این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به «خشم در هارلم» اثر چستر هایمز، نشر بیدگل
کلاسیک، اما متفاوت
حمیدرضا امیدی سرور
معرفی چستر هایمز را مدیون نشر بیدگل و مزدک بلوری هستیم. نویسندهای که اگرچه بسیار دیرهنگام به مخاطبان فارسی زبان معرفی شده اما خوشبختانه این اتفاق با یکی از آثار مهم او و با ترجمهای بسیار خوب و روان، رقم خورده است. بخصوص که «خشم در هارلم» اثری است که در آن کیفیت لحن نویسنده و زبان شخصیتها دارای اهمیت بسزایی است. درواقع ما با یکی دیگر از نویسندگان صاحب سبک ادبیات پلیسی طرف هستیم که آثارش تنها واجد ویژگی سرگرمکنندگی نیست.
چستر هایمز یکی از نویسندگانی است که هویت داستانهایش به شدت با نژاد، رنگ پوست و تجربه زیستیاش پیوند خورده اند. یک نویسنده آفریقایی تبار که داستانهای پلیسی مینویسد، آن هم با قهرمانان و کارآگاههای رنگین پوست، در میانهی قرن بیستم که آمریکا هنوز به شدت با مسئله اختلاف نژادی روبهرو بود شانس زیادی برای موفقیت نمیتوانست داشته باشد. چستر هایمز آگاهانه یا ناخودآگاه از شرایطی برخوردار شد که تحت تاثیر این مسئله قرار نگیرد. او وقتی به دلایل مالی ترغیب شد رمانی سرگرم کننده برای ناشری فرانسوی بنویسد، اصلا به انتشار کتابش در آمریکا فکر نمیکرد.
چند سال بعد هم وقتی این رمانها در آمریکا منتشر شد، موفقیتی کسب نکرد. شناخته شدن او به عنوان یک نویسنده برجسته و معروف ادبیات پلیسی ماند برای زمانی که جنبش های ضد اختلاف نژادی در آمریکا جدی شدند و سیاهان رفته رفته صاحب حقوق اجتماعی و انسانی واقعی در جامعه آمریکایی میشدند. اما موفقیت او در فرانسه به قدری بود که زندگی اش را برای همیشه دگرگون کرده و به خوبی تأمین کند.
چستر هایمز پیش از آن، زمانی که در امریکا زندگی میکرد، تعدادی داستان کوتاه و بلند با رویکرد جدی در ادبیات نوشته بود که برخی نشریات نسبتا معتبر منتشر شده بودند و رمانی از او نیز در محافل چپگرا اندک شهرتی به هم زده بود. اما این چیزی نبود که راضی کند. بخصوص که مجبور بود برای گذران زندگی تن به کارهای سخت دهد.
به همین دلیل بود که راهی فرانسه شد. پاریس در آن زمان پاتوق اغلب هنرمندان و نویسندگانی بود که دنبال انجام کارهای متفاوت بودند. هنرمندان و نویسندگان سیاه پوستی همچون ریچارد رایت و جیمز بالدوین هم به همین کشور رفته بودند.
فرانسه با اینکه خودش نویسندگان پلیسی جنایی خوبی داشت، اما همواره پذیرای آثار نویسندگان امریکایی بود، بخصوص که رمان سیاه از نوع هارلد بوید خاستگاهی امریکایی داشت. جالب اینکه برخی ناشران فرانسوی به نویسندگان فرانسوی آثار پلیسی پیشنهاد میکردند از نام مستعار امریکایی استفاده کند. چستر هایمز اما علاوه بر نام و پس زمینه امریکایی اش، ویژگیهای ممتاز دیگری هم داشت که در همان رمان نخست او را از بقیه ممتاز کرد و موجب موفقیت چشمگیرش شد. این ویژگی ها از تجربه زندگی او مایه میگرفت. پسری که پدرش پوستی بسیار تیره و مادرش پوستی بسیار روشن داشت. از بدو تولد در خانه زمینههای اختلاف نژادی را احساس کرده بود. در جوانی هم وقتی به دل جامعه خشن سیاهان زد، با پا اندازها دم خور شد و نهایتا دست به سرقت مسلحانه زد و هفت سالی را در زندان با مجرمان سپری کرد. به اندازه کافی داستان برای گفتن داشت. پس سراغ همین شخصیتهای رنگین پوست رفت که تا آن زمان در نقش های منفی و خشن رمانهای پلیسی ظاهر شده بودند. اینجا اما قهرمان داستان بودند در محلهای که در سرتا سر جهان با ساکنان رنگین پوستش شناخته میشد؛ یعنی محله هارلم. جایی که از قضا خود هایمز تجربه زندگی در آن را نداشت اما به خوبی توانست آن را فرسنگها دورتر در دل اروپا، به عنوان جغرافیای وقوع این داستانها انتخاب کند.
ذهن خلاق هایمز توانست در داستانهایش پرداختی تصویری از جهان شگفت و پر جنب و جوش زندگی در عارلم ارائه کند. نخستین رمانش که در اوایل دهه پنجاه با عنوان «ملکه سیب ها» منتشر شد با خوش شانسی به دست ژان کوکتو رسید که از علاقمندان رمانهای پلیسی بود. ژان کوکتو که از خواندن آن به وجد آمده بود، به ستایش از آن پرداخت و آن بهترین اثری دانست که پس از ماهها خوانده است!
چنین ستایشهایی در سناخته شدن هایمز موثر بود اما در عین حال این خود آثارش بودند تئجه برانگیز و تاثیرگذار بودند. خاصه در فرانسه که همیشه به نوآوری ها روی خوش نشان میداد. رمانهای هایمز آثاری اگرچه آثاری پلیسی بودند، اما در عین حال ویژگی های متفاوت بسیاری با آها داشتند.
«خشم در هارلم» نیز از این قاعده مستثنی نیست، مجله هارلم، آدمهای رنگین پوست، نگاههای نژاد پرستانه که حتی از رفتار پلیسهای محلی نیز به روشنی میتون دربافت. جکسون که در موسسه کفن و دفن کار میکند، سیاه پوست ساده لوحی است که پولهایش را تلکه میکنند، در این میان زنی که دوست دارد (آنابل) نیز غیب میشود، برای پیدا کردن آنابل از برادر دوقلوی خود (گولدی) کمک میگیرد. مرد جوانِ سیاهِ زن پوشی که در هیبت راهبهها مردم را تلکه میکند. این ماجرای پرپر افت خیز نقطه عزیمت به دنیای درون این جامعه خشن و پر دوز و کلک است که جرم و جنایت و مواد مخدر و فحشا آدمها را درخود غرق کرده است.
خشم در هارلم با اینکه رمانی است، پر از حادثه و فراز و فرودهایی که با ضرب آهنگ تند و نفسگیری مخاطب را با خود همراه میکنند. علاوه براین فضا و شخصیتهای متفاوت، طنز ملایمی که در روایت کلاسیک این داستان میتوان احساس کرد، بکار بردن فکر شده جملاتی از کتاب مقدس در موقعیتهای داستانی از دیگر جذابیتهای آن محسوب میشود.
بی شک خواندن «خشم در هارلم» برای خوانندگان ادبیات پلیسی و جنایی تجربهای لذت بخش، متفاوت و فراموش ناشدنی خواهد بود.