این مقاله را به اشتراک بگذارید
ادبیات معاصر روسیه به ما چه میگوید؟
سمیه مهرگان*
ادبیات روسیه تا همین چند سال پیش برای خواننده فارسیزبان خلاصه میشد در آثار کلاسیک، که تقریبا بیشترشان مربوط به قرن نوزدهم و اوایل و اواسط قرن بیستم بود: گوکول، پوشکین، داستایفسکی، تالستوی، چخوف، پاسترناک، تورگنیف، بابِل، ماندلشتام، آخماتوا، بولگاکف، گورکی، پلاتونوف، سولژنتسین، و ناباکوف. البته نویسندههای دیگری هم بودند که در ایران اقبال چندانی نیافتند.
طی پنج-شش سال اخیر، ادبیات معاصر روسیه هم جایی در بین خوانندگان فارسیزبان باز کرده است. به لطف مترجمهایی که ادبیات و زبان روسی خواندهاند، و در آن رشته هم فارغالتحصیل شدهاند، ادبیات معاصر روسیه هم کمکم دارد به فارسی منتشر میشود. یکی از کسانی که تمامی ترجمههایش مختص ادبیات معاصر روس است، زینب یونسی است. او از اولین ترجمهاش «استالین خوب» تا ترجمههای بعدیاش «زلیخا چشمهایش را باز میکند»، «هوانورد»، «زندگی حشرهای» و این آخری «مسکو ۲۰۴۲»، یک رویکرد را دنبال کرده است: ادبیات علیه کمونیستم. به بیانی دیگر، ادبیات علیه استبداد. تمامی این آثار در بازه زمانی دهه هشتاد میلادی قرن بیستم تا دهه دوم قرن بیستویکم نوشته شدهاند، و همه هم تصویری از دوران سیاه شوروی و استالین را ارائه میدهند.
«استالین خوب» نوشته ویکتور ارافیف از منتقدان دولت روسیه و ولادیمیر پوتین، در سال ۱۳۸۸ به فارسی منتشر شد. ارافیف در این رمان که در سال ۲۰۰۴ منتشر شد، در قالب روایت سرنوشت پدر دیپلماتش، که در کرملین نزد استالین و ویچسلاو مولوتوف، وزیر امور خارجه اتحاد جماهیر شوروی خدمت کرده، به زندگی شخصی خود اشاره میکند و دورهای طولانی از تاریخ سرزمینش را بازگو میکند.
در «استالین خوب» ارافیف صورتکها را کنار میزند؛ صورتکهاییکه بسیاری از روشنفکران و کسانی که استالین را ساختند و او را تبدیل به بتی فراتر از مسیح و تاریخ کردند بر چهره دارند. او میگوید در وجود همه ما یک استالین زندگی میکند. حتی اگر ما نخواهیم، او همیشه با ماست. این گزارههای ارافیف میتواند هردو روی سکه را نشان دهد: چیزی شبیه به مدح یا چیزی شبیه به ذم. انگار او به مخاطب خودش هشدار میدهد: استالین هم نگهبان ماست، هم قاتل ما.
زینب یونسی با تاخیری هشتساله، دومین ترجمهاش «زلیخا چشمهایش را باز میکند» را منتشر کرد: رمانی نوشته گوزل یاخینا. این رمان با استقبال خوبی مواجه شد و توانست جایزه بهترین ترجمه سال جایزه ابوالحسن نجفی را از آنِ خود کند. این رمان تصویری از «اردوگاه کار اجباری» به ما میدهد؛ تصویری هرچند در ابتدا وحشتناک، اما درنهایت نویسنده تلاش دارد تا تصویری انسانی نیز در سختترین شرایط ارائه دهد. به بیانی دیگر، نویسنده تصویری از سیمرغ عطار را رد قالب داستانی مدرن بازگو میکند تا به «سیمرغ» برسد. نویسنده این رمان را براساس زندگی مادربزرگش نوشته: یکی از ششمیلیون نفر کارگر، مادربزرگ او بوده که در ژانویه ۱۹۳۰ دختربچهای هفتساله بوده. پس از اینکه اموال والدینش را مصادره میکنند، والدین مادربزرگش را با اسب از روستا به شهر کازان میبرند. سپس مسافت بسیار طولانی را با قطار به کراسنویارسک (از شهرهای بزرگ روسیه، در منطقه مرکزی و شرقی سیبری) و پس از آن از طریق رودخانه ینیسئی به سواحل رود آنگارا برده شدند. مادربزرگ نویسنده همه دوران کودکی و نوجوانی خود را در تبعید در سیبری گذراند و بعدها در اوان جوانی در همانجا آموزگاری را آموخت و در سال ۱۹۴۶ به روستای مادری خود بازگشت.
