این مقاله را به اشتراک بگذارید
سوم اسفند، کودتای ایرانی یا انگلیسی/
۱۴سال بیشتر از انقلاب مشروطه نگذشته بود که صبح روز سوم اسفند سال ۱۲۹۹ و درحالی که هنوز سپیده نزده بود، هنگ قزاق از قزوین وارد تهران شد. رضاخان معروف به «میرپنج» فرمانده تیپ همدان جلودار بود. قزاقها بلافاصله نظمیه، وزارتخانهها، پستخانه و ادارات دولتی و مراکز حساس تهران را به تصرف درآوردند. به این ترتیب «سیدضیاءالدین طباطبایی»، مدیر روزنامه «رعد» بهجای «سپهدار رشتی» عهدهدار سمت نخستوزیری شد. این کودتا زمینه سقوط سلسله قاجار و تاسیس حکومت پهلوی را فراهم آورد. از انگلیس بهعنوان طراح پشتصحنه کودتا نام برده شد. بر اساس روایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی انگلیسیها برای اجرای نقشهای که کشیده بودند به دو چهره سیاسی و نظامی احتیاج داشتند و سرانجام در این میان «سیدضیاءالدین طباطبایی» مدیر روزنامه رعد و «رضاخان میرپنج» را برای این کار برگزیدند. «رضاخان سوادکوهی» که چند سال قبل توسط «اردشیر جی» به عوامل انگلستان ملحق شده بود بهعنوان عامل نظامی کودتا به ژنرال «آیرونساید» معرفی شد. در این میان با کمک بانک شاهنشاهی و همکاری نظامی «کلنل اسمایس»، «کاظمخان سیاح»، «مسعودخان کیهان»، قوای نظامی و قزاق سازماندهی شده و شرایط برای انجام کودتا و اشغال تهران فراهم شد. رضاخان در بهمنماه همان سال در ملاقاتی با آیرونساید توافق کرده بود پس از فتح تهران توسط نیروهای قزاق مقام نخستوزیری به «سیدضیاءالدین طباطبایی» سپرده شود. برای اینکه رضاخان اطمینان حاصل کند که در تصرف تهران مشکلاتی وجود نخواهد داشت، ژنرال انگلیسی به او اعلام کرد «احمد شاه» در جریان این اقدام قرار دارد و «نورمن» سفیر انگلستان در تهران مشکلات احتمالی را مرتفع خواهد کرد. با فتح تهران حکومت به دست کودتاچیان افتاد. پست حساس وزارت جنگ با اندکی کشمکش در اختیار رضاخان سردارسپه قرار گرفت. پس از آن احمدشاه قاجار حکم ریاستالوزرایی سیدضیاءالدین طباطبایییزدی و سردارسپهی ژنرال رضاخان را صادر کرد. برخلاف این روایت شایع اما «محمدعلی همایون کاتوزیان»، تاریخنگار و اقتصاددان ایرانی و مدرس دانشگاه آکسفورد، کودتای سوماسفند ۱۲۹۹ سیدضیاءالدین طباطبایی و رضاخان را، کودتایی ناسیونالیستی میخواند. او درگفتوگویی با سایت تاریخ ایرانی با اشاره به فضای آشفته آن روز عرصه سیاست، کودتا را امری اجتنابناپذیر میداند. «کاتوزیان» با تحلیلهایی که نقش انگلستان را در این رویداد سیاسی بزرگ جلوه میدهند، مخالف است و آن را کودتایی ایرانی میشناسد. او معتقد است: «وضع آشفتهای که تهران و سراسر کشور را فراگرفته بود در وصف نمیگنجد. عملا دولتی وجود نداشت و آنچه بود هم به زور میتوانست حکمش را حتی در پایتخت جاری کند. شاه و دولت و دیگران آنقدر از خطر حرکت بلشویکها به سوی تهران وحشت داشتند که در ژانویه ۱۹۲۱، تقریبا یک ماه پیش از کودتا نزدیک بود پایتخت را به اصفهان ببرند. در چنین اوضاعی بود که در داخل ایران فکر کودتا در پارهای از اذهان مطرح شد، سیدضیاء که بهرغم جوانی خیلی فعال بود و هم در میان سیاستمداران ایرانی و هم دیپلماتهای انگلیسی نفوذ داشت و کمیتهای به نام «کمیته آهن» سازمان داده بود ـ سیدضیاء نیز با برخی فرماندهان ژاندارمری در تهران که نیروی محبوب ایرانیان بود دوستی داشت- به فکر کودتا افتاد. حاصل جمع فعالیتهای تهران و قزوین این شد که آیرونساید قزاقها را به فرماندهی رضاخان رها کند که به تهران بروند و در تهران هم ژاندارمری و سفارت انگلیس از آمدن قزاقها پشتیبانی کنند. این بود که قزاقها شهر را تقریبا بدون شلیک یک تیر گرفتند.» «کاتوزیان» معتقد است: «سیدضیاء و رضاخان هر دو ناسیونالیست و هر دو ضدبلشویک بودند و با سوسیالیسم ارتباطی نداشتند. وجه ظاهرا انقلابی این کودتا ـ برخلاف کودتای ۲۸مرداد- در این بود که به نسبت حرکتی از پایین بود نه از بالای جامعه.»
