این مقاله را به اشتراک بگذارید
ادبیات جهان
ویرانشهرِ کمونیسم
«مسکو ۲۰۴۲» بهدنبالِ آشکارکردن جوهر نظام توتالیتر است
منیره ستاری*
رمان «مسکو ۲۰۴۲» اولینبار در سال ۱۹۸۶ در غرب منتشر شد و یک سال بعد به زبان انگلیسی برگردانده شد. هرچند کتاب بهطور غیرقانونی در روسیه دستبهدست میچرخید، ولی در ۱۹۹۱ مجوز انتشار گرفت. این کتاب اکنون پس از سیوپنج سال با ترجمه زینب یونسی از سوی نشر برج به فارسی منتشر شده است. در دهه هشتاد میلادی، منتقدان اهل شوروی و غرب نقطهنظری منفی نسبت به این اثر داشتند؛ مطالعه عینی آثار ادبی ولادیمیر واینوویچ در دهه نود میلادی در نقد ادبی روسیه آغاز شد و تا به امروز نیز بحث و جنجال درمورد آثار او در جریان است.
«مسکو ۲۰۴۲» براساس سفر خیالی قهرمان داستان ویتالی کارتسف به مسکو در ۶۰ سال آینده است. یک بازی به کارتسف کمک میکند که از مهاجری در زمان حال به مسکو رِپ- اولین جمهوری کمونیستی جهان – منتقل شود. مدل هنری جهان در این اثر را میتوان به صورت تصویری از وضعیت یک فرد و جامعه در یک زمان خاص تعریف کرد که منعکسکننده سیستم دیدگاه نویسنده درمورد اصول سازماندهی یک ساختار اجتماعی است.
در رمان واینوویچ چشمانداز تحقق ایده کمونیسم مدلسازی شده است. یک تروریست چپ از حزب اندیشه – ایده – عمل، که همراه کارتسف در یک هواپیمای فضایی به آینده میرود، محتوای رویای آرمانشهری کمونیسم را بیان میکند. مردم تحت حکومت کمونیسم در شهرهای امن و آرام زندگی خواهند کرد. خورشید در تمام طول سال در آنجا میتابد. همه مردم، جوان، سالم و زیبا خواهند بود و تنها کار آنها قدمزدن زیر درختهای نخل و گپوگفتهای فلسفی است. پیرشدن و مرگ وجود نخواهد داشت. با این تصاویر رویایی قسمت دوم رمان نگاشته شده و قسمت سوم نیز با فصل «طعم خوش زندگی» آغاز می شود. در اینجا مفهوم پول وجود ندارد، هر کس هر چقدر که میخواهد به صورت رایگان غذا و کالا میگیرد. مردم خوشرو و خندان در شهر قدم میزنند. اما معلوم میشود که همه اینها فقط رویای کارتسف است. تلاش برای دادن به هر کس به اندازه دلخواهش به طرز بدی شکست خورد. حتی وظیفهشناسترین شهروندان در اولین روز تحقق«کمونیسم ناب» سر کار نرفتهاند، بلکه به مغازهها دویدند تا غذای رایگان و کالاهای مصرفی را ببرند. بااینحال، مقامات به سرعت متوجه وخامت اوضاع شده و شدیدترین مقررات را وضع کردند. شخصیتها به خاطر افکار و سرگرمیهای خود حتی در صفحات رمان هم مجازات میشوند و به همین دلیل در طرح اثر چندان وسعت و پردازشی دریافت نمیکنند. اما این قهرمانان برای نویسنده نیز لازم هستند تا به خواننده نشان دهد که حتی در آن سالهای سخت، مردم به تغییرات اساسی فکر میکردند و آرمانشهر باید راهِ درازی را برای تحقق طی کند و این مفهوم به تدریج در رمان واینوویچ به پادآرمانشهر تبدیل میشود.
شخصیت اصلی رمان، کارتسف، درحال نوشتن کتابی درباره آینده کشورش است و خود نیز در اتفاقاتی که در کتاب شرح میدهد نقشآفرینی میکند. او یکبار در آینده، با رمانی که قبلا نوشته است آشنا میشود و از اتفاقاتی که برای او و بقیه قهرمانان طی ۶۰ سال گذشته (۱۹۸۲-۲۰۴۲) افتاده است، مطلع میشود. این رمان و شخصیت کارتسف یک چیز ساده و همیشگی نیست، بلکه فرآیند تعامل نویسنده با متن، متن با فضای فرهنگی و فضای اجتماعی است. شخصیتهای رمان براساس قواعد زیباییشناختی زندگی میکنند که باعث میشود تراژدی را به کمدی فارس تبدیل کرده و آینده را تجربه کنند.
