این مقاله را به اشتراک بگذارید
‘
چگونه در قرنطینه بنویسیم؛ درسهایی از مارسل پروست و آن فرانک
علی جیحون
"از دانشجویانم در کارگاه نوشتن خواستهام که نوشتن یادداشتهای روزانه را شروع کنند. همه باید این کار را بکنند. ما مسلما دوره فاجعهبار و در عین حال تاریخی را میگذرانیم. از امروز تا فردا، زندگی روزانهمان به چیزی منحصرفرد تبدیل میشود، عجیب و غیرقابل فهم. زندگیمان دگرگون شده، بازگویش کنید. به آنان سفارش کردم که اول برای خودتان بنویسید، اما بعد برای هر کسی که در سالهای آینده نوشتههایتان را خواهد خواند و نیاز خواهد داشت تا روزهای خیلی دور ویروس کرونا را بفهمد."
این جملات روبرتو فروچی، نویسنده شصت ساله ایتالیایی است که این روزها در اتاقش – با پنجرهای مشرف به شهر زیبای ونیز – نشسته و مشغول نوشتن است. این نویسنده، مثل تقریبا نیمی از مردم جهان، دوران قرنطینه را میگذراند و کارهایش از جمله تدریس در کارگاههای نوشتن را از خانه دنبال میکند.
قرنطینه، جایی برای نوشتن همبستگی
اما در دیگر نقاط دنیا نیز، قرنطینه برای کسانی که اهل نوشتناند، بهترین فرصت است؛ نوشتن نه فقط برای خود نویسنده، بلکه برای دیگری، برای همه.لینا دانم، هنرپیشه، کارگردان و فیلمنامهنویس آمریکایی که با کارگردانی و ایفای نقش در سریال تلویزیونی "دختران" به شهرت رسیده، به تازگی اعلام کرده که قصد دارد رمانی در دوران قرنطینه بنویسد.
این فیلمنامهنویس آمریکایی در یک پست اینستاگرامی برای هوادارانش توضیح داد که چگونه قرنطینه میتواند فرصتی برای بهرهبرداری از ظرفیتها و تمایلات انسان برای غلبه بر احساس تنهایی باشد. از نظر او، بهترین راه برای رسیدن به این هدف، نوشتن و روایت داستانهاست.
رمانی که لینا دانم برای این دوران انتخاب کرده، یک رمان تعاملی (اینتراکتیو) است که خوانندگان نیز در نوشتن آن سهیماند؛ به این گونه که او هر روز، از دوشنبه تا جمعه، بخشی از رمان را روی اینترنت منتشر میکند و خوانندگان میتوانند درباره ادامه داستان نظر دهند.
در فرانسه هم قرنطینه الهامبخش نوشتن برای نویسندگان بوده است. حدود شصت نویسنده فرانسوی، از عامهنویسانی چون مارک لوی و میشل بوسی، تا اعضای آکادمی فرانسه مثل اریک اورسنا، تصمیم گرفتند در یک کتاب مشترک، مجموعهای از داستانهایی را که در دوران قرنطینه نوشتهاند، منتشر کنند. این کتاب قرار است که با عنوان "کلماتی از پنجره" در روز شانزدهم آوریل منتشر شود.
در این روزها که در سراسر دنیا حرف از فداکاریها و نقش مهم پرستاران و پزشکان در مداوای بیماران مبتلا به کروناست، مضمون اصلی داستانهای این نویسندگان نیز همین موضوع است و قرار است که سود ناشی از فروش آن نیز به بیمارستانهای فرانسه اهدا شود.
در واقع، این نویسندگان خواستهاند که با نوشتن در تنهایی، انزوای انسان را به فرصتی برای تقویت همبستگی و حمایت از دیگری تبدیل کنند. اما این همبستگی، در بلژیک خود را به گونهای دیگر نشان داده است. در شرایطی که محدودیتهای قرنطینه موجب شده که برگزاری مراسم ختم برای قربانیان ویروس کرونا ممنوع باشد، شاعران بلژیکی تلاش کردهاند که نشان دهند که در این دوره، شعر مایه تسلی و آرامش بازماندگان است.
چند روز است که حدود هشتاد شاعر بلژیکی، گروهی را شکل دادهاند که وظیفه آن، اهدای یک متن شاعرانه به عزاداران است. کارل نوراک، شاعر بلژیکی و یکی از اعضای این گروه، در این زمینه گفته است: «این اقدام، برای اولین بار در تاریخ شعر بلژیک انجام میشود. هرگز این تعداد از شاعران برای انجام یک پروژه مشترک گردهم نیامده بودند.»
با توجه به چندزبانی در بلژیک، این شاعر که "شاعر ملی" بلژیک نام گرفته و آثارش به حدود چهل زبان ترجمه شده، اضافه کرده که شاعران این گروه، از همه زبانها و گویشها و همچنین مناطق این کشور هستند. در حالی که این شاعران، با راهاندازی یک سایت اینترنتی، این پروژه خود را "گلهای خاکسپاری" نامگذاری کردهاند، کارل نوراک درباره این کارشان تأکید کرده که "شعر، چیز زیادی نیست، اما هیچ هم نیست."
