این مقاله را به اشتراک بگذارید
در حاشیه «رویداد ادبیات» تری ایگلتون
ادبیات و نظم آرمانی
پیام حیدری قزوینی
تری ایگلتون در «رویداد ادبیات» از موضع قبلیاش مبنی بر تعریفناپذیربودن ادبیات فاصله میگیرد و ادبیات را رویدادی در نظر میگیرد که میتوان مؤلفههایی مشترک برایش در نظر گرفت. ایگلتون در «پیشدرآمدی بر نظریه ادبی» با موضعی ذاتستیزانه معتقد بود که ادبیات چیزی به نام ذات یا جوهر ندارد و هر نوشتهای که با عنوان متن ادبی شناخته میشود، هیچ صفت مشترکی با متن ادبی دیگری ندارد. او در «رویداد ادبیات» اگرچه نظر قبلیاش را بهطورکامل رد نمیکند، اما چند مؤلفه را بهعنوان مؤلفههای متن ادبی شناسایی میکند.
منظور ایگلتون از رویداد، امری تاریخی است که نوعی پیوستگی در آن دیده میشود. او میگوید «اودیسه»، «بچه اشتباهی» و «ماجراهای آگیمارچ» همگی به دلایلی مشابه ادبیات به شمار میروند و اینکه در زمان خودشان چه عنوانی داشتهاند، اهمیتی ندارد. مهم این است متنهایی که بهعنوان ادبیات شناخته میشوند، نوشتههایی خیالانگیزند و فاقد سودمندی عملی روزمرهاند و بهلحاظ زبانی نیز بدیع و خلاقانهاند و از سوی دیگر اخلاقا پرسشگرند. مؤلفههایی که ایگلتون برای ادبیات در نظر میگیرد، برخلاف باور نظریههای پستمدرن، در طول تاریخ و فرهنگِ دورههای مختلف استمرار و پیوستگی قابل توجهی داشتهاند: «چنین پیوستگی و استمرار فرهنگیای صرفا میبایست هشداری باشد به آن دسته از پستمدرنهایی که به دلایل عجیبوغریب، هرگونه تغییر و گسست را به نشانه پیشرفت، و هر نوع استمرار و پیوستگی را واپسگرایی تعبیر میکنند». ایگلتون البته این نکته را هم در نظر میگیرد که ملاکها و مؤلفههای ادبیات به اقتضای زمان و مکان دچار دگرگونی میشوند و به عبارتی تمام جنبههای ادبیات متغیر، سیال و مستعد تأثیرند و در مقولههای متضاد خود و در خودشان ادغام میشوند. پنج مؤلفهای که ایگلتون برای متن ادبی در نظر میگیرد خیالیبودن، خیالانگیزبودن، زبانمحوربودن، اخلاقیبودن و پراگماتیکنبودن است. از میان این پنج مؤلفه، امروز شاید وجه اخلاقیبودن ادبیات بیش از مؤلفههای دیگر بحثبرانگیز به نظر برسد.
ایگلتون در بخشی از «رویداد ادبیات» به سراغ وجه اخلاقی آثار ادبی رفته و توضیحات او پیرامون اخلاقیبودن ادبیات از بخشهای قابلتوجه کتابش هم هست. او صفت اخلاقیبودن ادبیات را نه در محدوده مقولاتی نظیر الزام و قانون و وظیفه، بلکه در قلمرو معنا، ارزش و کیفیت زندگی انسان تعریف میکند و میگوید این چهرههای ادبی سده نوزدهم انگلیس بودند که معنای واژه اخلاق را از حوزه رمز و هنجار به ساحت ارزش و کیفیت برکشیدند. او این فرایند را پروژهای میداند که توسط برخی از منتقدان مهم قرن بیستم مثل باختین تکمیل شد.
ایگلتون میگوید در جهانی که ارزشهای سابقش را از دست داده بود، این ادبیات بود که به الگوی تام و تمام اخلاق بدل شد: «ادبیات، با حساسیت به ظرایف رفتار و سلوک متغیر انسان، بازشناسی مجدانه ارزشهای بشری و تأمل در چگونهزیستنی پربار و خودبنیاد، مثال اعلای کنش اخلاقی بود. دشمنی ادبیات، به خلاف آنچه افلاتون میپنداشت، نه با اخلاق، که با موعظهای اخلاقی بود. در جایی که موعظه اخلاقی، داوریهای اخلاقی را از بقیه هستی انسانی جدا میکرد، آثار ادبی آن داوریها را به زمینه پیچیده حیات انسان عودت میدادند». ایگلتون برخلاف تصور کلیشهای از اخلاقیبودن ادبیات، معتقد است که فرم ادبی همانقدر حامل ارزشهای اخلاقی است که محتوای آن. ادبیات و بهطورکلی اثر هنری در قلمروی مرزهای خود خالی از هر نوعی از سلطه است و اگرچه قانونی عام بر آثار هنری و ادبی حاکم است، اما این قانون از بیرون به آن تحمیل نشده، بلکه دقیقا با جزئیات حسی اثر همسو است. این قانون با «سامانبخشیدن به عناصر ابژه ادبی و مجموعکردن آنها»، هریک از این عناصر را به بالاترین درجه خودشکوفایی میرساند و به تعبیر ایگلتون همین نکته حاکی از نظم آرمانی آثار هنری است که در آن تعارض میان فرد و جامعه از میان میرود.