رخدادهای بعد از کودتا
فارغ از دلایل شکلگیری کودتا، ایران و بلکه تهران روزهای بعد از کودتا حوادث مهمی را از سر گذراند. «رضاخان» به محض تصرف تهران، در اولین انتصاب، کلنل «کاظمخان» را به فرمانداری نظامی تهران منصوب کرد. از طرف رضاخان اعلامیهای در ۹ماده تحت عنوان «حکم میکنم» منتشر شد و به در و دیوار و معابر شهر نصب شد. بر اساس این اعلامیه تمامی ادارات دولتی و روزنامهها تعطیل شدند و به جز دوایر تامین ارزاق به هیچ اداره یا مغازهای اجازه کسب داده نشد. پیرو تهدیدات «نورمن»، سفیر انگلستان، «احمدشاه» در غروب سوماسفند سرگرم نوشتن احکام جداگانه «رضاخان پهلوی» و «سیدضیاءالدین طباطبایی» شد. او احکام را صبح روز بعد انتشار داد. رضاخان به فرماندهی کلقوا منصوب و لقب «سردار سپه» گرفت و سیدضیاءالدین مامور تشکیل کابینه شد. در حکم احمدشاه راجع به «سیدضیاء» که خطاب به استانداران و فرمانداران سراسر کشور انتشار یافت، آمده است: «حکام ایالات و ولایات ـ در نتیجه غفلتکاری و لاقیدی زمامداران دوره گذشته که بیتکلیفی عمومی و تزلزل امنیت و آسایش را در مملکت فراهم نموده، ما و تمامی اهالی را از فقدان هیات دولت ثابتی متاثر ساخته بود، مصمم شدیم که با تعیین شخص دقیق و خدمتگزاری که موجبات سعادت مملکت را فراهم نماید، به بحرانهای متوالی خاتمه دهیم. بنابراین به اقتضای استعداد و لیاقتی که در جناب میرزا سیدضیاءالدین سراغ داشتیم عموم خاطر خود را متوجه معزیالیه دیده، ایشان را به مقام ریاست وزراء انتخاب و اختیارات تامه برای انجام وظایف خدمت ریاست وزرایی به معزیالیه مرحمت فرمودیم «شهر جمادیالاخر ۱۳۳۹ ـ احمدشاه» از واپسین ساعات شامگاه چهارماسفند ۱۲۹۹ دستگیری گروهی از اعیان و اشراف، متنفذان، آزادیخواهان و برخی علمای مخالف آغاز شد و حدود شش روز قریب به ۷۰نفر از رجال دستگیر و زندانی شدند. در میان دستگیرشدگان اسامی افراد زیر به چشم میخورد: سیدحسن مدرس، احمد قوام، عبدالحسین میرزافرمانفرما، نصرتالدوله، عینالدوله، سعدالدوله، سهامالدوله، حشمتالدوله، قوامالدوله، مجدالدوله، ممتازالدوله، محتشمالسلطنه، نصیرالسلطنه، مشارالسلطنه، وثوقالسلطنه، ممتازالملک، لسانالملک، یمینالملک، سردار رشید، سردار معتضد، سرهنگ گیگو، امیرنظام، کلهر، میرزا یانس، محمدقلی سهرابزاده، اسعد سهرابزاده، سیدمحمد اسلامبولچی، محمدولیخان تنکابنی، سالار لشکر، شیخمحمدحسین یزدی، شیخمحمدحسین استرآبادی، آقاضیاء و سیدمحمد تدین.
رخدادهای بعد از کودتا
فارغ از دلایل شکلگیری کودتا، ایران و بلکه تهران روزهای بعد از کودتا حوادث مهمی را از سر گذراند. «رضاخان» به محض تصرف تهران، در اولین انتصاب، کلنل «کاظمخان» را به فرمانداری نظامی تهران منصوب کرد. از طرف رضاخان اعلامیهای در ۹ماده تحت عنوان «حکم میکنم» منتشر شد و به در و دیوار و معابر شهر نصب شد. بر اساس این اعلامیه تمامی ادارات دولتی و روزنامهها تعطیل شدند و به جز دوایر تامین ارزاق به هیچ اداره یا مغازهای اجازه کسب داده نشد. پیرو تهدیدات «نورمن»، سفیر انگلستان، «احمدشاه» در غروب سوماسفند سرگرم نوشتن احکام جداگانه «رضاخان پهلوی» و «سیدضیاءالدین طباطبایی» شد. او احکام را صبح روز بعد انتشار داد. رضاخان به فرماندهی کلقوا منصوب و لقب «سردار سپه» گرفت و سیدضیاءالدین مامور تشکیل کابینه شد. در حکم احمدشاه راجع به «سیدضیاء» که خطاب به استانداران و فرمانداران سراسر کشور انتشار یافت، آمده است: «حکام ایالات و ولایات ـ در نتیجه غفلتکاری و لاقیدی زمامداران دوره گذشته که بیتکلیفی عمومی و تزلزل امنیت و آسایش را در مملکت فراهم نموده، ما و تمامی اهالی را از فقدان هیات دولت ثابتی متاثر ساخته بود، مصمم شدیم که با تعیین شخص دقیق و خدمتگزاری که موجبات سعادت مملکت را فراهم نماید، به بحرانهای متوالی خاتمه دهیم. بنابراین به اقتضای استعداد و لیاقتی که در جناب میرزا سیدضیاءالدین سراغ داشتیم عموم خاطر خود را متوجه معزیالیه دیده، ایشان را به مقام ریاست وزراء انتخاب و اختیارات تامه برای انجام وظایف خدمت ریاست وزرایی به معزیالیه مرحمت فرمودیم «شهر جمادیالاخر ۱۳۳۹ ـ احمدشاه» از واپسین ساعات شامگاه چهارماسفند ۱۲۹۹ دستگیری گروهی از اعیان و اشراف، متنفذان، آزادیخواهان و برخی علمای مخالف آغاز شد و حدود شش روز قریب به ۷۰نفر از رجال دستگیر و زندانی شدند. در میان دستگیرشدگان اسامی افراد زیر به چشم میخورد: سیدحسن مدرس، احمد قوام، عبدالحسین میرزافرمانفرما، نصرتالدوله، عینالدوله، سعدالدوله، سهامالدوله، حشمتالدوله، قوامالدوله، مجدالدوله، ممتازالدوله، محتشمالسلطنه، نصیرالسلطنه، مشارالسلطنه، وثوقالسلطنه، ممتازالملک، لسانالملک، یمینالملک، سردار رشید، سردار معتضد، سرهنگ گیگو، امیرنظام، کلهر، میرزا یانس، محمدقلی سهرابزاده، اسعد سهرابزاده، سیدمحمد اسلامبولچی، محمدولیخان تنکابنی، سالار لشکر، شیخمحمدحسین یزدی، شیخمحمدحسین استرآبادی، آقاضیاء و سیدمحمد تدین.
***
گفتوگو با لطفالله آجدانی
تفاوت ریشهها و نتایج کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹
مریم قربانیفر: لطفالله آجدانی پژوهشگر تاریخ است و حوزه تحقیقات و تالیفات او، تاریخ معاصر ایران، بهویژه انقلاب مشروطه، سنت و تجدد و تاریخ تحولات اندیشههای سیاسی در ایران است. او فارغالتحصیل رشته تاریخ از دانشگاه شهید بهشتی است و در دانشگاههای مازندران تدریس میکند. آجدانی درباره کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و برآمدن رضاخان معتقد است شاید نتوان تاثیر انگلیسیها را نادیده گرفت اما تنها نمیتوان عامل بیگانه را در این واقعه موثر دانست. سوم اسفند سالگرد کودتایی است که در نهایت منجر به سقوط سلسله قاجار و برآمدن پهلویها شد. سالگرد این حادثه بهانهای بود برای اینکه نظرات این پژوهشگر تاریخ را بشنویم.آیا شکلگیری کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ در ایران، آنگونه که بسیاری از مورخان و تحلیلگران سیاسی تاکید کردهاند صرفا و الزاما برآیند و انعکاسی از اراده، خواست و منافع انگلیسیها بوده است؛ یا این واقعه علل و ریشههای داخلی نیز داشت؟
هرچند نقش انگلیسیها در شکلگیری واقعه کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ در ایران واقعیتی است که نمیتوان در آن تردید کرد، اما همه واقعیت را نمیتوان به آن محدود کرد. از ادعای درست حمایت انگلیسیها از کودتای سوم اسفند، الزاما نمیتوان به سود ادعای نادرست محدودبودن ماهیت این کودتا به خواست و منافع انگلیسیها بهرهبرداری کرد. تقلیل ماهیت این کودتا به ادعای مطلقاندیشانه در محدوددانستن شکلگیری این واقعه به اراده و منافع انگلیسیها، نتیجه و نشانه نوعی بدفهمیها و بدخوانیهای تاریخی است. دقت در اسناد و مدارک و شواهد تاریخی از این واقعیت خبر میدهد که جدای از واقعیت حمایت دولت بریتانیا از این کودتا، شکلگیری آن کودتا تا حدود زیادی و با درجات متفاوتی، از حمایت شماری از گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی در ایران نیز برخوردار بود. برای درک این واقعیت ظریف لازم است این واقعه تاریخی را بهدور از افراط و تفریط و در بستر شرایط و تحولات سیاسی و اجتماعی و در یک چارچوب همهجانبهنگر، ارزیابی کرد.
کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ در ایران، بر چه بسترهای سیاسی و اجتماعی متاثر از رویدادها و تحولات داخلی شکل گرفت که بر اساس آنها بتوان به یک ارزیابی هرچه درستتر و واقعیتر از ماهیت این واقعه تاریخی و سیاسی و پیوند معنادار آن با علل و ریشههای داخلی آن دست یافت؟
در آستانه کودتا، اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران از ویژگیهایی برخوردار بود که جملگی به نارضایتی بسیاری از گروههای مختلف جامعه ایرانی از وضع موجود انجامیده بود. مجلس شورای ملی که نمادی از انقلاب مشروطه بود و آرمانهای مذهبی و ملی و دموکراتیک در عصر مشروطیت را منعکس میکرد تعطیل شده بود. سلطنت و دولت، فاقد کارآمدی در تحقق بسیاری از مطالبات عمومی و منافع ملی بود. طی ششسال تعطیلی مجلس، ۱۰ نخستوزیر و کابینه ظهور و سقوط کردند. عمر بسیار کوتاه دولتها نشاندهنده تزلزل و بیثباتی سیاسی در ایران بود. ارتش سرخ شمال ایران را اشغال کرده بود. قراردادهای خارجی و از جمله قرارداد ۱۹۱۹ که به موجب آن ایران را تا حدود زیادی از نظر مالی و نظامی در اختیار انگلیسیها قرار میداد احساسات و تمایلات ناسیونالیستی و مذهبی در برابر توسعهطلبی سلطهجوییهای خارجی در ایران را جریحهدار کرده بود. جنبشهایی چون قیام میرزا کوچکخان جنگلی به همان اندازه که انعکاسی از نگرانی و اعتراض به ضعف و ناکارآمدی حکومت داخلی از یکسو و نیز برآیند تمایلات ضدانگلیسی بود، از آنرو که با تشکیل و اعلام حکومت خودمختار جمهوری گیلان همراه شد و تاحدودی نیز بهمنزله اقدامی در همپوشانی با تکاپوهای شوروی برای حمله نظامی به تهران تلقی شد، خود جدای از ادعای حکومت مرکزی به تجزیهطلبانهبودن اینگونه جنبشها، از سوی بسیاری از ناسیونالیستهای ایرانی نیز با نگرانی روبهرو شد. از اینرو تشکیل یک حکومت قدرتمند مرکزی که قادر به حفظ و تامین امنیت داخلی، جلوگیری از سلطهطلبیهای خارجی در ایران و مانعی در برابر تجزیهطلبیهای داخلی و نیز تحقق ضرورت حفظ یکپارچگی ارضی ایران باشد برای بسیاری از گروههای مختلف اجتماعی ایران تبدیل به یک آرمان شده بود و شاید به این علت که کودتا و کودتاگران چنین بهنظر آمدند که قادر به تحقق این آرمانها هستند مورد استقبال و حمایت بخشی از مردم ایران قرار گرفتند.
نقش تحولات خارجی و علل و عوامل برآمده از بازیگری و بازیگردانی سیاسی قدرتهای خارجی و بهویژه نقش و مواضع دولت انگلستان در واقعه کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ را چگونه ارزیابی میکنید؟
ایران همواره و از دیرباز به سبب موقعیت بیبدیل استراتژیکی خود از اهمیت فراوانی در عرصه سیاست بینالمللی برخوردار بود. از آغاز عصر قاجاریه، روس و انگلیس دایم در ایران بر سر منافع و اهداف سیاسی، نظامی و اقتصادی خود در رقابت با یکدیگر بودند. بعد از وقوع انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و سقوط حکومت تزاری روسیه و ظهور حکومت بلشویکی شوروی و خروج قوای روسی از ایران، زمینههای هرچه مناسبتری برای یکهتازی انگلستان در ایران پدید آمد. دولت انگلستان با طراحی انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ کوشید تا امور و اختیارات نظامی و مالی ایران را در اختیار خود بگیرد. هرچند این قرارداد با مخالفتهای نیروهای مذهبی به رهبری آیتالله مدرس و نیز مخالفتهای نیروهای ملی به سرانجام نرسید، اما انگلیس همچنان در اجرای سیاستهای توسعهطلبانه خود در ایران مصمم بود. پیروزی انقلاب بلشویکی، ایران و بهویژه مناطق شمالی ایران را در معرض جنبشهای انقلابی متاثر از افکار بلشویکی شوروی قرار داد. جنبش میرزاکوچکخان جنگلی در گیلان نیز علاوه بر آنکه تهدیدی برای حکومت مرکزی قاجار بهشمار میآمد، با منافع دولت بریتانیا در ایران نیز مغایرت داشت. ارتش سرخ وارد رشت شد و پیشهوری و احساناللهخان کوشش کردند تا تهران را اشغال کنند. هرچند انگلیسیها از ارتش سرخ شکست خوردند اما نیروهای قزاق و رضاخان مانع نفوذ و ورود قوای شوروی به تهران شدند. سیدضیاء طباطبایی، سیاستمدار و روزنامهنگار ایرانی در تابستان ۱۲۹۸ گروهی به نام «کمیته آهن» را شکل داد که در آن شخصیتهای سیاسی و اجتماعی با رویکرد ضدبلشویکی حضور و فعالیت داشتند. حسینخان عدلالملک، منصورالسلطنه، سیدمحمد تدین، مسعودخان کیهان و محمدتقی بهار ملکالشعرا، از اعضای اصلی این کمیته بودند. در خرداد ۱۲۹۹ سیدضیاء به دیدار نورمن، سفیر انگلیس در ایران رفت و آمادگی خود برای اجرای یک کودتا در صورت اطمینان از برخورداری از حمایت انگلستان را اعلام کرد. نورمن نیز موضوع مذاکره را به اطلاع لرد کرزن، وزیر وقت خارجه انگلیس رساند. سیاستهای ضدکمونیستی کودتاچیان به همان اندازه که در داخل جامعه ایرانی طرفداران بسیاری بهویژه در میان ناسیونالیستها داشت، منطبق با اهداف ضدکمونیستی انگلستان و منافع آنان نیز بود. البته در آغاز میان دیپلماتهای انگلیسی بر سر موضوع انجام کودتا و بازیگران داخلی کودتا در ایران اختلافنظر وجود داشت. مستر اسمارت معتقد بود که باید ماموران انگلیسی با آزادیخواهان و ملیون ایرانی همکاری کنند. اما مستر هاوارد، کنسول انگلیس در تهران خلاف این نظر را داشت. نورمن وزیرمختار انگلیس سرانجام طرح کودتا را حتی با احمدشاه نیز در میان گذاشت و به تشریح ضرورت ایجاد یک حکومت مقتدر مرکزی که بتواند از هرجومرجهای داخلی و نفوذ و نشر کمونیسم جلوگیری کند پرداخت و این طرح با موافقت شاه ایران نیز روبهرو شد. ژنرال آیرونساید انگلیسی نیز که پیشتر از طریق اردشیر جی با رضاخان آشنا شده بود و او را برای انجام کودتا و دردستگرفتن قدرت مناسب دیده بود با حمایت از او راه را برای کودتای رضاخان هموار کرد. سرانجام قوای قزاق به فرماندهی سرتیپ رضاخان از راه قزوین وارد تهران شد و با پیروزی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ که هم مورد حمایت از ایرانیان و هم دولت بریتانیا قرار داشت، کابینه سپهدار اعظم برافتاد و کابینه جدید با نخستوزیری سیدضیاء تشکیل شد.
