی گام های مثبتی برداشته و در ترجمهی کتاب های غربی نیز بیشتر بنای کار بر سادگی و انتقال آسان مفاهیم به مخاطب دنبال می شد. همهی این فعالیت ها را می توان به منزلهی بسترسازی و ایجاد زمینهی مناسب برای نثرنویسی فارسی مطرح کرد. ترجمهی کتاب های غربی در تحول نثر فارسی تأثیر انکار ناپذیری داشت. « داستان هایی که از زبان های دیگر ترجمه می شد، خاصه به سبب تازگی و تنوع و هنرمندی که در نقل روایات به کار رفته بود، سال ها یگانه وسیلهی تفنن و تفریح ایرانیان بود و نسخه های آن دست به دست می گشت.»(2) و رغبت مردم به داستانها و افسانه ها، مترجمان را به ترجمهی بیشتر تشویق می کرد.
از کتاب های تأثیرگذار در زمینهی داستانی، کتاب «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی بود».« نویسندهی این کتاب جیمز موریه انگلیسی{است}که میرزا حبیب اصفهانی آن را به فارسی برگردانده است، این ترجمه که به درستی از بهترین نمونه های نثر فارسی در قرن سیزدهم است، دارای ارزش های ادبی و هنری فراوانی است که حکایت از تسلط و چیرگی میرزا حبیب بر ادب و فرهنگ ایرانی می کند و گزینش لغات و پیوند واژه ها و زیبا آفرینی های بلاغی در نثری که میرزا حبیب در کتاب حاجی بابا رعایت کرده است تا آنجاست که بعضی ها گمان می کردند که جیمز موریه کتاب حاجی بابا را به انگلیسی ترجمه کرده است».(3)
این ترجمه ها و نیز تألیفاتی از قبیل سیاحتنامهی ابراهیم بیگ، سفینهی طالبی و مسالک المحسنین و… راه رمان نویسی و داستان نویسی نوین را به روی جریان های ادبی ایران می گشاید. البته گذشتهی داستان نویسی ایران، گذشتهی پرباری است منتها در هر دو حوزهی نظم و نثر. داستان های منظوم نظیر داستان های شاهنامه، داستان ویس و رامین، داستان های نظامی و داستان سرایان حلقهی نظامی و پیروان او در ایران و هند و در عرصهی نثر، قصه های منثوری همواره در ادب فارسی وجود داشته؛ نظیر اسکندرنامه، سمک عیار، طوطی نامه و حمزه نامه و… با یادآوری اینکه ساختار داستان های منظوم و منثور ایران با شیوه های رمان نویسی و داستان نویسی غرب تفاوت ها داشت؛ اما ترجمهی داستان های غربی انگیزه های جدیدی را در نویسندگان ایران ایجاد کرده است که چون در آغاز از شیوه ها و اصول و قواعد رمان و داستان اطلاع کافی نداشتند، کاستی ها و ضعف ها در داستان نویسی به بار آمده است. هدف از نوشتن آن ها بیشتر انتقاد از وضع اداری و اجتماعی ایران بوده و از جنبه های هنری فراونی که بعدها در آثار داستانی ایران پیش آمده به دور بوده اند؛ اما از جهتی چون در عرصهی ادبیات داستانی نوعی پیشگامی به حساب می آمده، ارزش خاص خود را دارند.
نخستین رمان های تألیف شده در ایران در دوران جدید، رمان هایی هستند که می توان آن ها را رمان های آموزشی و تاریخی نامگذاری کرد. در این دورهی تاریخی تحت تأثیر نفوذ و استیلای استعمار غرب، احساسات ملی در ایران تبلیغ می شد و تا حدی نیز به افراط کشیده شده بود و نخستین نویسندگان این گونه داستان ها و رمان ها بیشتر، نوشته ها و نوآوری های خویش را با تکیه بر گذشتهی باستانی کشور می آراستند. بی شک زورگویی ها و بهره کشی های استعمار غرب، به خصوص انگلیس و روس در ایجاد این انگیزه ها نقش عمده داشته و ایستادگی و مقاومت جمعی در برابر آن ها در اینگونه نوشته ها و نیز در سروده های شاعران زمان، خود را نشان می داد.
