این مقاله را به اشتراک بگذارید
به مناسبت انتشار «ای آنکه مرا در دست داری» مجموعه اشعار والت ویتمن
خستهشدن یا نشدن: مهم این است
نادر شهریوری (صدقی)
«زمین مرا بس است/ اختران را نزدیکتر نمیخواهم»١
«سرود راه گشاده» از والت ویتمن شاعر، با ستایش از طبیعت آغاز میشود اما همزمان با آن خوشبینی است که در این شعر بلند (١۵ بندی) و دیگر شعرهای ویتمن موج میزند تا بدان حد خوشبین که «همهچیز در چشم من زیبا مینماید»٢. این خوشبینی در ویتمن همراه با سرشاری است. ویتمن طبیعت را سرشار میبیند «آزاده و پرشور و همچون طبیعت» گویی از نظر شاعر میان ستایش از طبیعت و خوشبینی رابطهای مستقیم وجود دارد، آیا چنین است؟ نیچه شروع فلسفه را خستگی از طبیعت و به تعبیری خستگی از تن میداند، چنانکه سقراط را که به یک معنا آغازگر فلسفه بود، خسته میدانست، بهنظر نیچه خستگی از تن باعث شده بود سقراط رو به جدل و استدلال آورد. سقراط با فلسفیدن البته خود را خستهتر میکرد و نیرویش را از دست میداد؛ اما این تنها سقراط نبود که به تعبیر نیچه با فلسفیدن برای زندگی تکلیف معین میکرد؛ اگرچه سقراط نمونه اولیه و شاخص آن بود. از نظر نیچه اساسا هرگونه فلسفهسرایی و به یک تعبیر مفهومپردازی نوعی تکلیف معینکردن و مرزبندی با زندگی است. بهنظر ویتمن هم ویژگی کلی فلسفهها این است که طبیعت و امواج روان آن را نادیده میگیرند و زندگی را در محدوده جدلی تمامنشدنی فرومیکاهند «اکنون فلسفهها را بازمیآزمایم / شاید که در تالارهای سخنرانی درست جلوه کنند ولی زیر ابرهای انبوه و در کنار چشماندازها و امواج روان هرگز جلوهای نخواهند داشت»,٣
زندگی را به جدل فروکاستن نشانهای از خستگی است؛ آنکس که جدل میکند، از آن رو است که کار دیگری نمیتواند بکند: «جدل آخرین سلاح است برای کسی که سلاح دیگری ندارد»,۴ نیچه میگوید: این خستگی از تن است که آغاز فلسفیدن به شیوه سقراطی است. خستگی از «تن» مقولهای است که بهنظر نیچه باعث پیدایش مقولههای دیگر میشود. مقصود از مقولههای دیگر پیدایش ایدههایی از قبیل لیبرالیسم، ناسیونالیسم، سوسیالیسم و… است. هر مقولهای و به تعبیر دقیقتر هر ایدهای به ناگزیر نوعی حدگذاری بر واقعیت است و به تعبیری واقعیت را در چارچوب مرزی معین اسیرکردن است. نیچه این نوع از حدگذاری بر واقعیت را آپولون مینامد و نیروی آپولونی را نیرویی مشکلآفرین نام مینهد که واقعیت زنده، تپنده و بیحدومرز را محدود، ضعیف و بیرمق میکند زیرا آن را کنترل و به تعبیری دقیقتر سرکوب و برای آن حدومرز معین میکند.»
ویتمن شاعر نیچهای* در ١٨١٩ در آمریکا به دنیا آمد و در ١٨٩٢ از دنیا رفت؛ به یک تعبیر او شاعر زندگی و حیات است. «عشق به زندگی، پرستش آنچه نشانهای از حیات در آن است ویتمن را به سوی انسان میکشاند و او را در انسان محو میکند و به دنیایی راه مییابد که روح و تن درهم آمیخته است و جسم و جان یکی است»۵ او نهتنها برای انسان شأنی قائل میشود بلکه همان شأن را برای آسمان، خورشید، ماه و ابرهای شناور و دریاها قائل میشود و مرزی میان انسان و طبیعت قائل نمیشود. شاعر هستی را یگانه و بیهیچ غایتی به تصور درمیآورد و درست مانند خودی که همچون کشتی در جریان زندگی به شناکردن مشغول است. در اینجا هدف خاصی وجود ندارد، آنچه مهم است جریانیافتن است. هدفداشتن، رسیدن به نقطه نهایی، رسیدن به خوشبختی است اما رسیدن به خوشبختی پایان کار است. اگر چنین چیزی ممکن باشد- زیرا درنهایت آدمی را به موجودی تمامشده و منفعل بدل میکند، زیرا خواست یا میل در او به پایان میرسد. از نظر شاعر هدفداشتن و رسیدن به غایت باعث آن میشود که «دینامیسم تن» فروکش کند. درحالیکه غایت چیزها در پیوستن و شدنی مداوم جریان مییابد «وه، قضا را شناختن/ فراوانی هرچیز و بیکرانی را دریافتن/ سر برآوردن و به آسمان و خورشید و ماه و ابرهای شناور پیوستن و با آنها یکی شدن»۶.