مهمترین اهداف اولیه کودتا را چگونه ارزیابی میکنید؟ اولین خواستههایی که در پس این کودتا نهفته بود، چه بود؟
همانگونه که تاکید شد شکلگیری این کودتا برآیند وضعیتی بود که در داخل مورد حمایت بسیاری از ناسیونالیستهای داخل ایران که خواهان یکپارچگی ارضی ایران و پایان دادن به هرج و مرجهای داخلی و جلوگیری از نفوذ افکار و تکاپوهای بلشویکی در ایران از طریق تشکیل یک حکومت مرکزی مقتدر بودند، قرار داشت. اما از آنجایی که این کودتا با تحقق اهداف ضد بلشویکی دولت انگلستان نیز همسویی و همپوشانی داشت، از سوی بسیاری از دیپلماتهای انگلیسی و دولت انگلستان نیز با استقبال و حمایت همراه شد. از این رو میتوان گفت بهرغم اشتراک هدف و منافع ناشی از وجود یک حکومت مقتدر مرکزی در ایران برای دولت انگلستان و نیروهای داخلی حامی کودتا در ایران، اهداف کودتا محدود به منافع ضدبلشویکی و توسعهطلبی دولت انگلستان در ایران نبود. با وجود اشتراک هدف رویکردهای ضدبلشویکی در میان انگلیسیها و بسیاری از ایرانیان، تلاش برای پایان بخشیدن به بیثباتیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داخلی، برقراری امنیت داخلی، ایجاد یک حکومت مقتدر مرکزی که قادر به جلوگیری از سلطهجوییهای خارجی باشد، از دیگر اهداف و مطالبات نهفته در این کودتا بود که سرشت و خاستگاه وطنپرستانه و ملی داشت. هرچند در عمل این کودتا تا حدود زیادی نتوانست آرمانهای ملی و منطبق با آرمانها و منافع جامعه ایرانی را تحقق بخشد و این کودتا خود زمینهساز فصل جدیدی از استبداد داخلی و منافعطلبیهای قدرتهای خارجی در ایران شد، اما این ناتوانی و پیامدهای آن، الزاما نباید به نادیده گرفتن انگیزهها و اهداف اولیه منطبق با منافع ملی حامیان این کودتا بینجامد.
نقش روزنامهنگار و رجال سیاسیای چون سیدضیاء طباطبایی همواره در پارهای موارد با ابهام و سوال همراه بوده است. افکار منتشره او در روزنامه رعد یا شرق ملغمهای از هرجومرجطلبی و عدم ثبات رای و طرفداری از انگلستان را میرساند. او چگونه رضاخان را به حمایت از خود واداشت؟ او وقتی به نخستوزیری رسید آیا برنامهای برای ایران داشت؟ چرا پس از به قدرت رسیدن به بازداشت رجال سیاسی عمدتا مشروطه خواه و البته زمیندار پرداخت؟ آیا اقدامات و سخنان او علیه اشرافیگری یک تبلیغ سیاسی پوپولیستی بود و ریشه در جنگ قدرت داشت یا واقعا افکار و تمایلات ضداشرافیگری او را منعکس میکرد؟
سیدضیاء زندگانی و افکار پرتلاطم و چندگانهای دارد که چهره و عملکرد متضاد و حتی متناقضی از وی را ترسیم کرده است. وی که در خانوادهای روحانی و مذهبی متولد شد و در آغاز در کسوت روحانیان نیز قرار داشت به زودی ملبس به کت و شلوار و کراوات و پاپیون و مقید به آداب و فرهنگ غربی شد. از همان آغاز جوانی و مقارن جنبش مشروطیت دارای تمایلات مشروطهخواهی شد. در مهاجرت صغری و کبری عاما به آستانه حضرت عبدالعظیم و قم و نیز فتح تهران به دست فاتحان مشروطهخواه شرکت فعالانه داشت. از ۱۷سالگی نشریاتی چون اسلام و ندای اسلام را در شیراز منتشر میکرد. اندکی پس از فتح تهران روزنامه شرق را منتشر کرد که در این روزنامه دیگر نمیتوان سیدضیاء را بهعنوان یک حامی جدی مشروطه دید. بعد از شرق نشریه برق را منتشر کرد. یک چندی را مقارن مجلس دوم مشروطه به اتهام توهین به مجلس دستگیر و زندانی شد سپس با کمک برخی از مشروطهخواهان آزاد و برای تحصیلات به فرانسه و انگلستان رفت. به زودی ارتباطات گستردهای با انگلیسیها پیدا کرد. سپس روزنامه رعد را با حمایت مالی سفارت انگلیس منتشر کرد. او گاه به حمایت از روسیه و گاه به حمایت از انگلیس میپرداخت. فردی که تا حدود زیادی غیرقابل پیشبینی بود. دارای تلون سیاسی و فکری فراوانی بود که ریشه اصلی آن را باید در روحیات و خصوصیات شخصی او جستوجو کرد. اما اساسا و بهطور عمده دارای گرایشات انگلیسدوستانه بود. وی که از حامیان وثوقالدوله و قرارداد ۱۹۱۹ بود به ویژه پس از حمایت او از این قرارداد و ارتباطاتش با وثوقالدوله مورد توجه انگلیسیها قرار گرفت. زمانی که وی در تشکیل کمیته آهن مشارکت و نقش اساسی داشت از طریق این کمیته با ماموران انگلیسی روابط نزدیکی داشت. به منافعطلبی مادی و خوشگذرانیهای دنیوی بسیار علاقهمند بود و مواضع سیاسی او نیز از این روحیه متاثر بود. در فرآیند شکلگیری کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، نزدیکی او و رضاخان نه محصول اراده و خواست او که بیشتر متاثر از حمایت انگلیسیها از رضاخان از یک سو و حمایت بسیاری از ملیون از رضاخان به سبب مناسب تشخیصدادن وی برای پایاندادن به نابسامانیهای موجود در ایران بود. زمانی که سیدضیاء به نخستوزیری رسید اهداف و برنامههای خود و کابینهاش را در چارچوب تلاش برای تجدید سازمان ارتش، اصلاح بعضی از سازمانها و نهادهای دولتی، انحلال محاکم قضایی قدیمی و تشکیل محاکم جدید، اصلاحات