اگرچه منتقدان تقریبا به اتفاق، این رمان را به ژانر پادآرمانشهری نسبت دادند، اما به گفته خود نویسنده، او اصلا قصد نداشت همچین ژانری را بهکار ببرد. او در مصاحبهای گفته: «من صادقانه تلاش کردم، حداقل بهروی کاغذ، سیستم موجود را بهبود بخشم، آنچه را که مزاحم این فرایند است از بین ببرم و آنچه را که ضرری ندارد به آن اضافه کنم. رمان من البته آرمانشهری نیست، اما ضدِ آن هم نیست. من آن را به عنوان یک اثر هشداردهنده برای مردم میدانم و هنوز هم بر این باورم.»
همانطور که میبینید، نویسنده قبل از هرچیز بر ماهیتِ پیشبینیکننده و پیشگیرانه کار خود تأکید میکند و این به ما امکان میدهد آن را با ضدیت آرمانشهرگرایی مرتبط کنیم. واینوویچ افسانه کمونیسم (آرمانشهر کمونیستی) را با استفاده از ژانر پادآرمانشهری که در آن تقلید، کنایه، طنز و گروتسک جایگاه اول را دارند، از بین میبرد. نویسنده همچنین واقعیت معاصر شوروی را بیاعتبار میکند و توسعه مخرب توتالیتاریسم را در آینده، تحت پوشش کمونیسم به تصویر میکشد.
گروتسک ابزار اصلی به تصویرکشیدن زندگی کمونیها(ساکنان کمونیسم) در رمان «مسکو ۲۰۴۲» است. یکی از ویژگیهای گروتسک واینوویچ، کاریکاتورکردن تصاویر و پدیدهها با ترکیب نگاههای جدید و متفاوت مختلف است. گروتسک در این اثر قاعده و معنای مفاهیم دنیا را عوض میکند: زندگی – «زندان بزرگ» ، دموکراسی -«انوکراسی»، «خانه بدنام»، «قصر عشق»
«گفتار نو» (به بیان و گفتاری ساختگی اطلاق میشود که ابتدا در کتاب علمی-تخیلی «۱۹۸۴» نوشته جُرج اُرول از آن استفاده شده است. در این کتاب، گفتار نو گونه ویژهای از شیوه بیان و کاربرد زبان و کلمات است که توسط حکومت تمامیتخواه، ساخته و پرداخته و استفاده و ترویج میشود) یکی از مشخصههای اصلی ژانر پادآرمانشهری است و نقش مهمی در این اثر ایفا میکند.
«گفتارنو» توسط مقامات برای خدمت به ایدئولوژی کمونیستی ایجاد شده و بهعنوان یک زبان مشترک بهجای زبان عادی که نوعی خلاف و جنایت تلقی میشود، به مردم کشور تحمیل شده است. «گفتار نو» در این رمان با استفاده از نوعی تمثیل، از دیگر نمونهها متمایز میشود. مثلا ساکنان کمونیسم بهجای اسامی رایج و معمول، از انواع پیچیده و عجیب آن استفاده میکنند: بهجای کلمه «توالت» سرواژه «کاواط» (کابین واگذاری طبیعی) را جایگزین کردند. براساس همین قضیه، ساکنان از کلمات اختصاری نظیر: سام (سازمان امنیت)، جامعک (جامعه معارف کمونیستی)، شکمنویس (شورای کمونیستی نویسندگان)، تکخور (تعاونی کمونیستی خوراک)، انافاج(انستیتوی آفرینش انسان جدید) و… استفاده میکنند که خود نماد پوچی زندگی است. خود نویسنده، این دوگانگی را «درک وارونه» نامیده است. واینوویچ این تکنیک را از بولگاکوف، گوگول و پلاتونوف به ارث برده است.
درونمایه جانشینی کلمات، در تمام سطوح اثر نفوذ کرده و به خلق تصویری از دنیای دروغین کمک میکند. دنیایی پوچ و سراسر از مفاهیم متناقض:
«دقیقا! هر فردی میتواند وارد هرجایی بشود و بدون پرداخت پول از آنجا خارج شود. البته ما فروشگاه نداریم، تکخور داریم: تعاونی کمونیستی خوراک. چیزی تو مایههای غذاخوریهای سابق…» بعد برایم از شکمنویس – شورای کمونیستی نویسندگان- گفت که شامل دو اداره اصلی و هر کدام شامل انجمن شاهران، نثرنویسان و نمایشنامهنویسان میشود.
