این مقاله را به اشتراک بگذارید
تصویر از مرگ در دنیای مدرن؛ مرگ وحشی شده
مرتضی کریمی
فروید دو جمله پر معنا درباره تابو و مرگ دارد. اینکه «هیچ کس حریف تابوهایش در جامعه نیست» و دیگری اینکه «ما همیشه در مورد مرگ خودمان قهرمانانه می اندیشیم». شاید بتوان اینگونه نتیجه گرفت که مهمترین تابوی هر کس مرگ است. راستی چرا ما همواره به عنوان سوم شخص درباره مرگ می اندیشیم؟ مرگ همیشه «او» و یا «مرگ دیگری» است. این است که ما همیشه وقتی در مورد مرگ خود می اندیشیم، آن را دور و دراز و مربوط به زمان ِ آینده ای نامعلوم می بینیم. این است که مرگ ما حالتی قهرمانانه پیدا می کند، چرا که طوری به مرگ می اندیشیم که گویی جاودانه ایم.
همان طور که هایدگر گفته انسان موجودیتی “به سوی” مرگ است. مرگ درست از لحظه تولد ما کار خود را آغازیده و خود را بر پیشانی تک تک لحظات و اعمال ما حک کرده است. یکی از شاگردان منتقد فروید، اتو رانک، معتقد بود نیروی محرک تمدن انسانی نه لیبیدو، که مرگ است. ما «تمدن» را ساخته ایم تا در مقابل مرگ ایستادگی کنیم. تمام تمدن بشری، علم و تکنیک و در راس آنها پزشکی مدرن تمرکزشان را بر افزایش «طول» عمر بشر گذشاته اند.
فیلیپ اریس، شاید معروفترین اندیشگر و تاریخ نگار مرگ باشد. او معتقد است که در جوامع پیشامدرن مرگ موجودی مهار شده بود، اما در جوامع مدرن «وحشی» شده است. در گذشته، چنانکه افلاطون در رساله فایدون از قول سقراط آورده است، مرگ هدف زندگی بود. حتی کار فیلسوف «آموختن چگونه مردن» بود. مرگ به عنوان قسمتی از زندگی و حتی مهمترین قسمت آن پذیرفته شده بود. افراد جامعه، پیر و جوان و مرد و زن، دست به دست هم می دادند تا «جایگاه» مرگ را در زندگی مشخص کرده و در کنار آن زندگی را معنا بخشند. اما مدرنیته با بیرون راندن مرگ از عرصه زندگی روزمره و حیات اجتماعی و مصادره تجربه مرگ در بیمارستان ها و قبرستانها، و حذف آن از اماکن عمومی و راندن آن به خارج از شهر و به بیابانها و… سعی دارد تا در مقابل مرگ ایستاده و آن را به دست فراموشی بسپارد. همین بیرون راندن مرگ از بستر زندگی روزمره، همین برداشتن مهارهای اجتماعی و مراسم مربوط به مرگ و راه ندادن و دور کردن کودکان از مرده و جسد و… باعث شده است که مرگ وحشی شده و از دایره شناخت ما خارج شده و چهره ای ترسناک و عبوس پیدا کرده است. عدم پذیرش مرگ، و به قول بایمن گم کردن خود در «اکنون»های جدا از هم و خُرد و ندیدن عاقبت و سر-انجام زندگی، باعث شده است که هر فرد مدرن، چنان که در زندگی تنهاست، در مرگ خویش هم تنها بوده و با بزرگترین و قطعی ترین رخداد زندگی خود، یعنی مرگ تنها مواجه شود. افراد امروزه یا در حضور متخصصین رسمی بیمارستانی (مثلا یک پرستار جوان که خود هیچ تجربه ای از مرگ ندارد) می میرند یا در اثر تصادفات. همین امر، چنانکه تحقیقات فراوانی نشان داده اند، ریشه بسیاری از روان نژندی های دنیای معاصر است.
پیتر برگر معتقد است که در گذشته و در دنیای غیر سکولار، دین نقش بهتری در تسلی بخشیدن به انسان ایفا می کرده است. از جمله مهمترین تسلاها و پناه گاه هایی که در مقابل مرگ وجود داشت، ادامه حیات در جهان دیگر بود. همچنین ادامه نسل و حیات شخصی در نسل های دیگر هم بسیار اهمیت داشت. انسان ها به دنبال آن بودند که اثر مهمی از خود بر جای بگذارند که طیف گسترده ای از فرند، تا آثار هنری، بنا ها و یاد بودها و اختراعات و کتاب ها و… را در بر می گرفت. اما امروزه تمام این موارد تسلی بخش انسان معنا و مفهوم خود را از دست داده اند. هویت های جدید عموما حول خود و بدن افراد شکل می گیرد. برای همین لذت جویی در زمان اکنون و خودمرکزی اهمیت خاصی پیدا کرده است. عقل اومانیستی امروز به جهان دیگر معتقد نیست. مرگ برایش در این جهان پایان کار است. بنابراین طبیعی است که افراد به واسطه گسترش پزشکی و تکنیک و… در پی افزایش «طول»عمر باشند. فردگرایی که دیگر دلبستگی به جامعه ندارد، خود را در فرزندانش جاودان نمی تواند دانست. انسان سکولار برای آثار هنری و قلمی خود ارزش معنوی ای قایل نیست که بعد از وی ادامه حیات خالقش باشند. در نهایت انسان بیگانه با طبیعت، اومانیستی که خود را دیگر قسمتی از طبیعت نمی داند و طبیعت را فقط منبعی قلمداد می کند که باید مورد استفاده و بهره برداری انسان قرار گیرد، دیگر طبیعت را «آرامگاه» خود نمی تواند دانست. دیگر فکر نمی کند که با خاک شدن و محو شدن در طبیعت، همچون دانه ای که در زمستان می میرد در بهار سر بر خواهد آورد.
انسان جدا شده از خدا، از جامعه، از طبیعت و از هر نوع معنویت، که از هر نوع اتحاد و نیروی ِ فرافردی خود را خلع ید کرده، در مواجهه با مرگ، یعنی دشمنی (دش+من) که خود با دستان خود ساخته است، تنها می میرد. تمام زندگی او مبارزه و سنگرسازی در مقابل این دشمن بوده است و در عین حال همیشه در حال فراموش کردن این دشمن بوده و اینک کمترین شناخت واقعی از آن ندارد. پس پیروز زندگی او مرگ است. مرگ وحشی و افسار گسیخته زندگی او را در خواهد نوردید و این پایان تلخ، هر چند بخواهند فراموشش کنند، زندگی را به کام او زهر خواهد کرد.
جهان صنعت، ۸ اردیبهشت ۹۴