فرهنگی، اصلاحات مالی، توسعه بازرگانی، اصلاحات شهرداریها، بهبود روابط دوستانه با دولتهای خارجی، تخلیه ایران از ارتش بیگانه، تقسیم زمینهای خالصه میان کشاورزان و تهیه قوانین روستایی برای بهبود حال و رفاه روستاییان، ارایه و معرفی کرد. اهداف و برنامههایی که نه وی توانایی تحقق آنها را داشت و نه شرایط سیاسی موجود اجازه تحقق به آن اهداف و برنامهها را میداد. اقدام تندرویانه او به بازداشت گروهی از رجال سیاسی عمدتا مشروطهخواه و البته زمینداران بزرگ که کابینه صد روزه او را به کابینه سیاه مشهور کرد، بیش و پیش از آنکه در راستای اهداف نوسازی سیاسی و اقتصادی مورد نیاز جامعه ایرانی آن روزگار بوده باشد، در واقع تلاش قدرتطلبانه و منفعتطلبانه شخصی سیدضیاء را منعکس میکرد. نزدیکی او و رضاخان در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و حضور رضاخان در کابینه او نیز در سرشت خود محصول یک مصلحتاندیشی سیاسی بود تا نزدیکی افکار و تمایلات آن دو به یکدیگر و از اینرو نه تنها نمیتوانست و نتوانست به یک همکاری پایدار منجر شود، بهزودی به اختلافات عیان و نهانی انجامید که با توجه به اقتدار شخصیت فردی رضاخان، این اختلافات به زیان سیدضیاء و به سود رضاخان انجامید. البته نمیتوان پارهای افکار و تمایلات اصلاحی و ترقیخواهانه سیدضیاء را نادیده گرفت و انکار کرد، اما کلیت افکار و رفتار سیاسی او تا حدود زیادی از منافع ملی جامعه ایرانی دور بود.
هرچند نقش انگلیسیها در شکلگیری واقعه کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ در ایران واقعیتی است که نمیتوان در آن تردید کرد، اما همه واقعیت را نمیتوان به آن محدود کرد. از ادعای درست حمایت انگلیسیها از کودتای سوم اسفند، الزاما نمیتوان به سود ادعای نادرست محدودبودن ماهیت این کودتا به خواست و منافع انگلیسیها بهرهبرداری کرد. تقلیل ماهیت این کودتا به ادعای مطلقاندیشانه در محدوددانستن شکلگیری این واقعه به اراده و منافع انگلیسیها، نتیجه و نشانه نوعی بدفهمیها و بدخوانیهای تاریخی است. دقت در اسناد و مدارک و شواهد تاریخی از این واقعیت خبر میدهد که جدای از واقعیت حمایت دولت بریتانیا از این کودتا، شکلگیری آن کودتا تا حدود زیادی و با درجات متفاوتی، از حمایت شماری از گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی در ایران نیز برخوردار بود. برای درک این واقعیت ظریف لازم است این واقعه تاریخی را بهدور از افراط و تفریط و در بستر شرایط و تحولات سیاسی و اجتماعی و در یک چارچوب همهجانبهنگر، ارزیابی کرد.
کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ در ایران، بر چه بسترهای سیاسی و اجتماعی متاثر از رویدادها و تحولات داخلی شکل گرفت که بر اساس آنها بتوان به یک ارزیابی هرچه درستتر و واقعیتر از ماهیت این واقعه تاریخی و سیاسی و پیوند معنادار آن با علل و ریشههای داخلی آن دست یافت؟
در آستانه کودتا، اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران از ویژگیهایی برخوردار بود که جملگی به نارضایتی بسیاری از گروههای مختلف جامعه ایرانی از وضع موجود انجامیده بود. مجلس شورای ملی که نمادی از انقلاب مشروطه بود و آرمانهای مذهبی و ملی و دموکراتیک در عصر مشروطیت را منعکس میکرد تعطیل شده بود. سلطنت و دولت، فاقد کارآمدی در تحقق بسیاری از مطالبات عمومی و منافع ملی بود. طی ششسال تعطیلی مجلس، ۱۰ نخستوزیر و کابینه ظهور و سقوط کردند. عمر بسیار کوتاه دولتها نشاندهنده تزلزل و بیثباتی سیاسی در ایران بود. ارتش سرخ شمال ایران را اشغال کرده بود. قراردادهای خارجی و از جمله قرارداد ۱۹۱۹ که به موجب آن ایران را تا حدود زیادی از نظر مالی و نظامی در اختیار انگلیسیها قرار میداد احساسات و تمایلات ناسیونالیستی و مذهبی در برابر توسعهطلبی سلطهجوییهای خارجی در ایران را جریحهدار کرده بود. جنبشهایی چون قیام میرزا کوچکخان جنگلی به همان اندازه که انعکاسی از نگرانی و اعتراض به ضعف و ناکارآمدی حکومت داخلی از یکسو و نیز برآیند تمایلات ضدانگلیسی بود، از آنرو که با تشکیل و اعلام حکومت خودمختار جمهوری گیلان همراه شد و تاحدودی نیز بهمنزله اقدامی در همپوشانی با تکاپوهای شوروی برای حمله نظامی به تهران تلقی شد، خود جدای از ادعای حکومت مرکزی به تجزیهطلبانهبودن اینگونه جنبشها، از سوی بسیاری از ناسیونالیستهای ایرانی نیز با نگرانی روبهرو شد. از اینرو تشکیل یک حکومت قدرتمند مرکزی که قادر به حفظ و تامین امنیت داخلی، جلوگیری از سلطهطلبیهای خارجی در ایران و مانعی در برابر تجزیهطلبیهای داخلی و نیز تحقق ضرورت حفظ یکپارچگی ارضی ایران باشد برای بسیاری از گروههای مختلف اجتماعی ایران تبدیل به یک آرمان شده بود و شاید به این علت که کودتا و کودتاگران چنین بهنظر آمدند که قادر به تحقق این آرمانها هستند مورد استقبال و حمایت بخشی از مردم ایران قرار گرفتند.