همان گونه که ذکر شد نخستین نمونه های ایجاد شده در عرصهی رمان نویسی، رمان های تاریخی هستند که بیشتر از حوادث تاریخی گذشته بهره می گیرد؛ اما متاسفانه تاریخ نگاری ما هم در گذشته ضعف ها و کاستی هایی داشته و حوادث مردمی و اجتماعی در آن کمتر به صورت جدی منعکس شده است. با توجه به این ضعف ها و نارسایی ها «به خوبی روشن می شود که نویسندگان داستان های تاریخی مانند خسروی و شیخ موسی و دیگران که منابع محدودی برای تحقیق و مطالعه در دست داشته اند، چه تهور بزرگی به خرج داده و چه کار صعب و دشواری را به عهده گرفته اند.»(4) موضوع رمان های تاریخی«تماماً از تاریخ ایران گرفته شده و قهرمانان آن ها معمولاً از چهره های معروف تاریخی به شمار می روند.»(5) در رمان تاریخی، نویسنده، وقایع تاریخی را کم و بیش دگرگون می کند و آن را با تخیلات می آمیزد؛ با خیال انگیزی در جاذبه و گیرایی نوشتهی خود می افزاید و خواننده را به پیگیری حوادث تشویق می کند.
دربارهی «شیخ موسی نثری کبودرآهنگی(همدانی)» در منابع مختلف اشاراتی صورت گرفته که حجم این اشارات گاهی بسیار کوتاه و فشرده است. از جملهی افراد و منابعی که دربارهی کتاب «عشق و سلطنت» او اشاراتی مطرح کرده اند: ادوارد براون در «تاریخ ادبیات ایران»، یحیی آرین پور در کتاب «از صبا تا نیما»، محمد استعلامی در«بررسی ادبیات امروز ایران»، محمد حقوقی در «مروری بر تاریخ ادب و ادبیات امروز ایران» و … اما جامع همهی این بحث ها و اشارات پراکنده را می توان در نوشته ها و یادداشت های پرویز اذکایی دید. شناساندن تاریخ همدان و مشاهیر برخاسته از آنجا از موضوعاتی است که همواره در نوشته های استاد اذکایی جای برجسته ای دارد. روشن ساختن گوشه های تاریک از زندگانی بزرگان ادب و اندیشهی همدان، بیش از دیگر محققان مدیون و مرهون تلاش های وی است. در مورد شادروان موسی نثری نیز نوشته ها، نقدها، ارزیابی ها و تحلیل های این فرهیختهی نامدار، شایستهی تمجید و تحسین است. من پژوهش های آقای اذکایی را ارزشمند، علمی، تحقیقی و منصفانهیافتم. عنوان های بایسته و زیبا نسبت به مرحوم موسی نثری در نوشته های آقای اذکایی هست که جنبه های وجودی و شایستگی های موسی نثری را در خود متبلور ساخته است: «فاضل ترقی خواه، روزنامه نگار میهن دوست، رمان نویس تاریخدان، شارح ادب پیشه، فرهنگی بنیادگر، رئیس معارف پرور، ریاضیدان نوآور» این صفات هرکدام هوشمندانه و به جا به کار برده شده و ابعاد وجودی موسی نثری را به نمایش گذاشته است. زندگینامهی دقیق و علمی و ادبی موسی نثری در جزوهی مختصر «غمام و نثری» به قلم جناب اذکایی منعکس شده و من لزومی نمی بینم آن مطالب را تکرار کنم؛ اما به جا می دانم که صفت های مطرح شده از جانب ایشان در باره شخصیت موسی نثری را اندک توضیحی بدهم.
فاضل ترقی خواه: در مناطق مختلف کشور حتی در روستاهای دور افتاده، افراد فاضل فراوانی بوده اند که خود را وقف علم و فضیلت کرده اند و در مسیر خود سازی گام های استواری بر داشته اند و آثار ارزشمندی از خود بهیادگار گذاشته اند؛ اما گاه چنان در حوزهی علوم موروثی و سنتی غرق شده اند که به واقع از پیرامون خود غفلت کرده اند، یا به سبب استغراق در علم مورد نظر توجهی به جوانب خود نداشته اند؛ اما انگشت شمار بوده اند کسانی که از فضیلتی برخوردار باشند و در عین حال جامعه گرا و جمع گرا بوده باشند. هم اکنون نیز می توانیم نمونهی این افراد فاضل را در مجامع علمی و دینی مشاهده کنیم که نسبت به حوادث محیط اجتماعی خود حساسیت زیادی نشان نمی دهند. بدین ترتیب فاضل ترقی خواه شایستهی افرادی مثلاً شبیه سید جمال اسد آبادی خواهد بود که غم بزرگ عقب ماندگی شرق را می خورد و همواره پیشرفت امت اسلامی را در افق دید خود دارد. مرحوم موسی نثری نیز با حساسیت هایی که نسبت به سیاست داخلی و بینالمللی از خود نشان داده، به راستی شایستهی عنوان فاضل ترقی خواه است.
