این مقاله را به اشتراک بگذارید
معیار پیشروی زمان
«اولینبار چهارسال و هفتماه پیش آن خانه و ستونهای سفید و تاق مثلثی پرابهتش را که جدیتی دادگاهگونه به آن میداد، دیده بودم. حالا میان اثاث و تزیینات که آرایششان هیچوقت تغییر نمیکرد؛ پرده شرابی کنار روزنه سقفی مشبک آهنی، قفس خالی کنار چوببست گل رز، تصویر نارون سرخی در پسزمینه که اولین روزها همه باهم مشتاقانه کاشته بودیمش، نیمکت سنگی کنار تنه پوستهپوسته درخت که زیر پاشنه کفشم صدایی خشک میداد، درختچههای ماگنولیای گذر رودخانه و نرده آهنی تزیینی به سبک نیوئورلین؛ حسی پراضطراب به من میگفت زمان به عقب برگشته است. اکنون مثل نخستین شب زیر رواق راه میرفتم، به طنین توخالی قدمهام گوش میسپردم، از لابهلای باغ میانبر میزدم و به سوی محلی میرفتم که دستهدسته بردگان داغخورده، زنانی که دامن لباسهای سوارکاریشان را بر بازو انداخته بودند و سربازان نزار و زخمی با پانسمانهای سردستی در سایههایی آکنده از بوی لاک الکل، بوی نمد و بوی نیمتنههای فراک با بوی تازه عرق، صفبسته منتظر بودند.» «رد گم» آلهخو کارپانتیه با این جملات شروع میشود. رمانی که این روزها با ترجمه ونداد جلیلی در نشر چشمه منتشر شده است. کارپانتیه از سالها پیش در ایران شناخته شده بود و برخی آثار او به فارسی منتشر شده بودند. کارپانتیه اگرچه در لوزان سوئیس متولد شد، اما در زمان کودکی بههمراه خانوادهاش به کوبا رفت و در آنجا بزرگ شد. بعدها همکاری او با گروههای چپگرا و فعالیتهای سیاسی او موجب شد که دستگیر شود و مدتی را در زندان بگذراند. کارپانتیه اولین رمانش را با موضوع تفحص در سنتهای آفریقایی کوبایی اقشار فقیر کوبا نوشت و بعد از آن مدتی در ونزوئلا و هائیتی زندگی کرد که دو رمان «رد گم» و «قلمرو این عالم» عمدتا بر اساس تجربیات او در این دوره شکل گرفته است. «رد گم» را مهمترین یا یکی از مهمترین کارهای کارپانتیه دانستهاند و تاکنون به بیش از بیست زبان ترجمه شده است. این رمان به هنگام انتشارش جایزه بهترین کتاب خارجی فرانسه را کسب کرد. «رد گم» روایتی درخشان از زندگی هنرمندی بازمانده از کار که میان روستائیانی در اعماق جنگلهای آمریکایلاتین زندگی میکند ارایه داده است. کارپانتیه «رد گم» را در نخستین سالهای نویسندگیاش نوشت اما کتاب زمانی منتشر شد که او چهلونه سال داشت. «رد گم» تحلیل زمان است و راوی داستان که آهنگساز است، با مترونوم یا «ابزار غایی معیار پیشروی زمان» زندگی میکند.