نقش تحولات خارجی و علل و عوامل برآمده از بازیگری و بازیگردانی سیاسی قدرتهای خارجی و بهویژه نقش و مواضع دولت انگلستان در واقعه کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ را چگونه ارزیابی میکنید؟
ایران همواره و از دیرباز به سبب موقعیت بیبدیل استراتژیکی خود از اهمیت فراوانی در عرصه سیاست بینالمللی برخوردار بود. از آغاز عصر قاجاریه، روس و انگلیس دایم در ایران بر سر منافع و اهداف سیاسی، نظامی و اقتصادی خود در رقابت با یکدیگر بودند. بعد از وقوع انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و سقوط حکومت تزاری روسیه و ظهور حکومت بلشویکی شوروی و خروج قوای روسی از ایران، زمینههای هرچه مناسبتری برای یکهتازی انگلستان در ایران پدید آمد. دولت انگلستان با طراحی انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ کوشید تا امور و اختیارات نظامی و مالی ایران را در اختیار خود بگیرد. هرچند این قرارداد با مخالفتهای نیروهای مذهبی به رهبری آیتالله مدرس و نیز مخالفتهای نیروهای ملی به سرانجام نرسید، اما انگلیس همچنان در اجرای سیاستهای توسعهطلبانه خود در ایران مصمم بود. پیروزی انقلاب بلشویکی، ایران و بهویژه مناطق شمالی ایران را در معرض جنبشهای انقلابی متاثر از افکار بلشویکی شوروی قرار داد. جنبش میرزاکوچکخان جنگلی در گیلان نیز علاوه بر آنکه تهدیدی برای حکومت مرکزی قاجار بهشمار میآمد، با منافع دولت بریتانیا در ایران نیز مغایرت داشت. ارتش سرخ وارد رشت شد و پیشهوری و احساناللهخان کوشش کردند تا تهران را اشغال کنند. هرچند انگلیسیها از ارتش سرخ شکست خوردند اما نیروهای قزاق و رضاخان مانع نفوذ و ورود قوای شوروی به تهران شدند. سیدضیاء طباطبایی، سیاستمدار و روزنامهنگار ایرانی در تابستان ۱۲۹۸ گروهی به نام «کمیته آهن» را شکل داد که در آن شخصیتهای سیاسی و اجتماعی با رویکرد ضدبلشویکی حضور و فعالیت داشتند. حسینخان عدلالملک، منصورالسلطنه، سیدمحمد تدین، مسعودخان کیهان و محمدتقی بهار ملکالشعرا، از اعضای اصلی این کمیته بودند. در خرداد ۱۲۹۹ سیدضیاء به دیدار نورمن، سفیر انگلیس در ایران رفت و آمادگی خود برای اجرای یک کودتا در صورت اطمینان از برخورداری از حمایت انگلستان را اعلام کرد. نورمن نیز موضوع مذاکره را به اطلاع لرد کرزن، وزیر وقت خارجه انگلیس رساند. سیاستهای ضدکمونیستی کودتاچیان به همان اندازه که در داخل جامعه ایرانی طرفداران بسیاری بهویژه در میان ناسیونالیستها داشت، منطبق با اهداف ضدکمونیستی انگلستان و منافع آنان نیز بود. البته در آغاز میان دیپلماتهای انگلیسی بر سر موضوع انجام کودتا و بازیگران داخلی کودتا در ایران اختلافنظر وجود داشت. مستر اسمارت معتقد بود که باید ماموران انگلیسی با آزادیخواهان و ملیون ایرانی همکاری کنند. اما مستر هاوارد، کنسول انگلیس در تهران خلاف این نظر را داشت. نورمن وزیرمختار انگلیس سرانجام طرح کودتا را حتی با احمدشاه نیز در میان گذاشت و به تشریح ضرورت ایجاد یک حکومت مقتدر مرکزی که بتواند از هرجومرجهای داخلی و نفوذ و نشر کمونیسم جلوگیری کند پرداخت و این طرح با موافقت شاه ایران نیز روبهرو شد. ژنرال آیرونساید انگلیسی نیز که پیشتر از طریق اردشیر جی با رضاخان آشنا شده بود و او را برای انجام کودتا و دردستگرفتن قدرت مناسب دیده بود با حمایت از او راه را برای کودتای رضاخان هموار کرد. سرانجام قوای قزاق به فرماندهی سرتیپ رضاخان از راه قزوین وارد تهران شد و با پیروزی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ که هم مورد حمایت از ایرانیان و هم دولت بریتانیا قرار داشت، کابینه سپهدار اعظم برافتاد و کابینه جدید با نخستوزیری سیدضیاء تشکیل شد.
مهمترین اهداف اولیه کودتا را چگونه ارزیابی میکنید؟ اولین خواستههایی که در پس این کودتا نهفته بود، چه بود؟
همانگونه که تاکید شد شکلگیری این کودتا برآیند وضعیتی بود که در داخل مورد حمایت بسیاری از ناسیونالیستهای داخل ایران که خواهان یکپارچگی ارضی ایران و پایان دادن به هرج و مرجهای داخلی و جلوگیری از نفوذ افکار و تکاپوهای بلشویکی در ایران از طریق تشکیل یک حکومت مرکزی مقتدر بودند، قرار داشت. اما از آنجایی که این کودتا با تحقق اهداف ضد بلشویکی دولت انگلستان نیز همسویی و همپوشانی داشت، از سوی بسیاری از دیپلماتهای انگلیسی و دولت انگلستان نیز با استقبال و حمایت همراه شد. از این رو میتوان گفت بهرغم اشتراک هدف و منافع ناشی از وجود یک حکومت مقتدر مرکزی در ایران برای دولت انگلستان و نیروهای داخلی حامی کودتا در ایران، اهداف کودتا محدود به منافع ضدبلشویکی و توسعهطلبی دولت انگلستان در ایران نبود. با وجود اشتراک هدف رویکردهای ضدبلشویکی در میان انگلیسیها و بسیاری از ایرانیان، تلاش برای پایان بخشیدن به بیثباتیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی داخلی، برقراری امنیت داخلی، ایجاد یک حکومت مقتدر مرکزی که قادر به جلوگیری از سلطهجوییهای خارجی باشد، از دیگر اهداف و مطالبات نهفته در این کودتا بود که سرشت و خاستگاه وطنپرستانه و ملی داشت. هرچند در عمل این کودتا تا حدود زیادی نتوانست آرمانهای ملی و منطبق با آرمانها و منافع جامعه ایرانی را تحقق بخشد و این کودتا خود زمینهساز فصل جدیدی از استبداد داخلی و منافعطلبیهای قدرتهای خارجی در ایران شد، اما این ناتوانی و پیامدهای آن، الزاما نباید به نادیده گرفتن انگیزهها و اهداف اولیه منطبق با منافع ملی حامیان این کودتا بینجامد.