روزنامه نگار میهن دوست: روزنامه در تاریخ دویست سالهی اخیر کشور ما نقش بسیار موثری را بازی کرده است، بیداری ایرانیان و تلاش آنها برای رسیدن به پیشرفت های علمی و اجتماعی در عصر جدید، بیشتر از هر عاملی مدیون پدیدهی روزنامه نگاری است و از روی انصاف روزنامه نگاری و روزنامه نگاران در این کشور، در صف نخست مبارزان راه آزادی و پیشرفت کشور بوده اند و در این راه شهیدانی نظیر میرزا جهانگیر خان شیرازی صور اسرافیل را تقدیم آزادی کرده اند. البته روزنامه هایی نیز آتش بیار معرکه و نفاق و اختلاف بودند که حسابشان جداست اما با توجه به مقاله های مترقی مرحوم نثری با حجم اندک در آن محدودهی زمانی و مکانی به واقع می توان او را روزنامه نگار مترقی و میهن دوست خطاب کرد. حال ممکن است انسان، با هوش و فراست بالا، گاه به سبب پیچیدگی های سیاست جهانی موضع گیری هایی داشته باشد که قابل نقد باشد، اما این موارد در سابقهی روزنامه نگاری کسی خدشه ای وارد نمی کند.
شارح ادب پیشه: به عنوان یک معلم ادبیات در سطح دانشگاه که سال ها مثنوی تدریس کرده ام و با پیچیدگی ها و عظمت فکری و وسعت اندیشهی مولانا تا حدی آشنا هستم ، خبر دارم که در شرق و غرب عالم چه انسان های شاخصی با مدارج علمی و عرفانی بالا آن هم در سال های پربار عمر خود به حوزهی مثنوی وارد شده اند و ده ها سال از عمر خود را با همهی ذخیره های ذهنی صرف توضیح و تفسیر و تحلیل مثنوی کرده اند، بزرگان و قله هایی نظیر استاد فروزانفر، دکتر زرین کوب، دکتر شهیدی و… در داخل و بزرگانی نظیر رینولد نیکلسون، آن ماری شیمل، چیتیک و … در خارج، این توانمندی موسی نثری و کار او در زمینهی به نثر در آوردن مثنوی معنوی برایم ارزش وافری دارد و اصل ورود جسورانهی او را به حوزهی مثنوی با تکریم و احترام می نگرم و توفیق نسبی او را در این حوزه بسیار عظیم می شمارم. امروز اگر در زمینهی مثنوی کسی موفقیتی کسب کند، موجب شگفتی نخواهد بود؛ زیرا دربارهی دنیای مثنوی و حوزهی فکری آن حتی جنبه های روانی و فقهی و دینی و اجتماعی مثنوی گام های استواری برداشته شده است؛ اما ورود به دنیای پر رمز و راز مثنوی در هشتاد سال پیش، از روی انصاف، جرأت و توانایی علمی و معنوی و عرفانی می طلبد.
فرهنگی بنیانگذار: این صفت هم شایستهی موسی نثری است. البته بزرگان اندیشه و علم ما وجودی لبریز از فرهنگ ناب اسلامی داشتند؛ اما اینکه در دوران جدید با توجه به نقش گستردهی آموزش و پرورش در بالندگی جامعه ها، کسی بتواند پیشرفت های علمی دنیای امروز را با اصالت های فرهنگی و اسلامی و سنت های دیرین جامعه پیوند بدهد، به گونه ای که هم پیشرفت های علمی دچار وقفه نگردد و هم ارزش های فرهنگی و دینی، حفظ و تقویت شود، کاری است دشوار و از عهدهی هر کسی ساخته نیست. اینکه دشواری این پیوند و هماهنگی در طول دویست سال اخیر گاه چه ناکامی ها به بار آورده است و چه انسان های نخبه ای گرفتار ستیز سنت و نوآوری شده اند، اما توفیق نثری در مدیریت های آموزشی خواه در ایجاد و استمرار مدارس، خواه در مدیریت های کلان آموزش و پرورش، به حق به او چهره ای استثنایی می بخشد و ما را وامی دارد که او را یک اهل فرهنگی نو آور و بنیانگذار و رئیس معارف پرور بخوانیم.
