این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به کتاب امید در تاریکی؛ تاریخهای ناگفته، احتمالات بیکران
ناامید نباشید، فردا شاید روز دیگری باشد
امیرعباس کلهر
شاید روزهای زیادی بوده است که نهفقط من، بلکه یک جامعه دچار احساس گیر افتادن یا خفگی در فضای کشورشان را حس کرده باشند. احساسی که در آن شهروندان بهواسطه اتفاقات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی درگیر افسردگی بودهاند. وقتی به هم میرسیدند از اوضاع بد، شرایط نابسامان، دلمردگیها و روزمرگیهایشان باهم صحبت کردهاند. اکثرشان جز اینها چیزی برای صحبت نداشتهاند. از بی امیدی و بیبرنامگی نسبت به فردایشان باهم گفتهاند و بعد هم آهی از سر حسرت کشیدهاند و به راه خود ادامه دادهاند. آدمهایی که فکر میکنند این وضعیت همینطور ادامه دارد؛ وضعیت بلاتکلیفی و ناامیدی که قرار است آنها را در فلاکت نگاه دارد. بله. درست است، ما و خیلیهای دیگر بین زمین و آسمان معلق ماندهایم. اما میتوانیم به تغییرات مثبت درگذشته بعد از چنین وضعیت مشابهی، قدرت مردم و تاریخمان نگاهی بیاندازیم. شاید باید به این فکر کنیم که وضعیت امروز ما به خاطر فراموشی جمعی است. فراموشی پیروزیهایی که هرچند کوچک که سطحی شمرده شدهاند.
ربهکا سولنیت، نویسنده، مورخ و کنشگر در کتاب «امید در تاریکی؛ تاریخهای ناگفته، احتمالات بیکران» از این موارد صحبت میکند. از پیروزیهای فراموش شده که سطحی شمرده شدهاند و از تأثیر آنها در ادامه مسیر زندگی و یافتن روزنهای برای زندگی و امید و خلاصی از احساس خفگی و گیر افتادن. یکی از نکاتی که نویسنده در لابهلای نوشتههایش به آن اشاره میکند این است که فراموشی به ناامیدی منجر میشود. بعد او توضیح میدهد که وضع موجودی که اکثر مردمان از آن ناامید هستند، میخواهد به آدمها بقبولاند که تغییرناپذیر، ناگزیر و از همه مهمتر رویینتن است و آدمها مجبورند که با این وضع زندگی کنند. این وضعیت شاید برای خیلی از شما که خواننده این یادداشت هستید قابل درک باشد. وضعیتی که در ناامیدیها و بیانگیزگیهای جمعی بارها مطرح شده است که مگر میشود در چنین شرایطی تغییری ایجاد شود؟ اما ربهکا سولنیت در این کتاب برای این نگاه که پر از یاس و سرخوردگی است، جوابی قابلتأمل دارد. او میگوید که وقتی ندانید چیزها چقدر تغییر کردهاند، تغییر در حال وقوع آنها یا امکان تغییر آنها را هم نمیبینید. او میگوید با چنین نگاهی دچار افسردگی میشوید و علت آنهم این است که فکر میکنید تا ابد در فلاکت میمانید و چیزی نمیتواند یا قرار نیست تغییر کند. نویسنده کتاب «امید در تاریکی؛ تاریخهای ناگفته، احتمالات بیکران» برای صبوری و امید به آینده مثالهایی هم میآورد. از این میگوید که محاکمه افرادی که «ویکتور خارا» خواننده و فعال سیاسی شیلیایی را به قتل رسانند بعد از چهل سال از آن اتفاق بود یا کسب رای زنان حدود سهربع قرن طول کشید و در نهایت اینکه بعضی از داستانها بیشتر از اینها زمان میبرد، پس نباید برای مدت طولانی منفعلانه رفتار کرد. ربهکا سولنیت در بخشهایی از کتابش درباره زحمات گروههای متعهد خارجی مینویسد و از تأثیر تحتفشار قرار دادن دولتها توسط این گروهها مثالهایی میآورد که منجر به پیروزی شده است. اما پیروزیهایی که به دست فراموشی سپرده شده است، درصورتی که برای ادامه راه و رسیدن به نقطه رهایی نباید این پیروزیها، هرچند کوچک به دست فراموشی سپرده شوند و به قول نویسنده باید برای خواستهها بجنگند و برنده شوید و باید اینطور زندگی کرد که فردا شاید روز دیگری باشد. چراکه به قول نویسنده راه روبهجلو تقریباً هرگز یک مسیر مستقیم نیست که بتوان نگاهی به آن انداخت، بلکه یک مسیر پیچدرپیچ پر از شگفتی، موهبت و رنج است. به اعتقاد سولنیت «امید یک در نیست، بلکه این احساس است که شاید جایی دری وجود داشته باشد، راهی برای خروج از مشکلات لحظهی کنونی حتی پیش از آنکه آن راه را بیابیم یا دنبال کنیم.»
در نهایت نباید فراموش کنیم که در ماجرای سقوط دیوار برلین، هرچند قدرت جامعه مدنی، کنشهای مسالمتآمیز، دخالتهای بشردوستانه کشورهای متعهد و البته سازماندهیهای مردمی از سالهای قبل انجام شده بود اما یک ماه پیش از سقوط دیوار برلین تقریباً هیچکس حدس نمیزد که بلوک شرق قرار است ناگهان از هم بپاشد.
کتاب «امید در تاریکی؛ تاریخهای ناگفته، احتمالات بیکران» را نرگس حسنلی ترجمه کرده است و انتشارات مهرگان خرد آن را روانه بازار کتاب کرده است.