این مقاله را به اشتراک بگذارید
دیالوگ ادبی و دیالوگ سقراطی
علی محمد اسکندری جو
یونان امروز که در شمار کشورهای فلاکت بار اتحادیه اروپاست، بابت “دیالوگ” یک سقراط به سقراط بدهکار است. این ملت دیگر نمی تواند به یونان باستان بنازد آنگاه که با قربانی کردن این اندیشمند، سقوط فرهنگی آن کشور متجلی شد.
اگر فرهنگ حیران است و زبان هم ویران، چنانچه زیستن و ماندن در چنین فرهنگی را نه می دانی و نه می خواهی، پس صادق بخوان شاید “هدایت” شوی. در شوره زار زبان هیچ اندیشه ای نمی روید چه رسد آنکه “دیالوگ” هم بخواهد چراغ راهنمای آن فرهنگ شود.
زیستن در فرهنگی که الگوریتم آن واژگون است چندان هم آسان نیست. به باور سقراط در یک فرهنگ و نظام بیمار و الیگارشیک همان بهتر که زندگی “درد” شود و مرگ هم “درمان” آن. به عبارتی، تاوان زیستن در چنین نظامی “جان” سقراط باشد که باید قربانی شود تا خدایان “اُلمپ” خشنود شوند.
آنچه امروز به اشتباه محاوره یا مکالمه تصور می کنیم در واقع مترادف دیالوگ نیست بلکه معادل “Conversation” است که به فرانسه آن را شبیه “Parlance” می شناسند.
این گونه مکالمه معمولا در خانه، بازار، اداره، پارک و کافه تریا مصرف دارد و ما در بسیاری از آثار ادبی آنها را می خوانیم. من که نه ذوق ادبی دارم و نه از استعداد “استتیک” و بدتر از آن، با تکنیک نگارش رتوریک هم ناآشنایم اما بااین حال دیالوگ آمده در شاهکار داستایفسکی “برادران کارامازوف” را از بهترین و پر محتوی ترین دیالوگ های تاریخ ادبیات مدرن می شناسم. در این جستار بیشتر تکیه بر دیالوگ سقراطی دارم که از قلم افلاطون جاری شده است. این دیالوگ و هدف از برقراری آن تفاوت ماهوی با دیالوگ در “رمان” دارد. شاید به احترام سقراط و میراث دیالکتیکی او از ابتدا هم نباید در ادبیات واژه دیالوگ استفاده می شد و بجای آن مکالمه و محاوره به کار می رفت تا خلط مفهومی ایجاد نشده و تفاوت ماهوی آثار تولستوی و هدایت و هوگو از “ضیافت” و جمهور افلاطون (بلحاظ دیالوگ و دیالکتیک سقراطی) مشخص می شد.
می گویند سقراط روزها در “آگورا” زیر سایه رواق نشسته با آزادگان و بردگان صحبت یا محاوره یا مکالمه داشت و نه دیالوگ. در زبان عربی هم دیالوگ را اشتباها معادل اصطلاح محاوره از ریشه “حوار” پنداشته و نخبگان عرب عذر بدتر از گناه آوردند که در سایت نیمه رسمی “ویکی پدیا” با اشاره به چند آیه خواستند دیالوگ را همان محاوره بین خدا و انسان برداشت کنند. حال آنکه هدف و معیار دیالوگ یونانی که نشان از با همدیگر تدبیر کردن و شریکی اندیشیدن و جمعی فهمیدن است (آنهم به شرطی که من و تو در یک جایگاه فرض شویم) نمی تواند منطبق بر محاوره عربی از ریشه “حوار” و محاوره بین خدا و بندگان باشد. افزون بر این، با توجه به جایگاه اعتلایی (Transcendental) آفریدگار در مقایسه با انسان زمینی بنابراین دور از مقام الوهیت و احدیت اوست که بخواهد حتی با پیامبران و فرشتگان اندیشی کند.
