این مقاله را به اشتراک بگذارید
نقدی بر فیلم «صحنهزنی» به نویسندگی و کارگردانی علیرضا صمدی
صحنهزنی ِ صحنهزنی!
مبین مولایی
۱
صحنهزنی، دومین تجربهی سینمایی ِ داستانی ِ بلند ِعلیرضا صمدی، روایت گونهای کسبوکار نامتعارف، یعنی نمایشیسازی یا به اصطلاح صحنهزنی تصادفات ساخته-گی بهمنظور دریافت حق بیمه است؛ پدیدهای که کسبوکارهای بیمه، شیوع آن را با استناد به آمار و ارقام گواهی میدهند و آن را در پایان صحنهزنی بهاطلاع تماشاگرش میرسانند و آدمی را وسوسه میکنند که بگوید شاید با روایت و تصویری به سفارش کسبوکارهای بیمه طرف بوده است تا درنهایت با بازنمایی روبنایی خشونت در فیگوری اجتماعی، در زیربنا، از نوعی خسران سرمایهی کسبوکارش جلوگیری کند! از اینکه بگذریم، آیا در نوعی وارونهگی، نمیتوان خود ِ روایت و تصویر صحنهزنی را، صحنهزنی ِصحنهزنی دانست؟! آیا بازنمایی ِسینماتوگرافیک صرف ِپدیدهی صحنهزنی، کاری متفاوت از فاعل صحنهزنی است که تصادفی را جعل میکند تا منفعتی ببرد؟! بهفراخور جذابیتهای سینمایی خشونت، سرتاسر فیلم پر است از صحنهزنی انواع خشونت کنشگرانه: خشونتی که یک یا چند کنشگر آشکارا قابل تشخیص (در اینجا اسد و دارودستهاش) نهتنها نسبت به دیگران، بلکه حتی در نسبت با خود بهاجرا میگذارند و … دیگر هیچ! درواقع روایت و تصویر صحنهزنی، از پرداخت دراماتیک نوع دیگر خشونت، یعنی خشونت کنشپذیرانه – که به مراتب مهمتر از خشونت صرفا کنشگرانه است – سرباز زده است! در این نوشتار انتقادی، یک گام به پس برمیداریم و خود را از «کشش هوشربای خشونت آشکار» رها میسازیم؛ یعنی بهازای صحنهزنی این نوع خشونت (که تاریخ سینما بر جذابیتهای بصریاش گواهی میدهد) پسزمینهای که اینگونه فورانهای خشونت را پدید میآورد، بهاختصار مورد بررسی قرار میدهیم؛ پسزمینهای که جای پرداخت دراماتیکش، در سرتاسر روایت فیلمنامه و فیلم خالی است. منظور از خشونت پسزمینهای، خشونتی بهاصطلاح ساختاری است که درواقع «پیامدهای غالبا فاجعهبار عملکرد بیتلاطم سیاسی و بهویژه اقتصادی» دانسته میشود. این خشونت ِ بهاصطلاح «کنشپذیرانه» سیستمی، که نقطهی مقابل خشونت کاملا نمایان کنشگرانه است، خشونتی ناپیداست «زیرا قوامبخش معیار سطح صفری است که با نگاه به آن، چیزی را دارای خشونت کنشگرانه میشناسیم.» اصطلاح خشونت ساختاری را نخستین بار، یوهان گالتونگ، در مقاله «خشونت، صلح، و تحقیقات صلح(۱۹۶۹)» معرفی کرد که به شکلی از خشونت، در چند ساختار یا نهاد اجتماعی اشاره میکند که با جلوگیری از مردم در دسترسی به نیازهای اساسی شان ممکن است به آنها آسیبی برساند. از طرف دیگر، شاید منظور والتر بنیامین در مقاله نقد خشونت (۱۹۲۱) از طرح و شرح «خشونت موضوعه»، همین خشونت ساختاری باشد؛ آنجا که خشونت را محصول تاریخ میداند و موجه بودن یا نبودن خشونت را به مجموعه شرایط تاریخی خاصی منوط میکند که به خشونت میانجامد؛ به عبارت دیگر، خشونت را نتیجه تمایلی طبیعی نمیداند، بلکه محصول وضع خاص تاریخی قلمداد میکند. اسلاوی ژیژک نیز، در شش نگاه زیرچشمیای که به خشونت انداخته ، نگاه خیرهی خود را بر این نوع خشونت نهاده و فرض اساسیاش را بر این گذاشته که رودررویی مستقیم با خشونت، ذاتا تحیرزاست و ممکن است ما را از اندیشیدن باز دارد؛ اندیشهای که غیابش در صحنهزنی حضور پررنگی دارد. ما برای «سردرآوردن از آنچه … فورانهای نابخردانه خشونت کنشگرانه بهنظر خواهد رسید»، باید به این نوع پنهان خشونت بپردازیم.