اما بعد ریاضی دانی موسی نثری و ابداعاتی که در این راه ایجاد کرده که گاه شگفتی ریاضی دانان زمان را سبب شده به حق او را صاحب جایگاه خاص کرده و می توان نثری را از وارثان حقیقی اندیشمندانی نظیر خیام، خواجه نصیر توسی و بابا افضل کاشانی و نظایر آنان، البته در مقیاسی محدودتر قلمداد کرد؛ وجود نثری جامعیت این اندیشمندان پیشین را به نوعی برای ما تداعی می کند.
می توان با اطمینان گفت که آقای اذکایی همهی منابعی را که راجع به مرحوم موسی نثری نوشته شده، از نظر گذرانده و آن ها را سنجیده و ارزیابی کرده و مورد استناد قرار داده و مدیریت او را بر نهادها و اداره ها ذکر کرده و از همه مهمتر به روزنامه ها و مجلاتی که نوشته ها و مقالات نثری در آن ها نشر یافته، مراجعه کرده و آثار او را شناسانده است. اگرچه در یکی دانستن تاریخ غیرت و عشق و سلطنت و نیز در برخی نقدها و بررسی ها مورد اعتراض فرزند مرحوم نثری قرار گرفته و یا برخی از موضع گیری های سیاسی نثری را نپسندیده اما همواره « ترقی طلبی، معارف خواهی، علم دوستی و جهل ستیزی آقا شیخ موسی را » بی حد و حصر می داند(۶) بویژه از این که نثری در آن محدودهی زمانی در نوشته ها آشنایی خود را با فلسفهی تاریخ نشان داده است، مورد ستایش آقای اذکایی قرار گرفته است.
پیشگامی مرحوم نثری در نوشتن رمان البته فقط ستایش همشهریان خود را برنیانگیخته، بلکه مورد استناد و تمجید دیگران نیز قرار گرفته و نقطه های قوت و ضعف آن طرح و بررسی شده است. ادوارد براون شاید نخستین فردی است که این کتاب را مورد ارزیابی قرار داده: « عشق و سلطنت، رمانی تاریخی دربارهی عهد کوروش … به سال ۱۳۳۴ه.ق پایان یافت و به سال ۱۳۳۷ ه.ق در همدان به چاپ رسید. عنوان آن عشق و سلطنت است و نویسنده اش شیخ موسی{نثری}نامی است که مدیریت مدرسهی دولتی «نصرت» را در همدان عهده دار بود … در مقدمهی کتاب آمده است که « آن نخستین رمانی است که در ایران به سبک رمان های اروپایی نوشته شده است و می توان گفت اولین رمانی است که در ایران با اسلوب مغرب زمین تالیف شده » هدف نویسنده این بوده که رمانی تاریخی بنویسد؛ ولی اسامی خاص کتاب عموماً به تلفظ فرانسه نوشته شده، نه به شکل فارسی باستان؛ مثلاً « میترادات »( که صحیح آن مهرداد است)، « اگباتان » ( اگباتانا که همان هاگماتانا یا همدان قدیم است )، « اگرادات »، « ایسپاکو » (اسپاکو )، … (کامبوجیا) به شکل «کامبوزیا»… توصیف های طولانی صحنه ها، قهرمانان داستان و دیالوگ های فراوان در متن کتاب ظاهراً باید تقلیدی از نمونه های اروپایی باشد. خود داستان که مضمون آن هم عشق است و هم جنگ، اگرچه زیاد جذاب و تکان دهنده نیست ولی قابل خواندن است؛ ولیکن پر از تاریخ سنوات، یادداشت های مربوط به باستان شناسی و اساطیر است و در آن مباحثات کسل کننده ای داخل شده که اکثراً بر اساس اطلاعات داده شدهی هرودوت و اوستا است…»(7)