این خلط مفهومی نزد نخبگان و روشنگران کشورهای عربی در ویکی پدیا مشهود است که شاید روزی آنها این میراث یونانی را دریابند و واژه ای نو بجای محاوره و مکالمه پیدا کنند. حال که عرب ها نیز به این سنت سقراطی کم بها می دهند پس بهتر آنکه از همان واژه یونانی “دیالوگ” استفاده کنند و محاوره و آیات الهی را فعلا از ویکی پدیا بردارند تا زمانی که در جهان عرب نیز دیالوگ یک “سنّت” عقلانی و فکری شود.
نزدیک ترین معنای فارسی و پیام دیالوگ به باورم باید همفکری و درک “اختلاف نظر” یا تفاوت نگرش در موضوع انتخاب شده برای دیالوگ باشد؛ دیالوگ فقط با یکدیگر سخن گفتن نیست بلکه مهم تر از آن “تدبیر” جمعی یا با هم اندیشیدن است. از سوی دیگر، پیشوند (dia) یونانی تنها اشاره به عدد “دو” ندارد زیرا در دیالوگ، دو نفر تا حداکثر ده تن می توانند حضور داشته باشند به گونه ای که نوبت سخن برای همه حاضران فراهم شود بدون آنکه دچار خستگی و فرسایش روح و روان همدیگر شوند.
در دیالوگ نباید “قاضی” منشانه با مخاطب برخورد کنیم و هیچ یک از حاضران حق ندارند با پیش فرضی منفی و غیراخلاقی نسبت به شخصیت و منش یکدیگر به دیالوگ بنشینند. در ساحت مقدس دیالوگ مقام و منصب و ثروت معنوی یا دنیوی هیچ نقشی ایفا نمی کند. به بیانی، هیچ صاحب شهرتی حق ندارد از “موضع” بالا وارد دیالوگ با دیگران شود چرا که آنگاه “حرمت” آن را شکسته و روح سقراط را آزرده است. شخص یا مقامی که نیِت صادق در یک دیالوگ دارد، بیش از و پیش از آنکه سخنران یک سویه باشد باید “شنونده” دو سویه باشد.
زمانی که سقراط با نویسنده، شاعر، هنرپیشه، تاجر و قاضی در آتن به دیالوگ می نشست مفاهیم بسیار کلی فلسفی (عدالت چیست؟ فضیلت کدام است؟ هنر، آزادی، مرگ، دولت، زیبایی،…) انتخاب می شد. به عبارت دیگر، حاضران باید پرسش و پاسخ را در چارچوب الگوریتم منطقی عرضه می کردند و استدلال هم باید عقلانی و منطبق بر موازین عقلی تنظیم و اندیشیده شود. هیجان و غلیان احساس، خشم و نفرت، حب و بغض باعث انحراف از مسیر دیالوگ می شود.
امروز در رسانه های دیداری و شنیداری یا آنکه در دنیای مجازی (کلاب هاوس، زوم…) آیا به راستی می توان یک دیالوگ با معیار یونانی برقرار کرد؟ تنها سقراط بود که به روش دیالکتیکی (پرسش و پاسخ مکرر تا رسیدن به نقطه صفر یا ندانستن و نیافتن پاسخ صحیح به یک پرسش فلسفی) دیالوگ را اداره و تنظیم می کرد. بی سبب نیست که او همواره در پاسخ به هر پرسشی اعلام می کرد (یا شاید هم تظاهر) که پاسخ را نمی داند گرچه پیشگو (اوراکل) او را داناترین فرد آتن خوانده است.
دیالوگ هم زمان بُر است چرا که در زمان بسیار صرفه جویی می کند. دیالوگ زمان بَر است به آن دلیل که ابتدا باید فرهنگ سازی شود و از آکادمی و دانشگاه و کارخانه و اداره گرفته تا خانه و مدرسه و محله، اصول و قوانین و آداب و اهداف دیالوگ آموزش داده شود تا شهروندان “ورزیده” و آبدیده شوند. آنگاه می توان اندک اندک این “میراث” سقراطی را پاس داشت و ستود و از آن بهره برد.