نقش روزنامهنگار و رجال سیاسیای چون سیدضیاء طباطبایی همواره در پارهای موارد با ابهام و سوال همراه بوده است. افکار منتشره او در روزنامه رعد یا شرق ملغمهای از هرجومرجطلبی و عدم ثبات رای و طرفداری از انگلستان را میرساند. او چگونه رضاخان را به حمایت از خود واداشت؟ او وقتی به نخستوزیری رسید آیا برنامهای برای ایران داشت؟ چرا پس از به قدرت رسیدن به بازداشت رجال سیاسی عمدتا مشروطه خواه و البته زمیندار پرداخت؟ آیا اقدامات و سخنان او علیه اشرافیگری یک تبلیغ سیاسی پوپولیستی بود و ریشه در جنگ قدرت داشت یا واقعا افکار و تمایلات ضداشرافیگری او را منعکس میکرد؟
سیدضیاء زندگانی و افکار پرتلاطم و چندگانهای دارد که چهره و عملکرد متضاد و حتی متناقضی از وی را ترسیم کرده است. وی که در خانوادهای روحانی و مذهبی متولد شد و در آغاز در کسوت روحانیان نیز قرار داشت به زودی ملبس به کت و شلوار و کراوات و پاپیون و مقید به آداب و فرهنگ غربی شد. از همان آغاز جوانی و مقارن جنبش مشروطیت دارای تمایلات مشروطهخواهی شد. در مهاجرت صغری و کبری عاما به آستانه حضرت عبدالعظیم و قم و نیز فتح تهران به دست فاتحان مشروطهخواه شرکت فعالانه داشت. از ۱۷سالگی نشریاتی چون اسلام و ندای اسلام را در شیراز منتشر میکرد. اندکی پس از فتح تهران روزنامه شرق را منتشر کرد که در این روزنامه دیگر نمیتوان سیدضیاء را بهعنوان یک حامی جدی مشروطه دید. بعد از شرق نشریه برق را منتشر کرد. یک چندی را مقارن مجلس دوم مشروطه به اتهام توهین به مجلس دستگیر و زندانی شد سپس با کمک برخی از مشروطهخواهان آزاد و برای تحصیلات به فرانسه و انگلستان رفت. به زودی ارتباطات گستردهای با انگلیسیها پیدا کرد. سپس روزنامه رعد را با حمایت مالی سفارت انگلیس منتشر کرد. او گاه به حمایت از روسیه و گاه به حمایت از انگلیس میپرداخت. فردی که تا حدود زیادی غیرقابل پیشبینی بود. دارای تلون سیاسی و فکری فراوانی بود که ریشه اصلی آن را باید در روحیات و خصوصیات شخصی او جستوجو کرد. اما اساسا و بهطور عمده دارای گرایشات انگلیسدوستانه بود. وی که از حامیان وثوقالدوله و قرارداد ۱۹۱۹ بود به ویژه پس از حمایت او از این قرارداد و ارتباطاتش با وثوقالدوله مورد توجه انگلیسیها قرار گرفت. زمانی که وی در تشکیل کمیته آهن مشارکت و نقش اساسی داشت از طریق این کمیته با ماموران انگلیسی روابط نزدیکی داشت. به منافعطلبی مادی و خوشگذرانیهای دنیوی بسیار علاقهمند بود و مواضع سیاسی او نیز از این روحیه متاثر بود. در فرآیند شکلگیری کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹، نزدیکی او و رضاخان نه محصول اراده و خواست او که بیشتر متاثر از حمایت انگلیسیها از رضاخان از یک سو و حمایت بسیاری از ملیون از رضاخان به سبب مناسب تشخیصدادن وی برای پایاندادن به نابسامانیهای موجود در ایران بود. زمانی که سیدضیاء به نخستوزیری رسید اهداف و برنامههای خود و کابینهاش را در چارچوب تلاش برای تجدید سازمان ارتش، اصلاح بعضی از سازمانها و نهادهای دولتی، انحلال محاکم قضایی قدیمی و تشکیل محاکم جدید، اصلاحات فرهنگی، اصلاحات مالی، توسعه بازرگانی، اصلاحات شهرداریها، بهبود روابط دوستانه با دولتهای خارجی، تخلیه ایران از ارتش بیگانه، تقسیم زمینهای خالصه میان کشاورزان و تهیه قوانین روستایی برای بهبود حال و رفاه روستاییان، ارایه و معرفی کرد. اهداف و برنامههایی که نه وی توانایی تحقق آنها را داشت و نه شرایط سیاسی موجود اجازه تحقق به آن اهداف و برنامهها را میداد. اقدام تندرویانه او به بازداشت گروهی از رجال سیاسی عمدتا مشروطهخواه و البته زمینداران بزرگ که کابینه صد روزه او را به کابینه سیاه مشهور کرد، بیش و پیش از آنکه در راستای اهداف نوسازی سیاسی و اقتصادی مورد نیاز جامعه ایرانی آن روزگار بوده باشد، در واقع تلاش قدرتطلبانه و منفعتطلبانه شخصی سیدضیاء را منعکس میکرد. نزدیکی او و رضاخان در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و حضور رضاخان در کابینه او نیز در سرشت خود محصول یک مصلحتاندیشی سیاسی بود تا نزدیکی افکار و تمایلات آن دو به یکدیگر و از اینرو نه تنها نمیتوانست و نتوانست به یک همکاری پایدار منجر شود، بهزودی به اختلافات عیان و نهانی انجامید که با توجه به اقتدار شخصیت فردی رضاخان، این اختلافات به زیان سیدضیاء و به سود رضاخان انجامید. البته نمیتوان پارهای افکار و تمایلات اصلاحی و ترقیخواهانه سیدضیاء را نادیده گرفت و انکار کرد، اما کلیت افکار و رفتار سیاسی او تا حدود زیادی از منافع ملی جامعه ایرانی دور بود.
***
چهره های غیر ایرانی کودتا
لرد کرزن: وزیر وقتامورخارجه انگلستان، برای این کار قراردادی طراحی کرد که به قرارداد ۱۹۱۹ شهرت یافت. مطابق این پیمان، دست دولت بریتانیا در امور مالی و نظامی ایران باز میشد؛ قراردادی که دولت بریتانیا سعی در بستن آن با دولت ایران کرد ولی با مخالفت ایرانیان موفق نشد. لرد کرزن پس از پنجسال خدمت در پست وزارتامورخارجه سرانجام در بیستم مارس ۱۹۲۵ بر اثر بیماری در ۶۶ سالگی درگذشت. وی در طول دوران خدمت خود در امورخارجه نقش بزرگی در سیاستگذاری بریتانیا ایفا کرد و در محافل سیاسی صاحبنظر در امور ایران و هندوستان شناخته میشد.