رد گم/ آلهخو کارپانتیه/ ترجمه ونداد جلیلی/ نشر چشمه
ستایش دوری
«سنگ و دایره» عنوان مجموعهشعری است از پل سلان که بهتازگی با ترجمه سهراب مختاری در نشر چشمه به چاپ رسیده است. سلان از شاعران شناختهشده قرن بیستم است که در سال ١٩٢٠ در یک خانواده آلمانیزبان یهودی به دنیا آمد. سلان روحیهای عصیانگر داشت و به بسیاری از مسائل اطرافش از جمله به پدرسالاری و سختگیریهای درون خانواده و نیز به محدودیتهای پیرامونش اعتراض داشت. او خود رابطه با پدرش را به رابطه کافکا یا ماندلشتام با پدرهایشان شبیه میدانست و در جایی گفته است که انگار باید نامههای کافکا به پدرش در خانوادههای یهودی مدام بازنویسی شود. سلان در نتیجه روحیاتش به فعالیتهای اجتماعی گرایش پیدا میکند و فعالیتهای اجتماعی و سیاسیاش را در سازمان جوانان کمونیست آغاز میکند. اگرچه بعدها و در واکنش به استالینیسم خود را یک تروتسکیست مینامد. نخستین شعرهای سلان به پانزده سالگی او برمیگردد. اولین شعرهای او در وزن و قالبهای کهنه است که از شعر بوکوفینی و طبیعت بومی زندگیاش تاثیر گرفته است. شاعران موردعلاقه او در این دوران ریکه، ژان پل و هلدرلین بودهاند. شعر او در طول زمان تکامل یافت و چهلساله بود که جامعه ادبی آلمان اهمیت شعرش را بهخوبی دریافت و در سالهای ١٩۵٧ تا ١٩۶۴ برنده چهار جایزه مهم ادبی شد. مهمترین آنها جایزه گئورگ بوشنر بود که به تاثیرگذارترین شاعران و نویسندگان آلمانیزبان اهدا میشود. سلان در طول زندگیاش چندینبار در آسایشگاه روانی بستری شد در سال ١٩۶۵ نیز دوبار تحت مراقبت پزشک در یک کلینیک بستری شد. اولبار به شخصیت «شاهلیر» میاندیشید و درباره او مینوشت. بار دوم که مدتش هم طولانیتر بود آثار کافکا را میخواند. وضع روحی او بعد از این بدتر هم شد و در سالهای آخر دهه هفتاد به یک خودکشی ناموفق دست زد و همچنین حملهای تهدیدآمیز به همسرش انجام داد. در یکی از شعرهای مجموعه «سنگ و دایره» با عنوان سپیدار لرزان میخوانیم: «سپیدار لرزان، برگهایت سفید به تاریکی مینگرند./ گیسوی مادرم هرگز سفید نشد./ گل قاصد!چه سبز است اکراین./ مادر روشن گیسویم به خانه برنگشت./ ابر بارانی بالای چشمه ایستادهای؟/ مادر خاموشم برای همه میگرید./ ستاره مدور، گره طلایی میبندی./ قلب مادرم را زخمی از سرب درید./ در بلوطی، چه کسی از پاشنه درآوردت؟/ مادر لطیفم را توان آمدن نیست.»
سنگ و دایره/ پل سلان/ ترجمه سهراب مختاری/ نشر چشمه
از پرسهها و حسرتها
بهتازگی یکی دیگر از رمانهای پاتریک مودیانو با عنوان «جوانی» با ترجمه حسین سلیمانینژاد در نشر چشمه منتشر شده است. مودیانو که امروز و بهواسطه جایزه نوبلی که در سال ٢٠١۴ کسب کرد بیش از پیش شناخته شده است، رمان «جوانی» را در سال ١٩٨١ نوشت و این کتاب نقش زیادی در شهرت او داشت. «جوانی»، روایتی از جوانهایی است که در پرسهگردیهای شبانه و روزانهشان در پاریس پی به اتفاقاتی میبرند که باید پنهان باقی بماند. او در این رمان، به کشف دوباره پاریس دست میزند، کشفی که البته با حسرت آمیخته است. در بخشی از این رمان میخوانیم: «وقتی بعدها از گذشته حرف میزدند بهندرت در اینباره صحبت میکردند، مخصوصا بعد از تولد بچهها، از اینکه تعیینکنندهترین دوران زندگیشان فقط هفت ماه طول کشیده بود تعجب میکردند. بله، درست بود؛ لویی در ماه دسامبر از ارتش ترخیص شده و اوایل ژانویه با ادویل آشنا شده بود…».
جوانی/ پاتریک مودیانو/ ترجمه حسین سلیمانینژاد/ نشر چشمه