«هوانورد» سومین ترجمه زینب یونسی از ادبیات معاصر روسیه بود. نویسنده این رمان، یِوگنی وادالازکین، برای هوانورد که در سال ۲۰۱۶ منتشر شد، جایزه دوم کتاب بزرگ روسیه را دریافت کرد. این رمان به فهرست نهایی جایزه بوکر روسی نیز راه یافت. این رمان هرچند رمان در مورد سالهای ۱۹۳۰ است، وقتی که در روسیه دوران استبداد استالین حاکم بوده، اما این رمان نیز به مانندِ «زلیخا چشمهایش را باز میکند» با محوریت انسان نوشته شده است: انسانی که میتواند هر ملیتی داشته باشد. با همین رویکرد است که وادلازکین، جدا از نقد دوران استالین، رمانی مینویسد سرشار از مفهوم انسان، عشق، زندگی، و مرگ. آن چیزی که این رمان را برجسته و متمایز میکند زمان و مکان و رابطه آن با انسان است؛ یک عصر وقایع نمیسازد، بلکه احساسات فردی، بوها و صداها میسازد و همین است که وقتی آن را از دست بدهی زمانت را گم میکنی و همین است که آدمهای یک عصر را بههم پیوند میدهد و نه مثلا انقلابها یا حتی ایدئولوژیهای فراگیر. مثلا در جایی از «هوانورد» وقتی از قهرمان رمان پرسیده میشود «انقلاب اکتبر را یادت هست؟» او در پاسخ میگوید: «نه، ولی یادم هست آن روز در همان میدان بودم و برفکی میبارید و دانههای برف را یادم هست که روی گردنم آب میشد.»
ویکتور پلوین نویسنده شناختهشده روسی که آثارش پیش از این به فارسی ترجمه شده بود، در رمان «زندگی حشرهای» که از برجستهترین آثارش به شمار میآید، مثل نویسندههایی که پیش از این زینب یونسی آثاری از آنها ترجمه کرده بود، به نقد جامعه سوسیالیستی و استالینسیتی شوروی مینشیند. به بیانی دیگر، «زندگی حشرهای» روایت تمثیلی حشرهها از زندگی آدمهای در جستوجوی روشنایی در جامعهای استبدادی است. با اینکه شخصیتها از قالب حشره به قالب انسان و دوباره برعکس جهش پیدا میکنند، اما همبستگی فصلهای آن از طرقِ غریبی حفظ میشود. برخی از شخصیتها ناآگاهانه باعث مرگ دیگران میشوند؛ برخی دیگر به وسیله حشرات سابق که اصل خود را فراموش نکردهاند از خطر آسیب نجات مییابند. همانگونه که دیما میگوید، «زندگی ساختار عجیبی دارد» همین تعبیر را میشود در تمجید از این رمان بسیار خلاقانه بهکار بُرد.
رمان «مسکو ۲۰۴۲» نوشته ولادیمیر واینوویچ، از منتقدان دولت روسیه و ولادیمیر پوتین، آخرین ترجمه زینب یونسی است. این رمان در سال ۱۹۸۶ منتشر شده و از آن به عنوان نقیصهای بر «نوزده -هشتادوچهارِ» جُرج اُرول یاد میشود. «مسکو ۲۰۴۲» نیز به مانندِ دیگر ترجمههای زینب یونسی، علیه کمونیسم است، و در این اثر نیز به مانند «استالین خوب»، این ضدیت را بیشتر میتوان دید، بهویژه وقتی که از آرمانشهرِ کمونیسم به ویرانشهرِ کمونیسم میرسیم.
*منتقد و داستاننویس
روزنامه سازندگی