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
به راستی دیالوگ را بیش از آنکه بخواهیم درک کنیم باید “تجربه” کنیم؛ ما ناگزیر از تمرین و ممارست فراوان در دیالوگ هستیم تا مولفه ها و نتایج و آثار آن در ذهن و ضمیر ما ملکه شوند. دیالوگ جاده اصلی رسیدن به بصیرت “Insight” است؛ این بصیرت تنها برای فرد نیست بلکه برای جمع نیز هست. حال آنان که چندان میانه ای با دیالوگ ندارند و می خواهند به آستان حکمت “Perennial Wisdom” نیز سری بسایند؛ آنانی که می خواهند از این جهان ناسوتی اندکی بالا رفته به مداری ملکوتی نظری بیاندازند؛ برای این دیالوگ گریزان که می خواهند به عالم مثالی (Mundus Imaginalis) سید حسین نصر و هانری کربن و ماسینیون هم نظری بیاندازند آنگاه باید برای آنها “نسخه” شهودی در معرفت معنوی (Esoteric) نوشت با آرزوی اینکه شاید با عنایت غیبی و مراقبه و مکاشفه (Contemplation) شبی نیز آنها همنشین شیخ سرخ و شیخ شبستر شوند؛ شبی بی سقراط و بی “صادق” و بی دیالوگ.
اشاره کردم که ایده اصلی فرآیند دیالوگ در واقع یک سازندگی و هم اندیشی جمعی است؛در دیالوگ باید هُشیار باشیم که سخنان طرفین اصطلاحا “پُلاریزه” نشود چرا که اصولا ذهن و ضمیر ما انسانها به گونه ای پرورش یافته است که بر نظر و رای خویش اصرار می ورزیم و پافشاری کنیم و در برخی مواقع حاضر نیستیم حتی قدمی به عقب بازگردیم؛ در آن صورت دیگر ما شاهد یک دیالوگ نیستیم بلکه شاهد بحث و جدل و جدال هستیم که سرانجام به جنگ قدرت و قدرت نمایی می رسد. به این نوع آشوب و “شانتاژ” و زد و خورد فیزیکی و ناسزاگویی اصطلاحا دیالوگ گلادیاتورها می گویند. من در پارلمان های برخی از کشورها شاهد این نوع “لمپنیسم” گلادیاتوری و گاهی نیز خونین بودم؛ امروز کلیپ آن در فضای مجازی غوغا می کند که چگونه به دیالوگ ریشخند می زنند.
از طریق دیالوگ است که درک می کنیم آنچه دیگران می گویند و نیز می دانیم آنچه را هم که آنان نمی گویند اما باید بگویند. ما در دیالوگ نظاره گر “ژست” مخاطب و حرکات دست و سر و دهان او هستیم و با شخصیت و منش و روان او آشنا می شویم. با این حال نباید دیالوگ هراس باشیم به این دلیل غیر موجه که مبادا شخصیت و روحیات ما بر دیگران آشکار شود. مگر نه اینکه در دیالوگ به دنبال یافتن “حقیقت” هستیم، پس چرا باید از آن گریزان باشیم؟
دیالوگ را در ساده ترین شکل می توان یک “ارتباط” دو طرفه توصیف کرد؛ دیالوگ یک خیابان یک طرفه نیست که فقط نظر و رای من بر کرسی بنشیند و حقیقت تنها نزد من باشد و بس. سقراط به این امر واقف بود و روش دیالکتیکی او هرگز ابزاری برای افشاگری و رسوایی بی مایگان و کم مایگان یونان نبود که امروز بخواهد ابزاری برای رسوایی و بداخلاقی کم مایگان و بی مایگان در رسانه و فضای مجازی باشد. دیالکتیک سقراط در پی آن بود که شهامت و شجاعت آنچه را می دانیم و آنچه را هم که نمی دانیم را در میان جمع داشته باشیم و فقط حقیقت را جستجو کنیم و نه آنکه در پی اقتدار و برتری بر این و آن باشیم و فخر و فضل فروشی کنیم آنهم زیر چتر دیالوگ!
استکهلم/ زمستان ۲۰۲۲