این مقاله را به اشتراک بگذارید
تازهترین گفتوگوی هاروکی موراکامی درباره آخرین کتابش
نمیدانم جلد سومی برای این اثر بنویسم یا نه
بهار سرلک
زمانی که هاروکی موراکامی از منطقه توهوکو که پس از زمین لرزه و سونامی مارس ٢٠١١ هنوز در حال تقلا برای ایستادن روی پاهای خود است دیدن کرد، مضمون از دست دادن و به باور رسیدن در ذهن او شکل گرفت. این نویسنده این مضامین را در «قتل فرمانده» نخستین رمان حجیمش پس از «١Q٨۴»، به شیوه رازآمیز خود به تصویر کشیده است. رمان دو جلدی «قتل فرمانده» با عنوانهای «ایده در حال ظهور» و «استعاره متغیر» فوریه ٢٠١٧ منتشر شد و روز گذشته این نویسنده ژاپنی در مصاحبهای کمنظیر درباره تازهترین اثرش با ماریکو اوزاکی و یومییوری شیمبان به گفتوگو نشست. شخصیت محوری داستان از احساس فقدان رنج میبرد و در میانه داستان به دنیای درون چالهای هدایت میشود و سرانجام به «قدرت باور» دست مییابد.
این نخستین رمانی است که موراکامی داستان آن را از زبان راوی شخص اول روایت میکند. در واقع از زبان نقاش ٣۶ سالهای که همسرش او را بیخبر ترک میکند، روایت میشود. او درباره راوی شخص اول میگوید: «ابتدا همیشه به زبان راوی اول شخص مینوشتم اما به تدریج سراغ راوی سومشخص رفتم. پس از نوشتن رمان «١Q٨۴» که کاملا از زبان راوی سوم شخص روایت میشد میل بازگشت به راوی اولشخص داشتم. احساس قویای که گویی در حال بازگشت به ریشههایم هستم اما فکر میکنم بلوغی آشکار در شخصیت محوری داستان وجود دارد. » «فرمانده» برگرفته از فرمانده اوپرای «دون ژوان» موتزارت است که در آغاز نمایش کشته میشود. موراکامی میگوید پیش از آنکه نوشتن رمان را شروع کند، عنوان «قتل فرمانده» در ذهنش نقش بسته بود: «نخستین چیزهایی که به ذهنم رسید عنوان کتاب بود که احساس خاصی در من ایجاد کرد و همچنین چند جمله آغازین داستان. وقتی نوشتن داستانی را آغاز میکنم هر روز تلاشم این است مسیر خرگوشی که راه را نشانم میدهد، گم نکنم.» نقاش که از همسرش جدا شده است و با احساس فقدانی که دارد در جستوجوی ایدهای برای نقاشی است، خود را در خانهای مییابد که متعلق به پدر یکی از دوستانش است. این پدر ٩٢ ساله نقاش سرشناس ژاپنی است که حالا در خانه شاگردانش زندگی میکند و در نتیجه خانهاش خالی و جای مناسبی برای شخصیت محوری داستان میشود. اما پس از اینکه در اتاق زیر شیروانی اثری با عنوان «قتل فرمانده» پیدا میکند، درگیر مجموعهای از اتفاقات مرموز میشود.
شخصیت محوری داستان مامور کشیدن پرتره مردی با نام عجیب منشیکی میشود. منشیکی ۵۴ ساله تاجر موفقی است که در عمارتی بزرگ روی تپهای تنها زندگی میکند. به گفته خود موراکامی، این شخصیت «نوعی ادای احترام» به رمان کلاسیک امریکایی «گتسبی بزرگ» نوشته اف. اسکات فیتزجرالد است که موراکامی آن را به زبان ژاپنی ترجمه کرده است.
