این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به «قهقهه» اثر سمّیه مکّیان
زندان در زندان
آریامن احمدی
«قهقهه» سومین رمان سمّیه مکّیان است که پس از «غروبدار» و «پنج شب» منتشر شده. رمانهای «غروبدار» و «پنج شب» در سالهای ۹۷ و ۹۹ از سوی نشر چشمه و لوح فکر منتشر شد، که در این میان، «غروبدار» علاوه بر نامزدی جایزه هفتاقلیم، مهرگان ادب و احمد محمود، توانست در جایزه ادبی بوشهر، عنوان کتابِ دومِ سال را به خود اختصاص بدهد. مکّیان در «قهقهه» نیز بهمانندِ دو رمان قبلیاش، بهسراغِ سوژهای نو و بدیع رفته تا نوزده سال و ششماه و بیستویک روزِ حصرِ اسماعیلمیرزا (شاهاسماعیل دوم) را در زندان قلعه قهقهه روایت کند. آنچه میخوانید نگاهی است به این رمان که از سوی نشر لوح فکر منتشر شده.
***
«اینبار نگهبانِ قلعه است که فریاد میکند درِ زندان بر پادشاهِ ایران بگشایند. درِ قهقهه وطن، پشتِ سرِ پادشاه بسته میشود و درِ قهقهه زمان، گشوده. و به جهانِ خواب و نقاشی ورود میکند و چشم بر جهانِ خشونت و معاصی میبندد. چه اندوهناک است که زندان از برای او خوشجاتر است تا ایران.» این شِمایی است از رمانِ سومِ سمّیه مکّیان که در دو کلمه «قهقهه» و «زندان» بازتاب مییابد؛ مکّیان در این رمان، به مانند دو رمان پیشینش «غروبدار» و «پنج شب»، واقعیتِ جدیدی خلق میکند تا با کلماتش آن چیزی را که میخواهد، معنا بدهد. مکّیان، بیش از آنکه قصه بگوید، تلاش بر خلقِ واقعیتی نو دارد؛ در این واقعیت، این کلمات هستند که سعی دارند، چینشِ پیشینیِ خود در زبان و گفتار را بشکنند تا با شکستنِ تصویر و معنای پیشینی، تصویر و معنای تازهیی به خواننده بدهد. از این زاویه، میتوان نثر و زبان او را در ادبیات داستانی فارسی، بیبدیل و خلاقانه دانست و گفت که او در «قهقهه» زبانِ خود را در ادامه «غروبدار» و «پنج شب»، ابداع کرده است.
«زندان» جایی است که هم تولد دارد، هم مرگ. چون زندان، تصویر دیگری است از زِهدان. در آثار مکّیان، زندان تصویری است از گور، که با مرگ هر «کلمه»، کلمهی بعدی را میزاید؛ و کلمه خیال میآورد، و خیال، واقعیتی میسازد نه برای زندگی، که برای دوبارهمُردن. مکّیان در «غروبدار»، با خلقِ «خانهزندان»ی در خانه غلامرضا ساعتچی، شخصیتهایش را به سمت یک مرگ تدریجی سوق میدهد. در «پنج شب» با خلقِ «آسایشگاهزندان»ی در آسایشگاه روانی، داریوش کلباسی را از انسانبودن به ناانسانبودن که در رمان به «مرغبودگی» معنا شده، جهت میدهد. او همین زندان را در تصویر بزرگتری که میتوان آن را در تمام تاریخ ایران از دیرباز تا به امروز دید، در «قهقهه» میسازد؛ قهقهه نام دیگر ایران است که در آن آدمها از شاهزاده تا گدا در احتضار هستند.
مکّیان در «قهقهه» فرمی نو برای خلقِ واقعیتش انتخاب میکند: کتاب شامل نوزده حاشیه است، تعداد سالهای اساراتِ اسماعیل دوم در زندان. و هجده سوره، بعلاوه سوره الفاتحه، که در ابتدا و انتهای کتاب آمده. در اصل میتوان گفت کتاب دو راوی دارد: یکی در ۱۵ شعبان ۹۸۵، (قزوین، پایتختِ آن زمان ایران)، و دیگری در ۱۵ شعبان ۱۳۸۸ (تهران، پایتخت فعلی ایران). راوی اول، که کتاب با او آغاز میشود، در حاشیه سورههای هجدهگانهای که در رمان از آنها نام برده شده، متنهایی کوتاه از بیست سال حصرش نوشته. این تحشیهها، تصویری هولناک از زندان و حصر را برای خواننده، چه در زمانِ راویِ اول (سال ۹۸۵)، چه در زمان راوی دوم (سال ۱۳۸۸) به دست میدهد. گویی هشدار راوی پس از چند قرن، همچنان در حصرِ دیگری شنیده میشود. این همان امری است که در طول تاریخ ایران بهعنوان فراموشیِ حافظه تاریخی از آن یاد میشود.