۲
حضور یک مددکار اجتماعی، در مقابل دارودستهی صحنهزنیها، در ساحت تضاد دراماتیک، امری قابل درک است، اما امری مخرب در جریان پرداخت دراماتیک خشونت است! چرا که وی بهنحوی از انحا فوری بودن لزوم دستبهکار شدن دربرابر خشونت را به نمایش میگذارد. ما بهازای چنین فوریتی، نیاز به یکواپسروی، به ایستاری تعمقی داریم. چنین القای فوریتوار مددکارانهای، فرصتی را برای تامل باقی نمیگذارد و «همین حالا باید دستبهکارشویم» را به تفکر عقلانی تحمیل میکند. بهقول ژیژک، «بهنظر میرسد دلمشغولی اصلی تساهلگرایی … که امروزه غلبه دارد، مخالفت با تمامی شکلهای خشونت – از خشونت فیزیکی مستقیم گرفته تا خشونت ایدئولوژیک – باشد. نوعی درخواست کمک و یاریطلبی، مقوم چنین گفتوگویی است و تمامی دیگر رویکردها را تحتالشعاع قرار میدهد … اما آیا این تمرکز و تکیه روی خشونت کنشگرایانه، تلاشی نومیدانه برای منحرف ساختن توجه ما، از کانون راستین مشکل، از طریق جلوگیری از دیدن سایر شکلهای خشونت و بنابراین مشارکت فعالانه در آن نیست؟ … انتقاد یکسره از خشونت و محکوم ساختن آن به عنوان امری بد، نوعی عمل ایدئولوژیک تمام عیار و پیچاندن مطلب است که کمک میکند شکلهای بنیادین خشونت اجتماعی از نظر پنهان بماند.» در مقابل چنین رهیافت مددجویانهای، باید بهقولی ژیژک، موضوع را تغییر داد، یعنی «کنارگذاشتن درخواست نومیدانه کمک بشردوستانه برای متوقف ساختن خشونت و درعوض، پرداختن به تحلیل تعامل پیچیده انواع خشونت … که این خود، پیام درخواست کمک دیگری است!»
۳
خشونت سیستمی، درواقع بهواسطهی طبقاتی ساختن سرمایه به طبقات فرودست اعمال میشود. درواقع خشونت کنشگرانه در صحنهزنی، پاسخ پیامی است که خشونت نظام اقتصادی، به طبقات فرودست جامعه فرستاده است. به زعم ژیژک «سرنوشت کل اقشار جامعه، و گاه کل کشور را، رقص خودمدارانهی سرمایهای میتواند رقم بزند که با نوعی بیتفاوتی نسبت به اینکه جابهجاییاش چه تاثیری بر واقعیت اجتماعی خواهد گذاشت، هدف خودش را که سودآوری است، دنبال» و چنین رهیافتی را در اعضای خودش، در نوعی تاثیر و تاثر و کنش و واکنش متقابل، تکثیر میکند. چنین سازوکار خودکار سرمایه، بهاصطلاح «صحنهگردان نمایش میشود و کلید تحولات و مصیبتهای زندگی واقعی را به دست میدهد. خشونت سیستمی اساسی سرمایهداری، که به مراتب غریبتر از هرگونه خشونت اجتماعی- ایدئولوژیک مستقیم پیشاسرمایهداری است، در همین سازوکار خودکار نهفته است: دیگر نمیتوان این خشونت را به افراد ملموس و نیات شرورانهشان نسبت داد، بلکه این خشونتی کاملا کنشپذیرانه، سیستمی و بینام و نشان است.» بستری که روایت و تصویر فیلم در آن جاری میشود، یعنی جامعهای که روزانه شمار بسیار زیادی از خشونتهای کنشگرانه را در خود جای میدهد، خود عامل خشونت است و شرایط را برای پیدایش خشونت کنشگرانه فراهم میسازد و کسانی که تلاشهای بعضا مذبوحانهی خود را صرف مبارزه با خشونت یا برقراری تساهل میکنند، از خود سیاست بگیرید تا نهادهایی که برای تحقق این هدف برساخته، از طریق مناسبات اقتصادی پشت پرده، زندگی هزاران تن را تباه کرده و شرایط لازم را برای سربازکردن همان عدم تساهلی را پدیدآورده که خود با آن مبارزه میکند. این سازوکار، همان عامل مفقودهی روایت و تصویر صحنهزنی است؛ همان ایستاری تعمقی است که اگر تماشاگرش را با آن روبرو میکرد، تاریخ مصرفش را به کوتاهی حضور در سالن سینما، محدود نمیکرد!