دیگران نیز مطالب ادوارد براون را با افزایش ها و کاستی ها ذکر کرده اند؛ مثلاً یحیی آرین پور در جلد دوم کتاب«از صبا تا نیما » تقریباً همین مطالب را با مختصر تغییرات و نقدها ذکر می کند:« این رمان عشق و سلطنت یا فتوحات کوروش کبیر نام دارد، نویسنده شالودهی کار خود را بر آن نهاده است که رمانی تاریخی و آموزشی به وجود آورد که عهد با عظمت کوروش سر سلسلهی خاندان هخامنشی را در نظر خوانندگان زنده کند. مطالب قسمت تاریخی، مبتنی بر روایات داستانی هرودوت مورخ یونانی است؛ بدین معنی که نویسنده از تاریخ هرودوت، فصل تاسیس امپراتوری پارس ( بند ۱۰۷-۱۳۰) را عیناً اقتباس و اساس کار خود قرار داده و گاهی اطلاعاتی از اوستا یا تالیفات فرانسوی دربارهی تاریخ سلسلهی هخامنشیان بر آن افزوده است… داستان، زیاد جالب و سرگرم کننده نیست و در حقیقت مقالهیا رساله ای است تاریخی که اعداد و سنین و یادداشت های مربوط به آثار عتیقه و روایات افسانه ای و ملاحظات مطول تاریخی بر حجم آن افزوده است … نویسنده جهد بلیغ دارد که در ذکر وقایع تاریخی دچار اغلاط و اشتباهات فاحش نگردد و بسیار مقید است که تاریخ وقایع و نام اشخاص و امکنه را با نهایت دقت و به چند صورت ضبط کند… با این حال جای تاسف است که نام های ایرانی را همه جا به صورت فرانسوی آن می آورد و زحمت آن را بر خود هموار نمی کند که هیاتی از این نام ها را که برای خوانندگان ایرانی مانوس تر است ذکر کند و عجب آن که نویسنده در یک چنان اثری که مربوط به روزگاران باستانی است و قاعدتاً بایستی به قدر مقدور از لغات و اصطلاحات اصیل فارسی مشحون باشد، هیچگونه علاقه ای به استعمال لغات اصیل پارسی و ترک لغات عربی که قرن-ها بعد به زبان فارسی راهیافته است ابراز نمی کند … در خلال داستان به شیوهی قصه های قدیم به مناسبات مقال اشعاری از سعدی و شعرای دیگر ایران که قرن ها پس از آن تاریخ زیسته اند، گنجانده شده است؛ حتی از آوردن شعر ترکی نیز خودداری نمی کند … توصیف مناظر و مجالس و اشخاص و گفتگوها، آشکارا تقلید ناشیانه ای از نمونه های اروپایی است و مجموعاً رمان ارزش هنری چندانی ندارد؛ ولی چون یکی از نخستین آثار فارسی از این نوع است قابل توجه می باشد.»(8)
می توان گفت رمان مرحوم موسی نثری یک حد واسط بین قصه ها و داستان های منظوم و منثور کلاسیک و داستان نویسی و رمان نویسی نوین است و ارزش خاص ادبی و هنری بینابینی دارد. ارزشگذاری هنری و داستانی و ادبی «عشق و سلطنت» باید با توجه به حوزهی زمانی آن صورت بگیرد و با رمان های معاصر که تجربهی موفق داخلی و خارجی نود ساله را پشت سر گذاشته اند، مقایسه نشود؛ در این صورت درجهی نو آوری و جسارت نویسندهی آن خود را نشان دهد. به علاوه، این رمان جایگاه سروده های نیمه سنتی نیما و شاعران معاصر را دارد(مثلاً افسانهی نیما) که حد واسط شعر کلاسیک و شعر نوین به شمار می رود و کاملاً روشن است که هر دو نوع در عرصهی شعر و ادبیات داستانی چه نقش مهمی را در پیوند بین شیوهی کلاسیک و شیوهی مدرن ایفا کرده اند.