میتوان «قهقهه» را کتاب در کتاب تعریف کرد: هر کدام از این تحشیهها، در حاشیه قرآن نوشته شده؛ گویی بهطور همزمان، ما دو کتاب میخوانیم: یکی کتاب مقدس، که متن اصلی است، و دیگری حاشیه آن، که داستانِ نوزدهسال و ششماه و بیستویک روز حصرِ اسماعیلمیرزا شاهزاده صفوی در قلعه قهقهه است. انتخاب سورههای قران نیز به صورت کاملا هوشمندانه و آگاهانه صورت گرفته تا در واقعیتِ خلقشده، توامان تصویری قُدسی و زمینی به آن بدهد: هردو تصویر هم هولناک و هشداردهنده.
«ترس از پرچمِ سیاه، جای خودش را به ترس از کاغذِ سفید داد. تهماسب، مردی میان دو اسماعیل؛ یکم و دوم؛ پدر و پسر. از شکوه و اُبهت اولی میترسید و از تفاوت و تناقض دومی نیز برحذر شد. اسماعیل در خیالش بود دوبیشه، همان کودکانیاند که چو موریانه، حاشیه همه کتابها را جویدهاند. جز قرآن او. حال این کتابها، این چند تنِ پوسیده را که سراسر متن است، به تنهاییِ او آوردهاند. کاغذ بایستی برهنه باشد؛ حاشیهدار. لخت و عور و پربار. کلمات متن، لباسی بدقواره است که زیباترین تراشها و منحنیهای تن را محو میسازد. حاشیه پاک و سفید، برآمدگیهای تنهای لطیف را به یاد میآورد. دستی باید بر این حاشیهها بنشیند و راز خویش با آنان بگوید. میدانست در این قلعه بیکاغذ، قمارِ متن و حاشیه، قمارِ بازندگی و زندگی است. اکنون پرحاشیهترین کتاب قهقهه، کتاب خداست در دستان او. صفحه الهمزه را میگشاید. ردِ انگشتِ نرِ کودکیاش را بر حاشیه آن میبیند؛ همان انگشت شَست که با آب دهان نمناک کرد و کتاب را تورق کرد. سوره ابراهیم، ردِ قطرهاشکی که بر آن ریخته بود، از شکستن پاهای آن تولهسگ. سوره البلد… البلد… البلد… بیست سال پیش در کنار پای گرگِ کیسهدار در میدان سعادتآباد دارالسلطنه قزوین، همین سوره گشوده شده بود.»
«قهقهه» یک گورستان است: شروع کتاب سنگقبری است که در اصل سخن راوی داستان است: بوالمظفر شاهاسماعیلمیرزا بن شاهتهماسب صفوی الحسینی الموسوی. خواننده پس از خواندن فاتحه، به داستان زندگی اسماعیلمیرزا شاهزاده صفوی ورود میکند. و در پایان نیز، با آزادیِ اسماعیلمیرزا از زندان و رهسپارشدن او به سمت پادشاهیِ یکسالهاش که با کُشتار بیرحمانه همراه است، باز این سنگقبرِ دوم اوست که پیشِ روی خواننده است؛ زندهبودن او بعد از آزادی، حکمِ مرگ دیگری است برای او: چراکه رهایی از زندان (زهدان) بهمعنای تولدی دیگر نیست. در اصل، سنگقبر اول و دوم، همان سنگهای زبرین و زیرین است.
رمان بین زندان و آزادی، عقبوجلو میشود، شکسته میشود، گسسته میشود، اما تمام نه! زمان برای اسماعیلمیرزا، زندانی است که او در این گسستگی، به دنیا میآید، بزرگ میشود، شاه میشود، اما رها نه!
