این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به شعر جلال ملکشاه شاعر نامی کرد
شعیب خسروی
جلال ملکشاه، شاعر نامی و محبوب کرد که به دو زبان کردی و فارسی شعر میسرود، دیروز شنبه یازدهم آبان ماه ۱۳۹۹ درگذشت . این نوشته کوتاه نگاهی است تندگذر به شعر این شاعر نامی کرد زبان.
شعر زندهیاد جلال ملکشاه زبانی شیوا و پیامی والا دارد. شاعری سهل و ممتنعگوی ادبیات معاصر کردی در ایران است.
ظریف و ساده بیان میدارد و در لحظه، پیش روی خواننده، تصویری اغلب حزنانگیز از آرزوهایی بر باد رفته را مجسم میکند و او را بیدرنگ و در آنی متأثر میگرداند و چارهای جز اندیشیدن ولو با اکراه برایش به جای نمیگذارد.
شعر جلال ملکشاه نگارهای از دردهایی مألوف، اما تسکین نیافته است و برای همین، مخاطب در بدو امر برای شاعر آن دل می سوزاند؛ اما چون سر رشتهی دراز و ریشهی بی-آغاز آرزوهای محقق نشده او را پی میگیرد؛ آنچه را میخواند، لاجرم فراشخصی و اجتماعی تفسیر میکند و چون نیک مینگرد جان کلام شاعر را در پستوهای بعضاً فراموش شدهی درون خویش مییابد.. آری از این نظرگاه، شعر جلال ملکشاه احیاگر آرزوهای خاک خورده است؛ هر چه دگران به درِ تغافل میزنند و امیدها و آرزوهایشان را میکُشند و در غبار خاطر خود به خاک میکنند او جان میبخشد و رشتهشان را پنبه میکند و دعوتشان میکند به دوباره خواستن و دوباره در تکاپو شدن.
و این درست در نقطه مقابل استیصالِ تلقین شدهای است که امثال آن را در ابیات فراوانی از این دست دیدهایم:
« میکنم در غبار خاطر خود آرزوهای خفته را در خاک»