شخصیت محوری داستان، نیمههای شب صدای زنگی را میشنود و در جستوجوی صدا به سوراخی در زمین برمیخورد. او با کمک منشیکی مهروموم این سوراخ را برمیدارد و در آن زنگی قدیمی شبیه به زنگهایی که در محراب بوداییها دیده میشود، پیدا میکند. همانطور که در رمان به آن اشاره میشود، داستانی که حول محور زنگ میچرخد موتیفی است که از داستان کوتاه «پیوندی برای دو زندگی» در مجموعه داستانهای «قصههای باران بهاری» نوشته اوئدا آکیناری رماننویس «دوره ادو» گرفته شده است. موراکامی درباره ایده گرفتن از کلاسیکها میگوید: «داستان اوئدا آکیناری در رمان من جریان دارد چرا که شنیده بودم مقبره اوئدا در معبدی در کیوتو است که روحانی آن مراسم ختم پدرم را برگزار کرد. مقبره او را بازدید کردم. نویسندههای کلاسیک قدرت خود را با داستانهایی که مخزنی از ادبیات هستند، حفظ میکنند و چه چیزی بهتر از نقلقول آوردن از آنها هست؟»
زمانی که مهر و موم سوراخ برداشته میشود، موجودی رازآمیز به نام «ایده» (Idea) که کاملا شبیه به فرمانده نقاشی است، سر برمیآورد. سپس دنیایی ظاهر میشود که در آن خیر و شر یکدیگر را به دام انداختهاند و در پی آن درگیریهایی درگرفته است. موجودات درون نقاشی راوی داستان را به زیرزمینی تاریک هدایت میکنند. در اینجا داستان به نقطهای میرسد که طرفداران موراکامی با آن آشنا هستند و با ردپای رازآمیز عناصر داستانی این رماننویس مواجه میشوند. پس از اینکه راوی داستان امتحانها و عذابهای دشواری را از سر میگذراند به زندگی با همسرش ادامه میدهد و فرزند همسرش را بزرگ میکند. در انتهای داستان جهشی به سال ٢٠١١ و زمانی که ژاپن به تازگی زمینلرزه و سونامی را پشت سر گذاشته، دارد و داستان با اظهار عقاید راوی درباره اینکه چطور میخواهد به زندگیاش ادامه دهد، پایان مییابد. در واقع این پایان نشاندهنده تغییر مسیر از فقدان به تجدید و ادامه دارد.
موراکامی میگوید: «رمانهای من پایانی باز دارند یا اغلب با داستانهایی تمام میشوند که هنوز به نتیجهای نرسیدند و کاملا باز هستند. اینبار پی بردم به «مضمون خاتمه» نیاز دارم. از نظر من واقعیت اینکه شخصیت محوری داستان در پایان تصمیم میگیرد با این کودک زندگی کند نشاندهنده یک نتیجه است. »
مشابه داستانهای «شکار گوسفند وحشی» و «سرگذشت پرنده کوکی» ناگهان همسر شخصیت محوری داستان میگوید رابطهاش با او به بنبست رسیده و با کولهباری از مشکلات مبهم راهی ملاقات شخصیتهای عجیبوغریب میشود و بعد از رویارویی با تاریکیهای زمین به زندگی عادیاش بازمیگردد. اما در انتهای داستان، خواننده از چارچوب خوشبینانه ذهنی راوی پس از بیرون آمدن از آن سوراخ متعجب میشود. موراکامی میگوید: «او بیپیرایه بزرگ کردن این کودک را به شکل نوعی بخشش میپذیرد. قدرت یک انسان در باور به انسانی دیگر. این درونمایه در پایان داستانهای قبلیام وجود نداشت. همچنین نخستینباری است که داستانم تصویری از بعدهای زندگی خانوادگی را به تصویر میکشد. نمیدانم جلد سومی برای این اثر بنویسم یا نه. »
متن این کتاب ژاپنی بیش از ٢٠٠٠ صفحه است و از زمان انتشارش نخستین و دومین جلدهای این کتاب در مجموع یک میلیون و سیصد هزار نسخه فروش رفتهاند. موراکامی معتقد است رمان حجیم نقطه مقابل رسانههای اجتماعی آنلاین مانند توییتر و فیسبوک است، جایی که تکهها و پارههای کلمات ارزان فروخته میشوند. واقعیت اینکه در عصری زندگی میکنیم که اظهارنظرهای کوتاه در یک چشم برهم زدن خوانده میشوند دلیلی شد برای نوشتن داستانی بلند که خواننده پس از آغاز توانایی کنار گذاشتن آن را نداشته باشد. سعی کردم داستانی چند لایه و عمیق بنویسم. آن را هشت بار بازنویسی کردم و هنوز هم سعی بر بهبودی و تغییر خودم دارم. برای این کار سه هدف دارم؛ نخستین آن تربیت جسمی است. در پایان سال گذشته یک زمین ماراتن را دوباره کامل دویدم. دومی کامل کردن نوشتارم با ترجمه کردن است. و سومی هم گوش دادن به موسیقیهای گوناگون است. من هرگز کارهای قدیمیام را دوباره نمیخوانم.»
موراکامی طی ٣۶ سال ٧٠ اثر ترجمه کرده است که رقم بالایی برای این نویسنده مطرح به شمار میرود. موراکامی معتقد است با ترجمه آثار ریموند چندلر استعاره را فرا گرفته و کارهای ریموند کارور مهارتهای نوشتن را به او یاد داده است: «دستیابی به سطح نوشتاری آنها هدف بلندمدت من است. فکر میکنم هنوز هم پتانسیل رشد در مقام یک نویسنده را دارم. »
اعتماد