این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به آخرین فیلم مسعود کیمیایی
حمیدرضا امیدیسرور
در نیمه دوم آذر ماه، زمانی که مسعود کیمیایی جلوهی تازهای از هنر خود را برای علاقمندانش رو کرده و در گالری ثالث نمایشگاهی از نقاشی های خود را به معرض نمایش گذاشته بود، آخرین ساخته او خائن کشی نیز روی پرده رفت. فیلمی پرستاره، بسیار خوش عکس، در حال و هوای تهران قدیم و به سبک و سیاق تریلرهای گنگستری سینمای روز جهان. با این حال در نگاه نخست اینگونه به نظر برسد که خائن کشی نیز تقریبا اغلب مشکلات فیلمهای متاخر مسعود کیمیایی را دارد، حال برخی را کمتر و برخی را بیشتر. مشکلاتی که به نظر می رسد نه در کیمیایی عزمی برای برطرف کردن آنها وجود دارد و نه اینکه ضرورت چندانی برای مرتفع کردن آنها احساس می کند. اما خوشبختانه خائن کشی از ویژگی هایی برخوردار است که در کنار هم دست به دست یکدیگر داده و به شکلی ناخوآگاهانه پاره ای ضعفهای آشنای آثار متاخر کیمیایی را مرتفع ساخته است.
مهمترین نکته در این زمینه در نتیجه رفتن او به سراغ قصهایست که در تهران قدیم و بخصوص در زمان نخست وزیری دکتر محمد مصدق اتفاق می افتد. به این ترتیب کیمیایی قصه ای را جلوی دوربین برده که نه تنها با جغرافیا، فضا و زمانهی آن کاملا آشناست؛ بلکه مهمتر از همه اینکه به آن علاقه بسیار نیز دارد. او پیش از این نیز فیلم بسیار موفق سرب را در فضای تهران قدیم کارگردانی کرده بود که در زمره بهترین ساختههای سینمایی کیمیایی در سالها پس از انقلاب، به شمار می رود. البته به نظر می رسد کیمیایی در شکل دادن شخیت اصلی فیلم با بازی امیر آقایی به زندگی یکی از خلافکاران قدیمی تهران به نام مهدی بلیغ نظر داشته است. اما این مسئله نمود چندان برجستهای در فیلم نیافته است و در میان ایده های دیگری که مد نظر کیمیایی بوده، گم شده است.
با این حال طرح داستانی فیلمنامه خائن کشی جذابیت خود را از واقعه ای تاریخی میگیرد که علاوه بر علاقمندان بسیارش، ظرفیت بسیار بالایی برای دراماتیزه شدن دارد و همچنین بستری مناسب برای قصه گویی و روایت سینمایی است. چراکه ماجرای نخست وزیری دکتر محمد مصدق، مشکلاتی که از سوی مخالفان داخلی و خارجی او پیش پای او گذاشته شده با ماجراهای فراز و نشیبی همراه بود که بستر بسیار مناسبی است برای آن دسته از علاقمندن تاریخ معاصر تا در زمینه یا با پس زمینه این رخدادها روایتگر داستانهایی جذاب باشند.
کیمیایی نیز از این ویژگی تا حد ممکن هوشمندانه بهره برده است. داستان فیلم در روزهایی اتفاق می افتد که دولت مصدق به دلیل فشارهای خارجی با مشکل مالی بسیاری روبه روست و بحث فروش اوراق قرضه مردمی در میان است. فیلم بایک ماجرای سرقت آغاز می شود. سارقان با این ایده که ما این پول را نمی دزدیم، بلکه به امانت می بریم، تصمیم دارند دستاورد این سرقت را برای کمک به دولت دکتر مصدق مورد استفاده قرار دهند. سرقت در هنگام تاریکی تهران در اثر کسوف کم و بیش با موفقیت انجام می شود، اما ادامه ماجرا چنان نیست که این جوانان علاقمند به دکتر مصدق پیش بینی می کردند…
این فیلم نیز همانند اغلب آثر کیمیایی شروع خوبی دارد اما هرچه فیلم پیش می رود به دلیل ضعفهای فیلمنامه حاصل کار سازنده به هرز می رود. خائن کشی شروعی بسیار خوب دارد. با ضریب آهنگی تند و متناسب با ماجرایی که در حال اتفاق افتادن است. پرداخت سینمایی خوب، میزانس های فکر شده و فیلمبرداری توجه برانگیز آن، همگی دست به دست هم می دهند تا در ابتدای فیلم به ظاهر شاهد اثری در حد و اندازه تریلر های جنایی و گنگستری روز سینمای جهان باشیم. اما این ایده که در ابتدا جذاب می نماید در ادامه در میان تعدد شخصیت ها، گنگ بودن روابط و انگیزه ها و دیالوگ های طولانی که به شکلی گُل درشت بین شخصیت ها رد و بدل می شود، رنگ باخته و فرصت اینکه شاهد فیلمی در خور نام و اعتبار دوره نخست کارنامه مسعود کیمیایی باشیم از دست می رود. چنانکه به نظر می رسد کیمیایی بیشتر از آنکه دغدغهی روایت در سینما را داشته باشد، در فکر انتقال حرفهایی است که در ذهن دارد. حرفهایی که بدون آنکه منطقی در خدمت فیلمنامه به صورت مستقیم از زبان شخصیت ها شنیده می شوند. این پرحرفی که همه توانایی های سینمایی سازنده خود را هدر می دهند. کیمیایی سالهاست که نیاز دارد فیلمنامه نویسی مستعد را در کنار خود داشته باشد. چیزی که به دلایل شخصی همواره از آن اجتناب کرده است و در این زمینه فیلمهایش همیشه لطمه خورده و توانایی های او را تحت الشعاع قرار داده است.