این مقاله را به اشتراک بگذارید
نگاهی به «شرح حال گوته به سعی مفیستو» اثر کریستیان موزر
دریا امامی
فاوست شخصیتی افسانهای در ادبیات آلمانی است که دستمایهی آثار روایی بسیاری قرار گرفته است. این شخصیت همواره جاهطلبی بیحد و حصر و قدرتطلبی را تداعی میکند. او درصدد رسیدن به جایگاهی رفیع و ارزشمند به هر قیمتی است و به مرحلهای میرسد که دیگر از انجام هیچ عمل غیراخلاقی برای رسیدن به آن هراسی به خود راه نمیدهد. به همین خاطر است که دستاویز شیطان قرار میگیرد و با او عهد همراهی میزربندد. در بسیاری از نمایشنامهها و قصههایی که از فاوست نوشته شده او مطلقا ملعون و دوزخی به شمار میآید، زیرا میان خدا و دانش خود، دومی را ترجیح میدهد و مقابل اولی قرار میگیرد. در نسخههای بعدی این داستان به تدریج تحولاتی رخ داد که فاوست و به تبع او مفیستو که شیطان وسوسهگر و گمراهکنندهی او بود شکلی پیچیدهتر یافتند و از آن کلیشههای مرسوم خود فاصله گرفتند.
در طی قرنها نگاه نویسندگان به فاوست و مفیستو مدام در تغییر و تحول بوده است، اما همچنان فاوستِ گوته اعتبار خود را در صدر این روایتهای مختلف حفظ کرده است. در این نمایشنامهی گوته، مفیستو گرچه اهریمنی تمامعیار است، اما جذابیتها و توانمندیهایی دارد که میتواند مخاطبی همچون فاوست را مرعوب و تسلیم خود سازد. در نسخههای مختلف نمایش و فیلم و داستان که از این اثر الهام گرفتهاند نیز مفیستو اغلب شخصیتی پویا و نافذ دارد و فاوست با وجود تمامی قدرتی که به سبب دانش و تجارب و اعتبار اجتماعی خود کسب کرده در برابر او ناتوان به نظر میآید. گرچه در بسیاری از اقتباسها از فاوست، مناظرهای به مراتب پیچیدهتر از آنچه در متن گوته آمده میان این دو شخصیت شکل میگیرد.
کریستیان موزر، از جمله آن نویسندگانی است که فاوست را به شکلی مینیمال و از منظری بسیار متفاوت منبع الهام خود قرار داده است. او کوشیده از نگاه مفیستو به داستان بنگرد و این بار او را نه مستقیما در برابر فاوست، بلکه در مقابل خالق آن یعنی خود گوته قرار دهد. مفیستوی کریستیان موزر خود را چنان موجود قدرقدرتی میداند که میتواند به جای گوته داستانهای بسیاری بنویسد. داستانهایی که بیش از هر چیز در شرح توانمندیهای اهریمنی مفیستو و همراهانش است تا هنرمندی نویسندهای همچون یوهان ولفگانگ فون گوته.
نویسنده مفیستو را در صدر روایتش مینشاند و او را مخیر میکند که دربارهی هر کس و هر چیزی نظر فیلسوفانهی خود را با زبانی ساده و طنازانه ارائه دهد. مفیستوی موزر شوخ و شنگ است و جدیت گوته را به سخره میگیرد و در ابعادی وسیعتر جهانی را که میکوشد بر اخلاقیات و سنن کلاسیک پای بفشارد نقد میکند. این نقد مخاطب را به تفکر وامیدارد و به چالش میکشد که به راستی حق با کدام یک است؟ دنیای اخلاقگرای جدی گوته یا آن جهان طناز و پرشوری که مفیستو به تصویر میکشد؟
مفیستوی موزر گوته را از بدو تولدش زیر نظر دارد و تمامی پسزمینههای فرهنگی و اجتماعی او را تجزیه و تحلیل میکند. او میکوشد در هزارتوی زندگی گوته حفرهها و خلأهایی بیابد تا راه نفوذ خود را بر او هموار کند. در اغلب سوابق خانوادگی و کودکی و نوجوانی گوته نمیتوان چیزی جز فضایل اخلاقی یافت. مفیستو با لحنی کمیک از این مسأله شاکی است که چرا نقطهی تاریکی در زندگی گوته پیدا نمیشود و به تدریج به این نتیجه میرسد که از همان فضایل راهی به سفسطهگری بیابد و چهرهی گوته را در نزد مخاطبانش مخدوش کند.
در کنار تمام امتیازات اخلاقی و صفات ستودنیِ انسانی همچون گوته، مفیستو این پرسش را مطرح میکند که مگر جز این است که سرآمد بودن در فضایل اخلاقی میتواند انسانها را بیشتر در معرض غرور و خودپسندی قرار دهد؟ موقعیتهای اجتماعی به این مسأله دامن میزنند و آدمهای موجه و معتبر بیشتر احساس خودبسندگی و خودشیفتگی میتوانند بکنند. اصلا چه کسی میتواند مرز درست و مشخصی میان فضلفروشی و تواضع در یک انسان فاضل ترسیم کند؟ اینجا دقیقا همان نقطهای است که مفیستو میتواند راه ورود پیدا کند و زنجیرهای از فلسفهبافیها را رقم بزند که نهایتا منجر به تصاحب موقعیت از جانب او میشود. پاشنهی آشیل فاوست نیز در همین نقطه بوده و مفیستوی گوته به راحتی آن را هدف قرار داده بود. اما در موقعیتی که مفیستوی موزر روایت میکند وضعیتً مؤلفههای بیشتر و کاملا پیچیدهتری دارد.
شرح حالی که مفیستوی کریستیان موزر از گوته ارائه میدهد، با تصاویری همراه است که بار کمیک آن را مضاعف میکند. اغلب موقعیتهایی که گوته در مقاطع مختلف زندگیاش تجربه کرده از منظر مفیستو شکلی دیگر پیدا میکند. این اهریمن که کریستیان موزر وجه دوگانه طناز و فریبکار را یکجا در او گنجانده است با شکل امروزی دوگانگیها و چالشهای اخلاقی همخوانی بسیاری دارد. در جهان مدرن سویههای خیر و شر متفاوت از دنیای اساطیری خود را نشان میدهند و به همین خاطر مفیستوی کریستیان موزر نیز با مفیستوی کلاسیک گوته تفاوت دارد. او وارد مباحث جدی و کسالتبار فلسفی نمیشود، بلکه با سلاح طنز پا به میدان میگذارد و کوتاه و گزیده اما مؤثر عمل میکند. اما چالش مهم داستان اینجاست که گوتهای که اکنون جای فاوست نشسته چهطور با این مواجهههای تازه برخورد خواهد کرد.