خلاصه رمان عشق و سلطنت
خلاصه رمان: میترادات(چوپان سلطنتی و فرزندش اگرادات) در مرتع های شمال همدان مشغول چراندن گوسفندان شاهی هستند. پسر جوان ضمن یاری پدر، تعلیمات خاص و آموزش های لازم را می بیند. او مشغول دادن امتحان به معلم خود هست که به حضور شاه احضار می شود و مورد بازخواست قرار می گیرد؛ چرا که دستور تنبیهیکی از فرزندان امرا را صادر کرده است. در جواب بازخواست شاه، بی باکانه پاسخ های مستدل و منطقی می دهد و شاه به اصل و نسب او بدگمان می شود و این راز افشا می گردد که او نوهی پادشاه است که از مرگ نجات یافته است. به طور اتفاقی با دختر یکی از بزرگان برخورد می کند و بین آنان رابطهی دلدادگی ایجاد می شود. نامزد شاهزاده خانم در صدد کشتن کوروش برمی آید اما موفق نمی شود و کوروش با شناخت پدر و مادر تصمیم می گیرد که به پارس فراری شود و از محبوبش جدا و از همدان عازم فارس می شود. در پازارگاد که امور را سامان داده است خبر کشته شدن پسر هارباکس را می شنود و او را به اکباتان برای رهبری شورش دعوت کرده اند. او با روسای قبایل هفتگانه مشورت می کند و سعی می کند تایید موبدان زردشتی را هم در اختیار داشته باشد. از طرفی سیاگزار( فرزند پادشاه ماد) به طرف کشور لیدی می رود. در نزدیکی سارد هنگام استراحت، دختری را از غرق شدن نجات می دهد و شیفتهی او می شود. دختر، برادر زادهی پادشاه لیدی است و نامش ژوپیتر است. سیاگزار در ورود به دربار لیدی با پدر ژوپیتر که برادر پادشاه است ملاقات می کند و مورد تحسین او قرار می گیرد. در مهمان خانهی آردیات، سیاگزار و ژوپیتر به هم اظهار عشق می کنند و سیاگزار به ماد برمی گردد تا مقدمات خواستگاری خانواده را فراهم کند. از فصل شانزدهم کتاب لشکرکشی کوروش به ماد فراهم می شود و پادشاه ماد، هارباکس را به فرماندهی لشکر برای جلوگیری از کوروش تعیین می کند.اما هارباکس با تمام سپاهیانش به کوروش ملحق می گردد و آرتمبارس هم با کوروش جنگ جدی نمی کند و خود آزیدهاک فرماندهی لشکر را عهده دار می گردد اما از کوروش شکست می خورد و به هگمتانه عقب نشینی می کند و شهر به تصرف سپاهیان کوروش درمی آید. کوروش با آزیدهاک برخورد می کند و او را به پاسارگاد می فرستد. چند ماه بعد، کوروش در اکباتان مجلس جشنی به پا می کند و عروسی او و اسنپو برگزار می شود. بخش نخست کتاب بدین ترتیب پایان می پذیرد.
چند ملاحظه انتقادی
بر «عشق و سلطنت» البته با نگاه انتقادی در امروز و بدون در نظر گرفتن پیشگامی آن، نقدهایی وارد است چون: غیر منطقی بودن برخی حوادث یا گفتگوها- مثل نامه نگاری اگرادات (فرزند چوپان)با اسنپو(برادرزادهی شاه) بعد از نخستین دیدار اتفاقی که خیلی صریح و بی پروا اظهار عشق کرده (صص ۳۹و۴۰) و شیفتگی متقابل اسنپو به اگرادات با اینکه که قبلاً با او ملاقات مشخصی نداشته است(سامرست موام تأکید دارد که اجزای رمان باید با هم ارتباط منطقی داشته باشد)، وجود اطناب ملال آور در بخشهای مختلف رمان( مثلاً معرفی کشورهای مختلف همسایهی ماد و بحث های طولانی دربارهی ویژگی های سیاسی، اجتماعی، قومی و حتی اخلاقی و آداب و رسوم آنان و یا ذکر بخش هایی از اوستا دربارهی حق و حقوق رعیت از زبان اگرادات (کوروش) در مجلس بازپرسی آزیدهاک یا پادشاه، مطالبی که او را در نقش یک عالم و دانشمند برجسته نشان می دهد، فراموش کردن فضای رمان و داستان و اظهار مطالب شخصی از جانب نویسنده، وجود واژگان و ترکیبات غلیظ عربی و برخی ایرادهای جزئی نگارشی و دستوری چون عدم انطباق فعل با نهادهای جمله ، حذف فعل بدون قرینه، افزونی فعل های مرکب(این مورد را مرحوم دکتر خانلری « درازنویسی » نامیده است) و موارد ویرایشی و نگارشی مشابه.
اما محاسن و مزیت های متن رمان با توجه به زمان انتشار خود و فارغ از پیشگامی کلیت اثر، قابل ذکرهستند:
۱ – براعت استهلال یا حسن ابتدا: کتاب دارای براعت استهلال هست و اگر واژه های غیر فارسی «پرسپولیس» و «قرون» و «اعصار» را در آن نادیده بگیریم با فرازی چشمگیر آغاز میشود: « سنگ برجسته های پرسپولیس یا شهر پارسه، برجستهی کوروش که بر تختی زرین نشسته و در پیش رویش نمایندگان ملت های مختلف به ستایش ایستادند تا از او نوازش ببینند و حکومت خویش را تثبیت کنند دیگر افسانه نیست؛ واقعیتی که هنوز می توان به رغم قرون و اعصار در پیش رویمان ببینیم » (ص۷)
۲ – احیای حس ملی و نازش بر افتخارات ایران باستان: « و ما مردمی هستیم که زمانی تمدنی را بنیاد نهادیم که در شکوه و عظمت بر تمدن عظیم یونان برتری داشته و سایهی خویش را بر تمدن های زمانه اش می گسترانده است » (ص۸)
۳ – روشن ساختن فرازها یا گوشه های مفقود شدهی تاریخ ایران البته آمیخته با افسانه.