پرسیدم: «پس جای منتقدها کجاست؟»
گفت: «هیچجا. مسئولیت نقد مستقیما بر عهده سام است.»
یکی از ویژگیهای رمان واینوویچ، تبلیغ ادبی تندوتیز اوست. پادآرمانشهر بهعنوان یک ژانر برای بازاندیشی مقولههای اجتماعی، ایدههای ساختاری دولت و مفاهیم سیاسی طراحی شده است. بنابراین، او اغلب به سیاست و جامعهشناسی متوسل میشود و در آنها موادی برای بازاندیشی هنری پیدا میکند. رمان واینوویچ مملو از گفتمانهای ژورنالیستی درباره موضوعات سیاسی، اجتماعی، مذهبی و روزمره عصر ماست.
«مسکو ۲۰۴۲» در قالب زنجیرهای از حکایتها ساخته شده که در زمینه رمان بهطور کلی و در زمینه ژانر پادآرمانشهری بهطور خاص جدید و نو است. واینوویچ را بنیانگذار رمان حکایتی در ادبیات مدرن میدانند و این ویژگیهای حکایتگرایی در «مسکو ۲۰۴۲» نیز دیده میشود. این گونه از این ژانر به نویسنده این امکان را میدهد که جنبههای مختلف زندگی اعم از روزمرگی، تاریخی، سیاسی و غیره را در قالبی کمیک ارائه دهد. بدین ترتیب قهرمان خود را در موقعیتهای خندهدار و مسخره مشاهده میکند، اما از همه موقعیتها پیروز بیرون میآید. نویسنده امیدوار است که مردم نیز بتوانند از زندگی فلاکتبار خود رها شده و اصول اخلاقی را احیا کنند. به گفته نویسنده، خندهای که از یک حکایت بر لب میآید، به شما این امکان را میدهد تا از ترس وحشتناکترین چیزی که در تاریخ شناخته شده است – سیستم خشونتبار- خلاص شوید.
هدف رمان «مسکو ۲۰۴۲» بهعنوان یک اثر پادآرمانشهری، از بینبردن افسانههای دروغین و افشای ایدههای آرمانشهرگرایانه با رساندن آنها به نقطه پوچی است. آرمانشهر در رمان توسط پادآرمانشهرگرایی «بلعیده» شده است و امکان اجرای ایدهای مبنی بر «عدم امکان ساخت یک مدینه فاضله کمونیستی» را فراهم میکند. بااینحال، نباید محتوای این اثر را به یک پادآرمانشهرِ صرف تقلیل داد، زیرا نویسنده اثر، با تجزیه و تحلیل گذشته و حال تاریخی، پیش از هرچیز بهدنبالِ آشکارکردن جوهر نظام توتالیتر است و پوچبودن تبدیل آرمانهای کمونیسم به واقعیت را نشان میدهد.
«مسکو ۲۰۴۲» را نقیصهای شاد بر «۱۹۸۴» جرج اُرول دانستهاند. همانطور که «۱۹۸۴» داستانی در مورد خواندن، نوشتن و اندیشیدن در عصر پروپاگاندا و مراقبتِ فراگیر است، و در آن جرج اُروِل سرخوردگی خود و رویای غم انگیز و پیشگویی وحشتناکی را از دموکراسی آینده پیش چشم خواننده می گذارد، تا درواقع علیه کمونیستم و شیوه حکومت استالین یا اصولا هر نوع رژیم استبدادی با وسایل و ابزار خود یعنی کلمات حرف بزند، ولادیمیر واینوویچ نیز در «مسکو ۲۰۴۲» همین رویکرد را در شکلی کمیک و طی یک سفر خیالی به قرن بیستویکم ادامه میدهد: سفر به میانه قرن بیستویکم سرشار از شگفتی است: در این ملغمه مارکسیستی- ارتدوکسی، ویتالی کارتسف، به مرکز اتفاقها پرت میشود و به چهره ادبی تاثیرگذار انقلاب جدید بدل میشود. درست مثل وینستون قهرمان رمان «۱۹۸۴» که هم به عنوان یک خواننده و هم به عنوان یک نویسنده با پروپاگاندیستی سانسورکننده که از پشت سر زیرنظرش دارد و به او میگوید به چیزی بیاندیشد، سراسر در کشمکش است: «در همه طبقات، روبهروی آسانسور، همان پوستر با چهره بزرگش به دیوار میخ شده بود و زُل میزد به آدم. انگار به هر سمتی که می خواستی بروی تعقیبت میکرد. زیر تصویر نوشته بود: «برادر بزرگ مراقب توست
* مترجم زبان روس
روروزنامه سازندگی