«زندان» در ادبیات دنیا، در آثار مهمی نهتنها بهعنوان مکانِ وقوع داستان، که بهعنوان یک شخصیت نیز حضور دارد: مهمترین آثاری که در زندان یا قلعه میگذرد «ظلمت در نیمروز» و «بیابان تاتارها» است که جزو مهمترین شاهکارهای ادبیات جهان بهشمار میرود. آرتور کوستلر نویسنده مجار-انگلیسی، در «ظلمت در نیمروز» (1940) با خلق یک واقعیت، داستانش را روایت میکند: شخصیت اصلی داستان نیکلای روباشوف (شخصیت ساخته نویسنده) یکی از رهبران انقلاب ۱۹۱۷ و از اعضای کمیته مرکزی حزب کمونیست شوروی است که در جریان محاکمات فرمایشی نظام استالین دستگیر، زندانی و درنهایت محکوم به اعدام میشود. در داستان «بیابان تاتارها» (1949)، دینو بوتزاتی نویسنده ایتالیایی، داستان جووانی دروگو، نوافسر جوانی را روایت میکند که سیسال در قلعهای دورافتاده از حیات انسانی (در حکم یک زندان یا تبعیدگاه) به خدمت مشغول است. هردوی این رمانها، قصه دو انسان را در یک زندان-قلعه روایت میکند، که سایه مرگ، هر صبح با بیدارشدنشان تا شب که بخوابند، روی خود احساس میکنند. به این دو، باید دو اثر موفق سالهای اخیر را هم افزود: «اتاق» از اِما داناهیو (داستانِ حصرِ هفتساله مادر و پسری در یک اتاق)، و «فرضیه فراگیر فراموشی» از ژوزه ادواردو آگوآلوسا (داستان حبسِ سیساله دختری بهنام لودو در آنگولا)
در ادبیات فارسی هیچ نمونه موفقی وجود ندارد؛ چند سال پیش بلقیس سلیمانی یک رمان در همین فضا بهنام «سگسالی» منتشر کرد، که رمان بسیار ضعیفی بود و نتوانست تصویر حصرِ بیستوچندساله یک مجاهد بهنام قلندر را در طویله خانه پدری نشان دهد.
حالا میتوان «قهقهه» را موفقترین رمانِ حصر در ادبیات فارسی دانست؛ رمانی که هرچند قصهمحور نیست و تلاش هم ندارد قصهای با کنش و اتفاقات داستانی روایت کند، اما تصویری درخشان از زندگی بیستساله یک انسان در زندان را نشان میدهد که تا پیش از این در ادبیاتِ داستانی فارسی سابقه نداشته است. سمّیه مکّیان، بارِ اصلی روایت خود را بر دوشِ کلمات و زبانوَرزیها نهاده؛ چون تنها نیروی پیشبرنده رمان، زبان است؛ زبانی که در فُرم بارور میشود، میزاید، و با هر زایش، کلمات و معانی و تصاویر تازه خلق میکند برای واقعیتی که میخواهد مخاطب را با آن رودررو کند. مکّیان، در «غروبدار» زبان را پابهپای قصه پیش میبرد، اما در «پنج شب» و «قهقهه» این زبان است که سوار بر قصه است. زبان است که به هرجا سرک میکشد، نه برای کنش یا اتفاقات داستانی، که برای توصیف، تصویر، و معناسازی، در چیدمانی که از آن میتوان بهعنوان «کُلاژ کلمات» نام بُرد؛ و همه اینها برای خلق یک واقعیت، شاید برای یادآوریِ فراموشیِ حافظه تاریخیِ انسانِ ایرانی.
«شمایان، همگی شمایان، نه پرسیدید و نه دانستید که من نوزدهسال و ششماه و بیستویک روز کجا بودهام؟ شاهپدر مرا به جایی فرستاد که شمایان نفرستادهاند. من بر آن چیز نوشتهام که شمایان ننوشتهاید. من برادری داشتهام که شمایان نداشتهاید. من با کسانی جنگیدهام که شمایان نجنگیدهاید. من خوابهایی دیدهام که شمایان ندیدهاید. بوالمظفر شاهاسماعیلمیرزا بن شاهتهماسب صفوی الحسینی الموسوی بودهام من. آنکه شمایان هرگز نبودهاید.» و همینگونه است: «باور مکن اسماعیل، ما هم مثل تو بودهایم.»
نقل از آرمان امروز