سیدضیاءالدین طباطبایی: در کودتای ۱۲۹۹ همراه با رضاخان شرکت داشت و رییسالوزرا شد تا چهارم خرداد ۱۳۰۰ در این مقام بود و دوبار کابینه تشکیل داد. پس از آن به اروپا رفت و مدتی در سوییس بود. سپس به فلسطین رفت و کشاورزی میکرد. در ۱۳۲۲ دوباره به ایران آمد و حزب اراده ملی را تاسیس کرد. در دوره چهاردهم مجلس شورای ملی نماینده شد. همچنین در سال ۱۳۲۵ روزنامه ندای اسلام را در شیراز راهاندازی کرد. پس از تصویب قانون ملیشدن صنعت نفت در ایران، بریتانیا اصرار داشت که او نخستوزیر شود تا به دست او کار نفت به سود شرکت نفت ایران و انگلیس خاتمه یابد. روزی که دکترمصدق بهصورتی نامنتظره نخستوزیری را پذیرفت، سیدضیاء در دربار نزد شاه بود و انتظار داشت که مجلس او را نخستوزیر کند و فرمان نخستوزیری را از شاه دریافت دارد. بعد از آن کودتای ۲۸مرداد هم صحبت نخستوزیرشدن او مطرح بود. در ۱۳۳۵ مدتی زندانی شد و از آن پس از سیاست دوری کرد و در آبادی سعادتآباد در شمالغربی تهران به کشاورزی و دامداری مشغول بود. سیدضیاء در سالهایی که خانهنشین شده بود و به قول خودش از سیاست کنارهگیری کرده بود، سفرهای زیادی به کشورهای اروپایی و به عربستانسعودی داشت. او به کرات حامل پیامهای شاه برای رییس حکومت سعودی یا دیگر رهبران جهان بوده است. سیدضیاءالدین طباطبایی در طول عمر خود سهبار ازدواج کرد و در روز ششم شهریور سال ۱۳۴۸ در سن ۸۱سالگی بر اثر سکته قلبی درگذشت.
آیرونساید: جوانترین سرلشکر انگلیسی تا آن زمان در ارتش بریتانیا بود. وی که در ۱۸۸۰ میلادی متولد شد در ۳۹سالگی بالاترین رتبه شوالیهگری خود را در ارتش به دست آورد. نخستین ماموریت مهم او نظارت بر عقبنشینی نیروهای بریتانیایی از لشکرکشی نافرجام به «آرخانگلسک» پس از انقلاب بلشویکی روسیه بود. عقبنشینی سربازان انگلیسی و یونانی در آسیای صغیر (ترکیه) در تابستان ۱۹۲۰ نیز زیرنظر او انجام گرفت. آیرونساید از شهریور ۱۲۹۹ تا اردیبهشت ۱۳۰۰ مامور خدمت در ایران و هدایت کودتای رضاخان پهلوی بود. پس از این مرحله که موضوع مقاله حاضر است وی به ریاست دانشکده افسری انگلستان منصوب شد (۲۶-۱۹۲۲) و تا درجه ارتشبدی ارتقا مقام یافت و در ۱۹۴۰ رییس کل ستاد ارتش بریتانیا شد. «وینستون چرچیل» در همان سال او را بازنشسته و عضو مجلس اعیان انگلستان کرد. آیرونساید خاطرات خود را در طول دوران خدمت در دفتر یادداشت روزانهای مینوشت که بعدها پسرش آن را منتشر کرد. وی در ۱۹۵۹ در ۷۹سالگی درگذشت.
سیدضیاءالدین طباطبایی: در کودتای ۱۲۹۹ همراه با رضاخان شرکت داشت و رییسالوزرا شد تا چهارم خرداد ۱۳۰۰ در این مقام بود و دوبار کابینه تشکیل داد. پس از آن به اروپا رفت و مدتی در سوییس بود. سپس به فلسطین رفت و کشاورزی میکرد. در ۱۳۲۲ دوباره به ایران آمد و حزب اراده ملی را تاسیس کرد. در دوره چهاردهم مجلس شورای ملی نماینده شد. همچنین در سال ۱۳۲۵ روزنامه ندای اسلام را در شیراز راهاندازی کرد. پس از تصویب قانون ملیشدن صنعت نفت در ایران، بریتانیا اصرار داشت که او نخستوزیر شود تا به دست او کار نفت به سود شرکت نفت ایران و انگلیس خاتمه یابد. روزی که دکترمصدق بهصورتی نامنتظره نخستوزیری را پذیرفت، سیدضیاء در دربار نزد شاه بود و انتظار داشت که مجلس او را نخستوزیر کند و فرمان نخستوزیری را از شاه دریافت دارد. بعد از آن کودتای ۲۸مرداد هم صحبت نخستوزیرشدن او مطرح بود. در ۱۳۳۵ مدتی زندانی شد و از آن پس از سیاست دوری کرد و در آبادی سعادتآباد در شمالغربی تهران به کشاورزی و دامداری مشغول بود. سیدضیاء در سالهایی که خانهنشین شده بود و به قول خودش از سیاست کنارهگیری کرده بود، سفرهای زیادی به کشورهای اروپایی و به عربستانسعودی داشت. او به کرات حامل پیامهای شاه برای رییس حکومت سعودی یا دیگر رهبران جهان بوده است. سیدضیاءالدین طباطبایی در طول عمر خود سهبار ازدواج کرد و در روز ششم شهریور سال ۱۳۴۸ در سن ۸۱سالگی بر اثر سکته قلبی درگذشت.
آیرونساید: جوانترین سرلشکر انگلیسی تا آن زمان در ارتش بریتانیا بود. وی که در ۱۸۸۰ میلادی متولد شد در ۳۹سالگی بالاترین رتبه شوالیهگری خود را در ارتش به دست آورد. نخستین ماموریت مهم او نظارت بر عقبنشینی نیروهای بریتانیایی از لشکرکشی نافرجام به «آرخانگلسک» پس از انقلاب بلشویکی روسیه بود. عقبنشینی سربازان انگلیسی و یونانی در آسیای صغیر (ترکیه) در تابستان ۱۹۲۰ نیز زیرنظر او انجام گرفت. آیرونساید از شهریور ۱۲۹۹ تا اردیبهشت ۱۳۰۰ مامور خدمت در ایران و هدایت کودتای رضاخان پهلوی بود. پس از این مرحله که موضوع مقاله حاضر است وی به ریاست دانشکده افسری انگلستان منصوب شد (۲۶-۱۹۲۲) و تا درجه ارتشبدی ارتقا مقام یافت و در ۱۹۴۰ رییس کل ستاد ارتش بریتانیا شد. «وینستون چرچیل» در همان سال او را بازنشسته و عضو مجلس اعیان انگلستان کرد. آیرونساید خاطرات خود را در طول دوران خدمت در دفتر یادداشت روزانهای مینوشت که بعدها پسرش آن را منتشر کرد. وی در ۱۹۵۹ در ۷۹سالگی درگذشت.
***
شرق/ مد و مه / شنبه ۳ اسفند ۱۳۹۲