۴ – آمیختن تاریخ با اسطوره و تطبیق شخصیت های تاریخی با چهره های اساطیری: در عرصهی فتح اکباتان توسط کوروش میگوید: «کوروش را به سبب خوشرویی «خوش رو» می گفتند که این لقب تغییر یافت و به خسرو تبدیل شد و اهالی مد (مادها) او را کیخسرو نامیدند. » (ص۲۱۲)
۵ – ابراز تنفر از ستمگری و نفوذ بیدادگرانهی شاه و طبقهی اشراف و حکومتگران
۶ – القای پیام های اخلاقی و انسانی و جوانمردانه در حاشیه های داستان
۷ – معرفی فضیلت ها و رذیلت ها و برتری دادن جوانمردی بر ناجوانمردی و نمودار شخصیت های مثبت با خوی های عالی انسانی نظیر کوروش، سیاگزار(کمبوجیه)، هارباکس و در مقابل، معرفی شخصیت ها و چهره های منفی نظیر بهرام، آزیدهاک و…
۸ – ذکر بیت های مناسب فارسی و شاعران شعر فارسی دری در بطن و متن داستان ها از زبان شخصیت ها که رمان را به فضای قصه های سنتی در ادب فارسی پیوند می زند
۹ – نثر ساده و روان رمان (در حوزهی زمانی خود و فاصله گرفتن از نثر پیچیده و دشوار)
۱۰ – توصیف های رسا و شعرگونه که به قطعه نویسی های ادبی شبیه است: « غروب همان روز، قصر آرتمبارس چراغانی شده بود و برخلاف شب گذشته که سکوت در آن حکمفرما بود، سروصدای آمد و رفت خدمتکاران در آشپزخانه شنیده می شد »(ص ۳۵)/ «در سپیده دم صبح هنگامی که پرتو زرین خورشید از پشت کوه سر بیرون میآورد و تاریکی، جای خود را به روشنایی می داد…»(ص ۸۵)/
« قریب نصف شب است و روشنایی ماه از خلال درخت های اطراف بر روی سنگفرش خیابان تابیده و روشن کرده. شب آرام و ساکتی است و شاخ و برگ درختان حرکتی ندارند و صدایی شنیده نمی شود…»(ص۹۵)/ در وصف پازارگاد: « قصر به میدان وسیعی مشرف بود که این میدان از سنگ های رنگارنگ مفروش شده بود که در وسط آن دریاچه ای بزرگ قرار داشت. »(ص ۱۱۳)/ «یک ماه و نیم از بهار گذشته و ماه اردیبهشت کوه ها و دره های اکباتان را از گل های معطر پر کرده و همه جا از سبزی پوشیده شده است و هوا در اطراف باغ ها و رودخانه ها بسیار لطیف و روح افزا است. »(ص ۱۸۹)
فرجام سخن آنکه شیخ موسی نثری کبودرآهنگی(همدانی) از متفکران و اندیشمندان برآمده و بار آمدهی نهضت مشروطه و دورهی بیداری ایرانیان و از پیشتازان فکر و اندیشه و قلم در دورهی معاصر است. دورهی زندگی و فعالیت فرهنگی او همزمان با دوره ای است که در اثر آشنایی ایرانیان با تمدن اروپایی و پیشرفت های علمی و نشر روزنامه¬ها و مجلات و ترجمهی کتاب های خارجی، ملت ایران احساس عقب ماندگی می کنند و با تمام تلاش در صدد جبران آن هستند. در این دوره به سبب بهره کشی های استعمار غرب یک حس ملی نیز در ایرانیان پیدا شده و گسترش یافته است و فرهیختگان ایران سعی دارند با یادآوری افتخارات گذشتهی ایران باستان ملت خود را برانگیزند تا به پا خیزند و عقب ماندگی های علمی، فرهنگی و اجتماعی خویش را جبران کنند. شیخ موسی نثری نیز از جملهی این تلاشگران است.