اشعاری که این شاعران میسرایند به دو دسته تقسیم میشود. یک دسته، اشعار فیالبداهه است، مثل شعر یکی از شاعران با عنوان "دوباره نفس بکش" که برای یک دختربچه ۱۲ ساله بلژیکی سروده که فعلا کمسنترین قربانی ویروس کرونا در بلژیک است.
این اشعار با این که در دوران محدودیتهای قرنطینه سروده شده، اما از نظر حقوق معنوی و مالکیت، آزاد است و هر کسی میتواند از آنها برای مراسم عزاداری خود استفاده کند. همچنین این اشعار به سه زبان رسمی بلژیک، یعنی فرانسوی، آلمانی و هلندی ترجمه میشود.
دسته دوم، اشعاری است که به درخواست خانوادهها سروده میشود. در این حالت، شاعران با خانوادهها گفتوگو میکنند و سعی میکنند شعری متناسب با زندگی و تفکرات قربانی بسرایند. البته این کار در بلژیک سابقه داشته و پیشتر نیز گروهی از شاعران برای مردگانی که در انزوا خاکسپاری میشوند، شعر میسرودند.
قرنطینه، جایی برای خواندن انزوای دیگری
گاهی انزوا و تنهایی موجود در قرنطینه، به انتخاب خوانندگان کتاب جهت میدهد. آنان به کتابهایی علاقهمند میشوند که از تنهایی و گوشهگیری و حتی انزوای تحمیلی سخن بگویند یا در چنین شرایطی نوشته شده باشند. یکی از این کتابها که این روزها به ویژه در اروپا به آن اقبال شده، خاطرات آنه (آن) فرانک، دختر یهودی آلمانی است که از ترس کشتار نازیها به هلند پناه برده بود. او مدتی در یک مخفیگاه در آمستردام بود، اما بالاخره دستگیر و به اردوگاه کار اجباری منتقل شد و در نهایت در اردوگاه درگذشت.
دقیقا هفتاد و پنج سال پس از درگذشت آنه فرانک، یادداشتهایی که او در مخفیگاهش نوشته، سندی ماندگار از جنگ جهانی دوم است. اما در عین حال، این یادداشتها از نظر ادبی، نمونهای مشهور از نوشتن در انزوا، آن هم انزوای تحمیلی است.
آنه فرانک در این خاطراتش، خواننده را با خود به درون چاردیواری میبرد که در آن محصور شده بود: "با این دیوارهای لخت، اتاق کوچک ما خیلی خالی به نظر میآمد. به لطف بابا، که از قبل همه کارت پستالهایم و عکسهای ستارههای سینما را آورده بود، توانستم دیوارها را بپوشانم … این طور خیلی شادتر است."
از قضا، شیوع ویروس کرونا، موزه آنه فرانک در آمستردام را به تعطیلی کشانده، اما کتاب او که به زبانهای مختلف از جمله فارسی ترجمه شده، در دسترس علاقهمندان است.
اما نویسندگانی که از انزوا و قرنطینه نوشتهاند، لزوما خودشان ممکن است چنین فرصتی را تجربه نکرده باشند. یکی از بهترین نمونهها در این زمینه در ادبیات معاصر جهان، رمان «قرنطینه» نوشته ژان گوستاو لوکلزیو، نویسنده فرانسوی برنده جایزه نوبل است.
لوکلزیو برای نوشتن این رمان، از زندگی واقعی پدربزرگ مادری خود الهام گرفته است. او داستان شخصی به نام الکسی را روایت میکند که به دلیل شیوع بیماری آبله از کشتی خارج میشود و در جزیره کوچکی در نزدیکی جزیره موریس در اقیانوس هند، ماهها در قرنطینه قرار گرفته است.
شخصیت لوکلزیو در این رمان، قرنطینه را زندان در نظر نمیگیرد، بلکه برای او، این محدودیت عین آزادی است: "من اینجا در خانه خودم هستم، جایی که همیشه آرزویش را داشتم، باید به اینجا میآمدم. نمیدانم چطور ممکن است، اما من هر گوشه اینجا را میشناسم، موجهای دریا را، جریانهایی که رنگ آب را تغییر میدهند، صخرهها را. من احساس زندانی بودن ندارم… من در منتهاالیه جهان هستم، جایی که دنیای پرندگان آغاز میشود."
عمل نوشتن، تاحدودی بدون انزوا و تنهایی ممکن نیست. البته لزوما به این معنی نیست که نویسنده باید منزوی و گوشهگیر باشد.
گوشهنشینی و عزلت برای برخی از نویسندگان، چنان مایه پرورش تخیل و احساس است که در آثارشان حتی به ستایش آن میپردازند. همچنین در انزوا و توقف در مکان، به درک دیگری از زمان و وقایع میرسند.
مارسل پروست، نویسنده بزرگ قرن بیستم و خالق رمان سترگ "در جستوجوی زمان از دست رفته"، در اتاقهای بسته با پردههای کشیده تخیل میکرد و مینوشت. او که گوشه انزوا را جایی آرمانی برای نوشتن میدانست، در جلدی از این رمان با عنوان "زندانی" مینویسد: "از درون اتاقم بود که زندگی بیرون را درک کردم."
‘