این مقاله را به اشتراک بگذارید
چرا پیتر اشتام؟
کوتاه درباره اینکه چرا از پیتر اشتام خوشم میآید
محمود حسینیزاد نویسنده و مترجم
در جلسه داستانخوانی نویسندههای آلمانیزبان در شهر کتاب، در چهاردهم اردیبهشت امسال هم گفتم و اینجا هم میگویم که پیتر اشتام از نویسندگان مورد علاقه من در ادبیات معاصر دنیاست. به چند دلیل؛ یکی دلیلی است غیرادبی و واقعا احساسی. چندینبار، چند وقتی را با هم گذراندهایم. از نظر شخصی و شخصیتی آدمی است بسیار متواضع، مهربان و واقعا بدون ادا و اصول. این دلیل البته شخصی است و برای منی که رفتار و گفتار یک هنرمند و نویسنده ملاک و معیاری است برای دوست داشتن یا دوست نداشتنش، مهم. نمیدانم چرا منش و شخصیت یک هنرمند و نویسنده، برای من ملاک قضاوت است.
دلیل دیگر سابقهای است که پیتر اشتام پشت سرش دارد و سابقهای است ممتاز برای نویسندگی. ما در مقام نویسنده و هنرمند، در این گوشه دنیا، خیلی بندرت با خودمان پیشینهای همراه میآوریم که تأثیری مثبت روی پربارتر شدن کارمان داشته باشد.
پیتر اشتام رشته بازرگانی خوانده. در این زمینه کار کرده. بعد رفته نیویورک زندگی کرده و باز برگشته و رشته روانشناسی را شروع کرده. سالهای سال روزنامهنگاری کرده. مقاله نوشته. در کشورهای دیگر زندگی کرده تا بالاخره رسیده به نخستین رمانش «اگنس».
تکنیک نویسندگیاش را دوست دارم. بدون بازی با فرم و زبان. زبانی موجز. بدون صفت و قید و توصیفهای دستوپاگیر و گاه حالخرابکن. بدون غافلگیریهای تصنعی.
موضوعهایش را دوست دارم. زندگی در مرکز داستانهایش است، آدمها و و روابط آدمها. آدمهایی که نمیتوانند یا نمیخواهند رابطهای با دیگری داشته باشند یا رابطه را حفظ کنند. آدمهایی که کنار همند و از هم دور.
آدمهایی که گاه دور هم جمع میشوند و بعد بیهیچ اتفاقی، متفرق.
روش نویسندگیاش را دوست دارم. به تناوب یک رمان مینویسد و یک مجموعه داستان. به سفارش این و آن و شرکتها هم مینویسد. مدام در سفر است و مینویسد. نشنیدهام که بگوید «دارم رمان مینویسم، پس خودم را حبس کردهام!»
تکنیک سرراستی دارد اما در همین تکنیک هم دست به تجربه میزند. مثلا داستانهای اخیرش که یکیاش را برای «همشهری داستان» ویژه نوروز ٩۵ ترجمه کردهام، داستانهایی است کاملا آگاهانه «کیچ». به قول خودمان «عامهپسند». اشتام برای خودش نظریهای در مورد داستانهای کیچ دارد. نه اینکه از داستانهای عامهپسند دفاع کند، میگوید (نقل به مضمون) بستگی دارد که نویسنده آن صحنه و آن رابطه کیچ و عامهپسند را کجا و در چه چارچوبی میآورد.
چندینبار مصاحبههایش را شنیدهام و خواندهام. اصلا سعی در توجیههای خیلی ادیبانه و خیلی «من میفهمم و شما نمیفهمید» ندارد.
خلاصه نویسندهای است که میتواند برای ما که هنوز برایمان ادبیات امری برج عاجی است، الگویی باشد؛ نمونهای قابل آموختن.
اعتماد