او میگوید اگر میتوان ادبیات و اثر هنری را بهعنوان سرمشقی اخلاقی در نظر گرفت، این مشخصه بیش از هرچیز بهدلیل استقلال درونی و عجیب آنهاست که میتوانند بدون فشار بیرونی آزادانه حد و مرز خود را تعیین کنند. «اثر هنری، بهجای سرفرودآوردن در برابر قدرت بیرونی، به قانون حاکم بر هستی خودش وفادار است و به این معنا، در حکم یک الگوی واقعی و کارآمد برای آزادی انسان عمل میکند. اینجاست که پای اخلاق و سیاست فرم به میان میآید؛ یعنی همان چیزی که در فلسفه ادبیات عمدتا مغفول مانده است». در اثر ادبی و هنری، خودِ خلاق نویسنده یا هنرمند با تخیل پیوند میخورد و بهواسطه قدرت تخیل خودمحوری از بین میرود و امکان دیدن جهان از منظری دیگر فراهم میشود. از این منظر، وجه اخلاقی ادبیات لزوما به این معنا نیست که متن ادبی حاوی احساسی اخلاقی باشد، بلکه از اساس میتوان آن را بهعنوان پروژهای اخلاقی در نظر گرفت. البته آنطورکه پیشتر گفته شد، تلقی ایگلتون از وجه اخلاقی ارتباطی با بحث وظیفهشناسی ندارد، بلکه منظور او بیشتر نوعی از اخلاق فضیلت است. به این ترتیب منظور از اخلاق در ادبیات خصلت یا کیفیت شکلی از زندگی است. ایگلتون این پرسش بنیادی و قدیمی را که از زمان ارسطو تا مارکس وجود داشته، دوباره مطرح میکند که انسان چگونه میتواند به شکوفایی و تحقق خواستههایش دست پیدا کند و چنین چیزی در چه شرایط ملموسی امکان تحقق پیدا میکند. او مینویسد: «آثار ادبی تجلی نوعی عمل یا معرفت عینیاند و از این حیث، مشابه به تلقی فیلسوفان باستان از فضیلتاند. آثار ادبی اشکال معرفت اخلاقیاند، اما نه به مفهوم نظری و انتزاعی، بلکه به معنای عینی و عملی آن». ازاینرو نمیتوان آثار ادبی را به پیام موجود در آنها فروکاست. به عبارتی هدف آثار ادبی نه در پیام آنها بلکه همچون فضیلت در خود آنهاست.
ایگلتون براساس نگاهی تاریخی و تعلقش به سنت چپ، تخیل را بیحدومرز یا به عبارتی بیرون از تاریخ نمیداند. آثار ادبی و هنری به شرایط تاریخیشان پیوست شدهاند و از این منظر ادبیات ذهنیت صرف هم نیست، بلکه بخشی از جهان واقعی است. در داستانها و بهطورکلی متن ادبی میتوان ردی از تجربه زیسته را دید، اما این ویژگی به شکل برگردان ساده تجربههای زیسته رخ نمیدهد. به عبارتی ادبیات متفاوت از گزارشهای تاریخی و خاطرهنویسی است. تأکید ایگلتون بر اینکه وجه اخلاقی ادبیات نه فقط به محتوای اثر بلکه به فرم آن هم مربوط است، بار دیگر اینجا اهمیت پیدا میکند؛ چراکه در متن ادبی قرار نیست چیزی و از جمله تجربههای زیسته به همان شکلی که بودهاند، گزارش شوند. ایگلتون میگوید حقایق اخلاقی ادبیات عمدتا غیرمستقیم بیان میشوند، «یعنی نویسنده بهطورکلی، بیش از آنکه صراحتا آنها را بیان کند، آنها را نمایش میدهد. آثار ادبی بیشتر به تلقی هایدگر از حقیقت بهمنزله گفتمان یا نوعی پردهبرداری و روشنگری نزدیکاند تا به دفترچههای راهنمایی که گزارشوار حرفشان را میزنند. آثار هنری، مثل فرونسیس ارسطو، تجسم نوعی معرفت اخلاقی تلویحیاند که نمیتوان آنها را دقیقا به قالبهای کلی یا گزارهای درآورد و البته غرض این نیست که چنین معرفتی را اصلا نمیتوان در چنان قالبی ریخت. این قسم از شناخت یا معرفت را نمیتوان از فرایندی که موجد آن معرفت است، به آسانی جدا کرد و این از جمله دلایلی است که تفکیکناپذیربودن شکل و محتوای آثار ادبی را نشان میدهد».
شرق