شیخ موسی نثری شخصیت جامعی است که وجود او از ابعاد گوناگونی برخوردار است. او سعی می کند از این توانایی های متعدد و استعدادهای مختلف خود بهره بگیرد تا به عنوان روشنفکر پیشرو و ترقی خواه در جهش های اجتماعی دخیل باشد. در روزنامه های عصر خود به عنوان روزنامه نگاری وطن دوست قلم فرسایی کند تا با مقالات خود در روشنگری طبقات اجتماعی نقش داشته باشد، به عنوان یک معلم خبره و کاردان در گسترش سواد و فرهنگ و اندیشه گام های موثر بردارد، مدرسه ها بگشاید و شاگردان برجسته تربیت کند، و در مدیریت های کلان آموزشی بنا دارد تحولی در فرهنگ و بستر آموزش ایجاد کند و همراه با ترقی خواهی و فراهم ساختن زمینهی اندیشه های نو، پاسدار اصالت های فرهنگی و ادبی و ملی نیز باشد، و در این راه به میدان مهمترین میراث ادبی و عرفانی، مثنوی معنوی، وارد می شود و این دریای مواج معرفت و اندیشه را برای استفادهی طبقهی متوسط به نثر درمی آورد. در مسیری دیگر، دست به خلاقیت و نوآوری می زند و به عنوان نویسنده و رمان نویس پیشگام، رمان تاریخی عشق و سلطنت را پدید می آورد، که خود یک آفرینندگی و نوآوری شگفت انگیز است.
موسی نثری از کسانی است که زمینهی ادبیات داستانی ایران را، که امروز وجههی جهانی دارد، فراهم می آورد. رمان عشق و سلطنت او نظیر خلاقیت نو و ابداعی، نقطه های قوت و ضعف دارد؛ اما شاید بتوان برای موسی نثری در زمینهی رمان نویسی و پیشگامی در رمان، نقشی نظیر نیما در شعر نو قائل شد که با این پیشگامی و خلاقیت، بستر مناسب نویسندگی و داستان نویسی نوین را ایجاد می کند. هنر دیگر او اینکه همواره در نوشته های خود از نثری متعادل بهره می گیرد.
منابع/ پی نوشت ها
۱- خانلری، پرویز، نخستین گنگرهی نویسندگان ایران، تهران، ۱۳۲۵ – ص ۲۱
2- همان، ص ۱۴۲
3- خاتمی، احمد، تاریخ ادبیات ایران در دوره بازگشت ادبی، تهران، انتشارات پایا، چاپ دوم، ۱۳۸۰- ص ۱۰۲
4- آرین پور، یحیی، از صبا تا نیما، تهران، شرکت سهامی کتاب های جیبی، چاپ دوم، ۱۳۵۱ جلد ۲، ص ۲۳۹
5 – حقوقی، محمد، مروری بر تاریخ ادب و ادبیات امروز ایران : داستان، تهران، نشر قطره، چاپ اول، ۱۳۷۷- ص.ص ۴۲و ۴۳
6- اذکایی، پرویز، مشاهیر همدان، غمام و نثری، همدان، نشر نازلی، ۱۳۸۳- ص۴۶
7- براون، ادوارد، تاریخ ادبیات ایران، از صفویه تا عصر حاضر، ترجمهی دکتر بهرام مقدادی، تهران، انتشارات مروارید، چاپ اول، ۱۳۶۹- ص ص ۴۰۷ و ۴۰۸
8- از صبا تا نیما- ص ۲۵۲-۲۵۴
9- موام، سامرست، دربارهی رمان و داستان کوتاه، ترجمهی کاوه دهگان، تهران، شرکت سهامی کتاب های جیبی، چاپ پنجم، ۱۳۷۰- ص ۱۰
10 – همان، ص ۲۱
۱۱- نثری همدانی، موسی، عشق و سلطنت، ماجرای زندگی پرشگفت کوروش کبیر، تهران، انتشارات نوین، چاپ دهم، ۱۳۸۹- ص۲۲۴
۱۲- در باره رمان و داستان کوتاه- ص ۱۲
*مقاله ای از کتاب تازه انتشار یافتهی«ناله زندانیان خاک»تالیف دکتر عبدالله نصرتی(چهل مقاله در زمینه فرهنگ، ادبیات و جامعه)/ نشر روزاندیش(همدان)/ زمستان ۱۳۹۸٫
** استاد بازنشسته دانشگاه بوعلی سینا همدان
‘