نیچه وجود را کلیتی یگانه میبیند، کلیتی از جنس نیرو و توان، همچون توده درهمی از نیروها که با هم مقابله میکنند، درهم میآمیزند، درهم میتنند و برهم تأثیر میگذارند. این وجود تنها جهان موجود است؛ همین است، یگانه است و به تعبیر ویتمن «یک تن» است که هیچ خسته نمیشود «زمین هرگز خسته نمیگردد»,٧ چون نیرویش به پایان نمیرسد، نیرویش به هدر نمیرود، جهان و طبیعت از نظر نیچه هیچ از جنس سقراط نیست، جهان هیچ جدل نمیکند و تنها خود را در صیرورتی- شدنی دائمی به نمایش میگذارد، این جهان طبیعت است، وجودی یگانه است که فینفسه واجد ارزش است؛ «خودبودنی» پایانناپذیر است.
خودبودن فینفسه شادیآور است. ویتمن در شعر بلند «سرود شادیها» سرود خودبودن میسراید. او به خودبودن نیرویی تصدیقی میدهد و آن را به نیروی تأکیدکننده زندگی پیوند میزند، نیرویی که اخلاق ویژه خود را میآفریند. اخلاقی استوار بر آریگفتن و پذیرش زندگی و «تابآوردن» حتی در سختترین و شدیدترین نمودهای خود، بهمثابه چیزی و تنها چیزی که واجد ارزشی بیهمتاست.اهمیت ویتمن در آن است که شادیها را از ابتذال خوشباشیهای سترون هدونیستی که اندیشههای رایج پستمدرن آن را به غلط به اندیشههای نیچه و ویتمن و… نسبت میدهند تا از آن نوعی کلبیمسلکی و رواقیگری بیرون بکشند، دور میکند و به شادیها وسعت و عمق بیشتری میدهد و فیالواقع به آنها غنا میبخشد. این قطعه از سرود شادیها، نشان میدهد که تا چه حد اندیشههای ویتمن از خوشباشیهای میانمایه رایج، دور است؛ «با این همه، ای روح والای من!/ آیا شادی اندشههای غمناک را میشناسی؟/ شادی قلب آزاد و بیکس و دل نازک و اندوهگین را؟/ شادیهای تنها راهرفتن را، روح شکستهای را که هنوز مغرور است، رنج و تلاش را؟/ تشنجات جانکاه را، خلسهها را، شادی اندیشههای سنگین روز و شب را؟/ شادیهای اندیشه مرگ را، جهانهای عظیم زمان و مکان را؟/ شادیهای پیامبرانه آرمانهای برتر و والاتر عشق را، همسر آسمانی را، رفیق تمامعیار و دلبند و ازلی را؟/ شادیهایی که همه از آن تو است، ای آنکه هرگز نمیمیری، شادیهایی که شایسته توست ای روح»٨
این شادیها به آزادی ارتباط مییابد اما این آزادی متفاوت است، منظور از این آزادی توانایی تحققبخشیدن به خود، سنجش خود و سرنوشت خود است. درست همانطور که ویتمن میگوید: «وه، با مشکلات عظیم پنجه درافکندن، گستاخ و بیتزلزل با دشمنان برابرشدن/ یکباره با آنان تنهاماندن، میزان پایداری خود را دریافتن!…/ بهراستی خدابودن»٩
پینوشتها
*ویتمن اگرچه بیتردید شاعر نیچهای است اما نیچه از نظر زمانی متأخرتر از ویتمن است. نیچه در ١٨۴۴ متولد شد و در ١٩٠٠ درگذشت، او ١١ سال آخر عمرش را در جنون سپری کرد.
١، ٢، ٣، ۶ ،٧) سرود راه گشاده، اشعار والت ویتمن، سیروس پرهام
۴) غروب بتها، نیچه، داریوش آشوری ص ٣۶
۵) مقدمه سیروس پرهام بر اشعار والت ویتمن
٨، ٩) سرود شادیها از اشعار والـت ویتمن،
سیروس پرهام
شرق